به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، شامگاه 12 اردیبهشت در نشست علمی «نقد و بررسی گوهر و صدف دین از دیدگاه آقای مصطفی ملکیان»، که از سوی مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، با بیان اینکه برخی چون آقایان ملکیان، سروش و مجتهد شبستری گفتهاند که نباید به صدف دین پایبند باشیم، گفت: اسپینوزا که فیلسوفی یهودی بود تقسیمبندی گوهر _صدف را پذیرفت و گوهر دین را غایت دین برشمرد که در همه ادیان یک چیز و آن هم زیست اخلاقی است؛ یعنی اخلاقی زیستن را گوهر دین میداند. البته او به آداب دینی نسبتاً پایبند است.
وی افزود: البته از مطالب وی برداشت میشود که دین را خود اخلاق میدانند، نه اینکه غایت دین را اخلاق بدانند. یکی از لوازم بحث این افراد درباره گوهر دین این است که ما نباید در تربیت سراغ احکام شرعی برویم. کانت هم آموزههای دینی را به دو دسته اخلاقی و غیراخلاقی تقسیم کرده است و برای دسته دوم ارزش چندانی قائل نیست. او آموزههای غیراخلاقی را توهم محض میداند و میگوید هر چیزی غیر از طریق سلوک اخلاقی که انسان فکر کند میتواند برای رضایت خدا انجام دهد توهم دینی محض و عبادت کاذب خداوند است؛ او دین حقیقی را اخلاق میداند.
عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، تصریح کرد: هگل هم به این مسئله پرداخته و گفته شده است اولین کسی که به صورت صریح از گوهر و صدف دین سخن گفت او بود. البته اندیشه هگل را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ او در دوره اول با دین تاریخی معارضه دارد، ولی بعداً از این نظر برگشت و نظریه وی در مورد صدف و گوهر دین هم برای دوره نخست است. از نظر وی هر دینی شامل مجموعه احساسات و عقاید و اخلاق است که جنبه عبادی دارد و کسی که به گوهر دین مینگرد اخلاقی نگاه کرده و کسی که به صدف دین نگاه کند فقیهانه نگریسته است. شلایرماخر و جان هیک هم در این زمینه بحث کردهاند.
ساجدی بیان کرد: این مقدمه نشان میدهد مطالبی که آقایان سروش و مجتهد شبستری و ملکیان مطرح میکنند چیز جدیدی نیست و به تفصیل در آرای غربیان آمده است. آقای ملکیان سه معنا برای گوهر دین بیان کرده است؛ گاهی منظور وی گوهر تدین و گاه جنبههای عام یک دین خاص و گاهی به معنای مشترکات ادیان است. او گوهر دین به معنای اول را پذیرفته و میگوید گوهر دین معنویت است؛ یعنی هدف نهایی همه متدینین، رسیدن به آرامش و شادی و معنویت است.
استاد حوزه علمیه با بیان اینکه در تعریف دوم و سوم گاهی از مطالب وی استنباط میشود که او پذیرفته و گاهی نپذیرفته است، گفت: وی در مورد ضرورت معنویت که آن را گوهر دین میداند معتقد است که احساس نیاز به دین وجود دارد، ولی فهم سنتی از دین به درد نمیخورد، زیرا با عقلانیت و با ویژگیهای اجتنابناپذیر حق مدرن نمیسازد یعنی از یک سو انسان نیاز به دین دارد و از سوی دیگر باید سراغ دینی برود که با عقلانیت سازگار است. لذا فهم جدیدی از دین ارائه میدهد و نام آن را «معنویت» میگذارد.
وی اضافه کرد: از نظر ملکیان بزرگترین و مهمترین ویژگی اجتنابناپذیر مدرنیته، عقلانیت است. لذا معنویت دین عقلانیتیافته و عقلانیشده است. وی برای این معنویت، مؤلفههایی ذکر میکند که شامل نفی تعبد، بیاعتمادی به تاریخ (یعنی هیچ گزاره تاریخی قطعی نیست ولو نزول قرآن و ارسال رسل) و بیاعتنایی به معاد است؛ البته منظور وی، نفی معاد نیست بلکه بیاعتنایی به آن برای انسان مدرن است. به عبارت دیگر انسان مدرن اهل نقد است و با نسیه کاری ندارد. بیاعتنایی به مابعدالطبیعه کلاسیک، قداستزدایی از اشخاص حتی معصومین(ع) و حذف عرضیات(حذف آموزههای وابسته به شرایط تاریخی) از دیگر مؤلفههای نظریه ملکیان است. به عبارت دیگر از نظر وی بسیاری از احکام در ادیان، جنبه تاریخی و مکانی و زمانی خاص دارند. بنابراین احکامی که در صدر اسلام آمده است باید کنار گذاشته شوند تا به معنویت دست یابیم. وی این مطالب را در کتب در رهگذار باد و نگهبان لاله و سنت سکولاریزم بیان کرده است. پس وی در نهایت به دنبال حذف مناسک است.
ساجدی اظهار کرد: معنویت مورد پذیرش ایشان مؤلفههای سلبی و ایجابی هم دارد که چند مورد ذکر شده سلبی بود ولی مؤلفههای ایجابی هم دارد که شامل آرامش، شادی و امید است و او آن را رضایت باطنی مینامد. آقای ملکیان میگوید این معنویتی که بنده میگویم متوقف بر دین خاصی هم نیست؛ اول به دلیل مسائل روانشناختی و دیگری تاریخی؛ او معتقد است براساس نظر روانشناسان، مهمترین هدف انسان رسیدن به رضایت باطن است و رضایت باطنی هم داشتن نشاط، شادی، آرامش و امید است.
عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی تصریح کرد: ملکیان میگوید انسانها در ادیان مختلف و با آگاهی و سلایق مختلف در آرامش و شادی و امید مشترک هستند؛ پس خلاصه دیدگاه وی این است که گوهر دین، معنویت است و معنویت یعنی دین عقلانیتیافته و مصداق صدف دین هم قالب اعتقادات و احکام شرعی است و نیل به این معنویت هم متوقف در یک دین خاص نیست و ضرورتی ندارد که ما به سراغ اسلام برویم.
وی در پاسخ و نقد سخنان ملکیان افزود: گفته شد وی، غایت اسلام و ادیان را رسیدن به معنویت میداند، ولی وقتی از او بپرسیم که این نظر مستند به چیست؟ آیا مستند به قرآن، روایات و... است او جوابی ندارد، ضمن اینکه وی غایت دین و به قول خود معنویت عقلانی را رسیدن به آرامش، شادی و امید در دنیا میداند، در صورتی که غایت اسلام رسیدن به سعادت دنیوی نیست و حتی ادیان دیگر غایت دین خود را رسیدن به رضایت دنیوی صرف نمیدانند.
ساجدی گفت: اشکال دیگر وی این است که تبیین خود را فهم جدید از دین میداند. لذا میگوید دین لازم است، ولی دینی که با عقلانیت مدرنیته سازگار است. وقتی از وی بپرسیم که به چه دلیل شما این تبیین خود را همان اسلام میدانی، او باز پاسخی ندارد؛ اگر او بگوید دین جدیدی آوردهام خب اشکالی بر او نیست ولی اگر بگوید معنویت عقلانیتیافته همان اسلام است باید دلیلی بیاورد که ندارد.
وی افزود: اشکال دیگر وی این است که معنویت مورد قبول خود را دین عقلانیتیافته میداند، ولی برای این جعل اصطلاح، دلیلی ندارد و این خلاف بیان استدلالی است. او معنویت مورد نظر خود را رضایت باطنی نام گذاشته است ولی وقتی میپرسیم به چه دلیلی شما رضایت باطنی را معنویت میدانی آن را مستند به سخنان اندیشمندان غربی به خصوص در نیمه دوم قرن 19 میکند.
استاد حوزه علمیه بیان کرد: اشکال بعدی وی این است که معنویت مدنظر وی با یک زندگی کاملاً حیوانی هم سازگار است، زیرا نشاط ثمره برآورده شدن نیازها و درجهای از آرامش در برآورده شدن لذت است و کسی که امکان رفع نیاز حیوانی و جنسی خود را ندارد در رنج است. لذا تلاش میکند هر طور شده آن را برآورده کند. اشکال دیگر اینکه این معنویت با اخلاقستیزی هم قابل جمع است یعنی کسی که نیازمند پول است است فقط با پول به آرامش میرسد، ولو اینکه دزدی و اختلاس کند یا دختری را فریب دهد تا نیاز جنسی خود را برآورده کند و مثلا به آرامش برسد.
عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) در پاسخ به این پرسش که وی رسیدن به معنویت و آرامش از هر راهی را جایز ندانسته است، تصریح کرد: وی تصریح به این مطلب حداقل در برخی آثارش نداشته است ولی اگر در جای دیگری بیان کرده باشد این اشکال از او رفع خواهد شد. همچنین اشکال دیگر وی آن است که درست است صرفنظر از علم و دین و نظامات اجتماعی، همه در جستوجوی آرامش و شادی هستند ولی این ثابت نمیکند که انسان در سایه ارتباط با خدا نمیتواند به سطوح بالاتری از رضایت باطنی دست یابد. یعنی اگر وی به درصدی از آرامش و رضایت قناعت کرده است، ما معتقدیم در پرتو دین و عمل به آن میتوان به درصد بالاتری از رضایت و نشاط و شادی رسید.
وی افزود: آرامش و شادی و امید نسبی هستند؛ یعنی در زندگی حیوانی، الهی و انسانی میتوان درصدی از آنها را داشت و هرقدر انسان زندگی الهیتری داشته باشد درصد رضایت و نشاط و شادی او هم بیشتر خواهد شد. در سایه دین میتوان نشاط و شادی و امید بیشتری را به دست آورد. اشکال دیگر ما به وی این است که از او میپرسیم مناط رضایت باطنی چیست؟ و شما به چه دلیلی رضایت باطنی را به لذات دنیوی محدود کرده و آخرت را نفی میکنید؛ اگر ما احتمال دهیم که لذات دنیوی منجر به عقوبت و سختیهای آخرت خواهد شد در این صورت چرا انسان عاقل از آن پرهیز نکند، کما اینکه ما در همین دنیا هم به خاطر یکسری لذات پایدار از برخی لذات پایینتر و موقتی عبور میکنیم یا مثلا دزدی نمیکنیم که دستگیر نشویم. عقل میگوید انسان باید برای رسیدن به لذات اخروی از لذات دنیوی دست بکشد.
استاد حوزه علمیه گفت: اشکال دیگر وی این است که در وجه ضرورت معنویت میگوید که وقتی انسان ضرورت معنویت را درک میکند که دو چیز را بفهمد یکی احساس نیاز به دین و دیگری اینکه این دین موجود با عقل سازگار نیست. پس ما به دین نیاز داریم ولی چون دین سنتی و تاریخی به درد نمیخورد باید سراغ معنویت برویم. باید انسانشناسی دقیقی داشته باشیم تا نسخهای برای انسان بپیچیم.
وی تأکید کرد: تحقیقات متعدد نشان داده است که چند موردی(مانند علم و نظامات اجتماعی) که وی ذکر کرده است تأثیر یکسانی در آرامش و شادی انسان ندارند. نقش ایمان دینی مورد تأیید روانشناسان است، ولی چرا او این نقش را با علم یکی میداند؛ هیچ کسی نگفته است کسی با ریاضی به ارامش میرسد، ولی همه قبول دارند با دین به ارامش میرسد. امروزه مباحثی در حیطه هوش و سلامت در خود غرب مطرح است و بیان کردهاند هوش معنوی، ویژگی اختصاصی انسان است و مراد از هوش معنوی ارتباط با ماوراست، ولی وی معنویت را نشاط، شادی و امید میداند و مؤلفه ارتباط با خدا را یا نفی کرده است یا بر آن تصریحی ندارد.
گزارش از علی فرجزاده
انتهای پیام