ما آرزوهای بسیاری داریم که مدام در ذهن و قلبمان مرور میکنیم؛ اما هیچ برنامهای برای تحقق آنها نداریم، همین میشود که روز را به شب و شب را به روز میرسانیم و منتظر معجزهای هستیم در حالی که از اول قرار بوده خودمان معجزه زندگیمان را بیافرینیم.
ما هیچ کاری نمیکنیم، اتفاقی هم نمیافتد و زندگی میشود سراسر یکنواخت، کسل کننده و ملالآور. مثلاً میدانیم خوب بودن پسندیده است، نیکی کردن و احسان کردن شایسته است، میدانیم خوبی کردن به دیگران زندگیمان را زیبا و رنگین میکند به روحمان جلا میدهد اما دریغ.
نمینشینیم فکر کنیم که چگونه خوب باشیم، چگونه کار خوب انجام دهیم، از این هم بدتر فکر میکنیم، خوبیم؛ اما غیبت میکنیم، بدگویی میکنیم، بداخلاقی میکنیم، مال حرام میخوریم، کمکاری میکنیم، کممحبتی میکنیم، کج خلقی و ... و فکر میکنیم چه قدر انسان خوبی هستیم.
اما اگر به راستی خوب بودن را دوست داشتیم برایش تلاش میکردیم و اگر بد بودن را ناپسند میدانستیم مصادیق بد بودن را برای خودمان حلاجی میکردیم و تلاش میکردیم عملاً بدیها را از خود دور کنیم.
نکته جالب اینکه تمام مصادیق خوب بودن، همه به عنوان دستور الهی در کتابی جامع و کامل و با الگوهایی عملی برای ما عنوان شده، خداوند آشکارا به ما گفته خوبی اصیل و بدی واقعی چیست اما ما چنان با بدیها اخت میشویم که خودمان را در منجلاب فسق و نافرمانی خدا قرار داده شایسته خشم الهی میشویم.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین؛ خدایا دوست گردان بمن در این روز نیکى را و نـاپسند بدار در این روز فسق و نافرمانى را و حرام کن بر من در آن خشم و سوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان».