حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی رفیعپور، استاد حوزه علمیه در گفتوگو با ایکنا از قم، در ادامه تفسیر سوره قصص بیان کرد: خداوند در قرآن کریم، آیه ۲۸ سوره قصص میفرماید: «قَالَ ذَلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ؛ موسی گفت این صحبت بین من و تو باشد، هر کدام از این دو مدت را که من به انجام رسانیدم و سپری کردم از من زیادهخواهی نشود و خداوند بر آنچه میگوییم ضامن و شاهد است»؛ در اینجا وکیل به معنای شاهد و تضمین است، اهل ایمان بالاترین شاهد را خدا میدانند، بنابراین میگوید بین من و تو خدا شاهد باشد.
حضرت موسی(ع) همچنین بیان نمیکند که در مدائن ۸ سال میماند یا ۱۰ سال؛ این نیز نکته مهمی است و به این مسئله اشاره میکند که ما نباید زود قول و قرار بگذاریم، بلکه باید صبر کنیم، شرایط را بسنجیم و ذوقزده و شتابزده تصمیم نگیریم؛ برخی افراد در زمان ازدواج ذوقزده عمل کرده، اسیر احساسات و شهوت جوانی میشوند و قولهایی میدهند که در آینده نمیتوانند آن را عملی کنند، در حالی که باید صبر کنند و ببینند در زندگی شرایط چگونه پیش میرود.
بیشتر بخوانید:
باید به این نکته توجه داشت زمانی که حضرت موسی(ع) میخواست تعهد دهد، ۱۰ سال را قطعی نکرد و اختیار را بر مبنای خود و شرایط گذاشت، نکته دوم هم اینکه خدا را بهعنوان ضامن و شاهد گرفت، این وکیل بودن خدا با اینکه در عقد باید شاهد حضور داشته و یا کاتبی باشد منافاتی ندارد، البته در اینجا مجلس عقد نیست و گفتوگویی بین پدر دختر و موسی(ع) است و قرآن به اینکه این قرارداد بعداً نوشته یا ثبت شده و یا شاهدی حضور داشته، نپرداخته است. بنابراین، ما نباید ذهنیتهای خود را به قرآن تحمیل کنیم که بهطور مثال، دو نفر عاقل در یک معامله چه نیازی به شاهد دارند و خداوند شاهد است، زیرا این موارد واضح نیست. البته در فقه شیعه حضور شاهد، هنگام نکاح مستحب اما در اهل سنت واجب است، ولی در طلاق برعکس است و در فقه شیعه در زمان طلاق حضور شاهد واجب و در فقه اهل سنت حضور شاهد مستحب است.
البته قرآن در آیه بعد مطرح نمیکند که موسی(ع) کدام(8 یا 10 سال) را انجام میدهد و این همانطور که گفته شد شیوه قصهگویی قرآن است که برخی توسط روایات روشن و برخی نیز سربسته و در ابهام میماند.
قرآن کریم در آیه 29 سوره قصص میفرماید: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ؛ چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را همراه برد، آتشى را از دور در کنار طور مشاهده کرد، به خانواده خود گفت اینجا بمانید که من آتشى از دور دیدم، شاید خبرى از آن یا شعلهاى آتش برایتان بیاورم باشد که خود را گرم کنید.»
در اینجا واضح نیست که تنها همسر است یا خانواده، در برخی روایات آمده که موسی(ع) دو پسر نیز داشته، زیرا فعلهای به کاربرده شده جمع است، مانند «آتِیکُمْ و تَصْطَلُونَ»؛ اهل در زبان عرب نیز به معنای خویش و خانواده و متعلقین است.
بعد از این ۸ یا 10 سال، حضرت موسی(ع) از مدائن به سمت مصر یا شام حرکت کرد، البته فعلاً قرآن مقصد را مشخص نمیکند، زیرا حضرت موسی(ع) باید به دنبال کار و رسالت خود میرفت، البته هنور به او وحی نشده بود، اما علاقه و همت درونی موسی(ع) او را به حرکت وامیدارد، مردان بزرگ اینگونه هستند و نمیتوان آنها را به یک کار عادی و ساده مشغول کرد، آنها به دنبال حقیقت میروند، این در حالی است که با اینکه اهل موسی(ع) همراه او بودند، اما وقتی به رسالت میرسد اهل خود را رها میکند و میرود؛ همین دل کندن موسی(ع) از خانوادهاش یک امتحان برای اوست.
در قرآن کریم درخصوص سرنوشت این اهل، بحثی مطرح نشده است؛ حضرت موسی(ع) به خانواده خود گفت اینجا بمانید که من یا خبری از راه درست و یا آتشی بیاورم که شما گرم شوید، این بیان نشان میدهد آنها راه را گم کرده بودند.
خداوند در آیه ۳۰ میفرماید: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ پس، چون به آن آتش رسید از جانب راست وادى در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا آمد که اى موسى منم من خداوند پروردگار جهانیان»؛ به نظر میرسد ایمن صفت وادی است، یعنی یا کنار راست وادی یا کنار وادی که سمت راست موسی(ع) بوده، در جایگاه مبارک که این جایگاه در درخت بود از درخت ندا آمد که ای موسی منم من پروردگار جهانیان.
این آیه بسیار عجیب است و در روایات هم هست که گاهی انسان در یک فضایی قرار میگیرد که به یکباره مسیر زندگی او تغییر میکند، موسی(ع) نیز قصد کرد که برای خانواده خود آتش یا خبر بیاورد که به یکباره مبعوث و پیغمبر اولوالعزم شد.
از نظر الهیات اسلامی زمانها و مکانهای مقدسی داریم و همه زمانها و مکانها یکسان نیست، مفسران بیان میکنند آن مکان مقدس بوده و خداوند از این دشت پهناور جایی را انتخاب کرده بود که سمت راست وادی باشد و از یک درخت ندا بیاید؛ لذا آنجا مکان مقدس است، اینکه چرا موسی(ع) در طور سینا و پیامبر اسلام(ص) در غار حرا مبعوث شدند را ما نمیدانیم، اما مشخص است که برخی زمانها و مکانها مبارک هستند.
از صحبتهای بعدی مشخص میشود که وقتی از سوی خدا ندا آمد موسی(ع) نیز دل داد و خانواده خود را فراموش کرد، با این اتفاق اولویت حضرت موسی(ع) تغییر پیدا کرد؛ بنابراین جذبه که زیاد باشد، انسان از خود بیخود میشود و با یک اتفاق اولویت او عوض میشود، برخی براساس معرفت و شناختی که از مبدأ، معاد، دنیا و خود دارند، اولویتبندی میکند، لذا بزرگان معارف مهمترین کاری که میکنند این است که مبدأ میل سالکین را عوض میکنند.
بنابراین مبدأ میل و معرفت موسی(ع) از اینجا تغییر پیدا کرده و یک مواجه مستقیم با ذات مقدس خدا پیدا میکند، این ندا فرشته نیست بلکه موسی کلیمالله شده و خدا مستقیم با او صحبت میکند. آیهای نیز در قرآن وجود دارد که خداوند میفرماید «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی؛ موسی تو را برای خودم ساختم»، خداوند برای هیچ پیامبر و ولی در قرآن این تعبیر را به کار نبرده است، این مطلب بسیار بلندتر از عقل ما است، خداوند نام موسی را میبرد و این فضیلت بزرگی است که او را با اسم صدا میکند.
گفتوگو از مهنوش بهروز
انتهای پیام