ما انسانها علاوه بر جسم، روح هم داریم؛ اما اغلب یادمان میرود. یادمان میرود روح داریم و فکر میکنیم فقط قلب داریم و کسی نباید آن را بشکند. احساس ناراحتی، نگرانی، افسردگی، بیحوصلگی، کینه، نفرت، حسد، بغض، خلاء نداشتن، خلاء نبودن، تکراری شدن زندگی و ... همه اینها نشان از بیمار بودن و یا ضعیف شدن روح ما دارد؛ اما.
تصور کنیم یک لکه کثیف بر روی لباسمان بیفتد، چه میکنیم. آیا حاضر هستیم با یک لباس کثیف بیرون برویم و در جمعی حاضر شویم، تصور کنید لکه یا جوشی بدشکل روی پوستمان بیفتد چه میکنید؟ حال تصور کنید لکههای کثیفی بر روی روحمان بیفتد! اصولاً کاری نمیکنیم و میگذاریم این لکهها باقی بماند و هر روز بیشتر شود.
گناه روح را آلوده به چرک و ناپاکی میکند و ما روح چرکینمان را با خود همه جا میبریم و تأثیرات منفی این روح چرکین را به همه اطرافیانمان منتقل میکنیم. ویروس گناه قویتر از هر ویروس دیگری است به راحتی از یک روح آلوده به سایر انسانها سرایت میکند، مگر اینکه آن را با داروی توبه از بین ببریم اما چه قدر افسوس که خود واقعیمان را نمیبینیم. یعنی خودشناسی نداریم و به همه ابعاد وجودی خود آشنا نیستیم.
انسان از خودشناسی است که به خداشناسی میرسد اما وقتی ما حتی خودمان را هم نمیشناسیم چگونه به خداشناسی خواهیم رسید.
ما انسانها خودمان را نمیشناسیم؛ وقتی هم که خدایی که ما را میشناسد، امتحانمان میکند تا شاید تکانی بخوریم، نه تنها در این امتحان شکست میخوریم (اغلب) بلکه شروع میکنیم به ناشکری از اینکه چرا چنین اتفاقی برای ما افتاد و چرا امتحان شدیم!
اما اگر تقوا داشتیم یعنی واجبات و محرمات را شناخته به واجبات عمل و از محرمات دوری میکردیم، با آدمهای خوب که ویروس گناه روحشان را بیمار کرده، نشست و برخواست نمیکردیم و آن زمان بود که چشمانمان باز میشد به حقایق هستی.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ والأقْذارِ وصَبّرنی فیهِ على کائِناتِ الأقْدارِ ووَفّقْنی فیهِ للتّقى وصُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین؛ خدایا پاکیزهام کن در این روز از چرک و کثافت و شکیباییم ده در آن به آنچه مقدر است شدنىها و توفیقم ده در آن براى تقوى و هم نشینى با نیکان به یاریت اى روشنى چشم مستمندان».