حجتالاسلام والمسلمین حبیبالله بابایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در یادداشتی که در اختیار ایکنای قم قرار داده است، نوشت: در نگرش اخلاقی، تعارف نه فقط برای نظم و انسجام اجتماعی، بلکه برای به رسمیت شناختن یکدیگر و حفظ کرامت انسانی اغیار (کسانی که ما نیستند) است، در «تعارف» و شناخت یکدیگر نوعی از اکرام نفس یکدیگر و به رسمیت شناختن همدیگر وجود دارد و به رسمیت شناختن یکدیگر راهی است برای اذعان به کرامت انسانی دیگرانی که متفاوت از ما هستند، آنگاه که انسانیت انسانی را به رسمیت نمیشناسیم و آن را به حساب نمیآوریم، درواقع کرامت انسانی او را نادیده میگیریم و او را تحقیر میکنیم، «تعارف» واقعی میتواند مرزهای کاذب میان خود و دیگری را از بین برده و خودخواهیهایی که شکاف میان من و دیگری را موجب میشود، چاره کند.
در نگرش عرفانی هم اگر تعارف به معنای معرفت عمیق باشد، میتوان از تعارف یکدیگر راهی برای معرفتالله باز کرد، به بیان دیگر، تعارف در حقیقت نهتنها راهی است برای پیوندهای انسانی و اجتماعی بزرگ، بلکه راهی است برای شکلگیری جامعه بزرگ توحیدی، جامعهای که همه نسبت به یکدیگر عمیقاً معرفت پیدا میکنند و همه با شناخت عمیق یکدیگر، به معرفت خدا هم دست پیدا میکنند، همانطور که در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام(ص) آمده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، در این رویکرد، شناخت نفس صرفاً در سیر انفسی رخ نمیدهد، بلکه همین شناخت نفس که مقدمه شناخت الهی است ممکن است از طریق شناخت نفس دیگران نیز بهدست آید.
بیشتر بخوانید:
نه فقط من و نفس من آیهای از آیات الهی است، بلکه دیگران و نفوس دیگران نیز آیات الهی هستند و شناخت آنها موجب شناخت خداوند میشود، در حقیقت تنها شناخت نفس خود نیست که راه به خدا میبرد، بلکه شناخت نفس دیگری هم (بهمثابه اسمی از اسمای خداوندی) حامل نشانی از نشانهای خداست و شناخت او مرا به شناخت خداوند سوق میدهد، انسانهای دیگری که متفاوت از هم هستند، آیات پروردگارند آنگونه که در آیات قرآن آمده که میفرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ؛ و از نشانههاى قدرت اوست آفرینش آسمانها و زمین، و اختلاف زبانها و رنگهایتان در این عبرتهایى است براى دانایان.» (سوره روم/ آیه ۲۲)
چه آنجا که دیگری بهعنوان آیهای از آیات الهی است و چه آنجا که دیگری بهمثابه بخشی از نفس و خود علوی من تلقی شود، شناخت عمیق دیگری، نه فقط بهمثابه شناخت نفس انسان دیگر، بلکه بهعنوان پارهای از شناخت نفس خود انسان، به معرفت الله میانجامد، حال پرواضح است که شناخت «من» دیگری که آیه است و «من عِلوی» دیگران که پارهای از «من عِلوی» خود است، همواره به نزدیکی میان نفسها و به انسجام اجتماعی و پیوند میان «من»ها منجر شده و از اختلاف و شکاف میان آنها جلوگیری میکند.
در قرآن کریم آمده است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ هان اى مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلى در آوردهایم تا با یکدیگر انس و آشنایى یابید، بىگمان گرامىترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، که خداوند داناى آگاه است.» (سوره حجرات/ آیه ۱۳)، اکنون در بررسی آیه ۱۳ سوره حجرات، با رویکرد عرفانی، تعارف معنای عمیقتری پیدا میکند، در این معنای موسع از «تعارف»، فلسفه آفرینش تفاوتهای زن و مرد، قبایل و شعوب انسانی، هم برای شناخت آیهها و اسمای متعدد و متفاوت الهی است و هم برای شناخت خود آدمی است، چنین تلقیای از تفاوتها و فلسفه آن، هرگز منجر به تفاخر و برتری جویی گروهی بر گروه دیگر نمیشود و بلکه هر کس به نوبه خود از جهت آیت خدا بودن، ارزش والا و البته مساویای با دیگران پیدا میکند.
با این تعریف، تعارف نهتنها تنازعات ناشی از تفاوتها از بین خواهد رفت، بلکه زمینه برای معاشرت معروف با یکدیگر هموار میشود و ایجاد یک جامعه توحیدی که همه در آن با شناخت یکدیگر، خدا را میشناسند تسهیل میشود، از این منظر، اساساً معاشرت معروف با دیگری نوعی از معاشرت معروف با خود است، ایفای حقوق انسانهای دیگر، ایفای حق خود من است و احسان به آنها احسان به خود است، بدون شک، چنین معاشرت و تعامل و تعاونی در جامعه و تمدن انسانی زمانی رخ میدهد که آن تعارف عمیق و پیوند روحانی میان انسانها بهوجود آمده باشد و الا بدون آن تعارف و بدون پیوند معنوی میان ابنای بشری و گروههای مختلف انسانی، تضاد و تنازع همواره در جوامع حاکم خواهد بود و نظم و انسجام اجتماعی جز با قانون و نظارت پلیس برگزار نخواهد شد.
رابطه و نسبت بین تعارف و تعامل معروف یک سویه نیست و چنین نیست که صرفاً تعارف موجب تعامل معروف بین ابنای انسانی بشود، بلکه متقابلاً تعامل معروف نیز در حصول تعارف و شناخت متقابل اثر میگذارد، تعامل معروف که در تعاملی کرامتمحور، عدالتمحور، احسانمحور، و محبتگرا تحقق عینی مییابد، ارتباط میان من و دیگری را تسهیل میکند و در وضعیت ارتباط سهل، امکان شناخت از یکدیگر بیشتر میشود، همینطور عدالت، احسان و محبت موجب میشود که افراد بتوانند در مقام معرفی خود و تجلی ظرفیتهای خود با قدرت و اعتماد بهتر و بیشتری عمل کنند و همین بدون شک در صورتبندی تعارف اجتماعی بسیار اثر میگذارد.
«صراط» در قرآن به شکل مفرد و «سبل» بهصورت جمع بهکار رفته است، این به آن معناست که اساساً برای خود صراط امکان تعدد و تکثر، نه در عالم ثبوت و نه احیاناً در عالم اثبات وجود ندارد، لیکن در درون صراط، امکان تعدد و تکثر راهها و سُبُل جزئی و کلی وجود دارد، بهعبارت دیگر، اساساً صراط به جهت بیحد و حصر بودن خیرات و خوبیها در آن، امکانی برای دوئیت(دوگانگی) در خیرِ مطلق وجود ندارد، ولی سبیل به جهت محدود بودن خیرات و نیکیهای وجودی، تعدد و تکثر در آن ممکن میشود و همین محدودیت در خیر و نیکیِ سبیلها و نیاز هریک به دیگری، آنها را در درون صراط به هم پیوسته و وابسته کرده و شبکهای از خیرات و نیکیها را در عرصه اجتماعی بهوجود میآورد.
وجود خیرات محدود در جمعیت نیکان موجب نوعی از وفاق و انسجام و دوری از تنازع و شقاق میشود هر چند که نیکیها در آن کم و شاید ناچیز باشد، به دیگر بیان، تأکید بر اصل خیر و خوبی هرچند محدود و ناقص ظرفیت چسبندگی اجتماعی را دارد هر چند که نتواند یک خیر کلی و سرهای را بهوجود آورد، عمل نیک به جهت نیک بودن آن، خود زبان مشترکی است با نیکان دیگر و نیکیهایی که دیگران انجام میدهند.
مهم اینکه، تحقق عینی شبکه نیکیها در جامعه از سبل جزئی به سبل کلی سیر میکند و هر میزان محدودیتها در بستر اجتماعی کمتر میشود و نیکیهای آن بیشتر میشود، سبیل جزئی به سبیل بزرگتر و کلیتری تبدیل میشود و با تبدیل شدن سبل جزئی به سبل کلی، محدودیتها همچنان کمتر و کمتر شده، ظرفیتها مجدداً فزونی مییابد و آنگاه تعدد و تکثر سبل کمتر میشود و وحدت و درهمتنیدگی وجودی به جای آن مینشیند. با شکلگرفتن سبل کلی و کلان و پیوستن این سبل کلان، شاهراه صراط عینیت و تحقق مییابد.
در این تفسیر، صراط مستقیم هر چند در دقیق بودن آن تیز است و برای سُبُل طاغوت و راههای باطل بسیار باریک و تنگ است، ولی در نسبت به نیکان و نیکیها هیچ تنگنایی ندارد و بلکه میتواند خوبیها و نیکیهای نامتناهیای را میتواند در خود جمع بکند و از انباشت خیرات نامتناهی به یک صراط نامتناهی دست پیدا کند.
انتهای پیام