آغاز سخن تویی آن جوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکرِ خیرِ تو بود، حاصل تسبیح ملک «بسم الله الرحمن الرحیم»، سخن گفتن از امام حسین(ع) و آنچه در کربلا بر حضرتش، خاندان و اصحاب گذشت، بسی سهل و ممتنع است، چراکه از یک سو، دریایی از اطلاعات و اخبار در اختیار ماست که میتوانیم از آن بهره ببریم؛ از سوی دیگر، آمیختگی اخبار سره و ناسره و واقعی و داستانی در روایت تاریخی کربلا چندان بالا گرفته است که نوشتن و سخن گفتن را سخت دشوار میکند. همه ما درباره زوایای متفاوت قیام؛ انوار توحیدخواهی عاشورا، عدالتطلبی عاشوراییان، روشنگری پیام و جاودانگی قیام و ... هر آنچه سبب شد امام حسین(ع) و اصحاب باوفایش، بزرگترین معلمان تاریخ انسانیت، عدالت، دادخواهی و... شوند بسیار زیاد و در حقیقت بسیار بسیار بسیار اندک میدانیم. به تعبیر زندهیاد علامه محمدرضا حکیمی «شب عاشورا، روز بزرگ انسانیت است و روز عاشورا ملکوت سترگ همه روزهاست. افسوس که سرایندگان عاشورا، ذات عاشورا را نسرودند، یا کمتر سرودند، افسوس که گویندگان عاشورا، ذات عاشورا را نگفتند، یا کمتر گفتند.» (قیام جاودانه صفحه 54)
با این مقدمه روشن برای شنیدن درسهای عاشورا باید پای سخن دوستداران حقیقی اباعبدالله(ع) در روزگار خویش رویم؛ پای سخن آنانکه پیامِ قیامِ پسر امیر دو جهان را با وسواس و حساسیتِ بسیار از گنجینه کتابخانههای تاریخ اسلام با دقت ورق زدهاند، به بررسی نشستهاند و همچنین به تحسین و احترام پیام، قیام کردهاند و در این نشستن، بررسی، بازخوانی و قیامِ خویش قلم برداشتهاند و برای روشنگری من و تو و ما دست به امرِ نورانی و انسانی نوشتن از حسین(ع) و برای حسین(ع) شدهاند. یکی از این صاحبان پیام و قلم در روزگار ما حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی مهدویراد است. او زاده 1334، قرآنپژوه کوشا و استاد دانشگاه تهران است. کتابپژوه و خادم فرهنگی مکتوب در نخستین هفته کتاب جمهوری اسلامی، استاد تلاشگر و نمونه دانشگاه تربیت مدرس در سال ۱۳۷۴، رتبه دوم کتاب سال حوزه برای کتاب سیر نگارشهای علوم قرآنی (متن درسی «علوم قرآنی» در مقطع کارشناسی ارشد)، رتبه اول جشنواره مطبوعات برای مقاله «بازی با میراث، نقد یک سرقت»، در سال ۱۳۷۹، رتبه اول جشنواره مقالات قرآنی، در سال ۱۳۸۳، برای مقاله «تحریف»، چاپشده در دانشنامه جهان اسلام و مقاله «امامت در نگره قرآنیِ امام موسی بن جعفر» و... تنها بخشی از افتخارات قرآنی اوست.
و امسال مطابق تقویم، تاسوعای حسینی برابر شده است با چهاردهمین روز از تیرماه که به روز «قلم» نیز نامیده میشود، ایکنا به انگیزه شنیدن سخنان پاک و ناب از قیام اباعبدالله(ع)، اقامه دین، اهداف قیام و جاودانگی آن به گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی مهدویراد به عنوان یکی از صاحبان قلم در حوزه قرآن و دین و دبیر جایزه کتاب سال طی ده سال اخیر، نشسته است. حاصل بخش نخست این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم:
حادثه عاشورا و قیام اباعبدالله(ع) از جهات متعددی زمینه گفتوگو و موقعیت پژوهش و قرائتهای مختلفی که دارد و این قرائتهای مختلف در آن رقم خورده است، اگر بخواهیم به گستردگی به ابعاد آن بپردازیم شاید نتوانیم به برخی بحثها برسیم.
حوادث تاریخی بهخصوص عاشورا در بیان و بنان عالمان در قرن 13 و 14 بیشتر در معرض تحلیل بوده است، امام حسین(ع) برای شهادت حرکت کرده و هدفش شهادت بوده است. تحلیلهای مختلفی وجود دارد، اینکه امام برای شهادت حرکت کرده بود یعنی چه؟! یعنی از همان آغاز از مدینه تا روز دهم محرم، شهادت هدف نهایی است؟ یا شهادت یک انتخاب متعالی در روزگاری است که برای درهم شکستن هیمنه شیطانی امویان جز آن راهی نیست، شهادت گزینش مرگ سرخ است در روزگاری که ورای آن مرگ سیاهی است که جز ذلت برآیندی ندارد. حماسیترین و آموزندهترین تحلیل از جهتگیری شهادت در قیام اباعبدالله(ع)، با این زاویه نگاه دکتر شریعتی است که باید آن را شفاف کرد؛ یا تحلیل دیگر این است که امام حسین(ع) برای حکومت و به دست گرفتن حاکمیت دینی و درهم ریختن بساط بنی امیه قیام کرد که این هم تحلیلهایی دارد، اینکه از آغاز هدفگیری حکومت بوده است یا حکومت مرحلهای از مراحل حرکت است.
شاید هیچ نظریهپردازی را نتوان یافت که بر این باور رفته باشد که از آغاز هدفگیری «حکومت» بوده است. اینکه بسیاری بدون تأمل و دقت به برخی از محققان نسبت دادهاند، پایه ندارد. (مراجعه کنید به عاشوراشناسی، پژوهشی درباره هدف امام حسین(ع) از دکتر محمد اسفندیاری)
اکنون یکی از ضروریترین قرائتها و جهتگیریها درخصوص حادثه کربلا، جاودانهسازی مفاهیم نهفته در کربلا و درون قیام اباعبدالله(ع) با جهتگیری انسانی آن در متن و بطن زندگی است، اگر دقیقتر وارد بحث شویم پرسش بزرگی برای همه کسانی که معتقد بر جایگاه بلند به وجود آورنده این حادثه یعنی امام حسین(ع) هستند، این است که چرا به کربلا میپردازیم؟ چرا به سیره امامان(ع) به صورت مکرر میپردازیم؟ اگر صرفا حادثه تاریخی است که در گذرگاه زمان حادثه تاریخی کم نداشتیم، در پاسخ باید گفت اینکه ما به حوادث مرتبط با معصومان(ع)، به صورت مکرر میپردازیم، به دلیل این است که در جهتگیریهای زندگی، آنان الگوی ما هستند و زیست مؤمنانه را از امامان(ع) فرا میگیریم.
تعبیری که در ادبیات شیعی به شدت مورد عنایت معصومان و رهبران اندیشگی و فکری ما بوده، تعبیر «امام» است و توجه دارید برای پیامبران نیز تعبیر امام به کار رفته است. درباره حضرت ابراهیم(ع) بهصورت صریح در قرآن آمده، درباره پیامبر(ص) نیز همین تعبیر امام وجود دارد که تعبیر دیگری است از آنچه در قرآن با عنوان اسوه از آن یاد میشود.
در قرائت شیعی از مفاهیم دینی، بعد از پیامبر(ص) بیشتر بر امامت تأکید شد تا خلافت، نامههای معاویه به امام علی(ع) که نوعا آمیخته به کینهورزی، بیادبی، شلختگی، نوعی تزویر و غوغاسالاری است، معاویه گاهی بر تبار تکیه میکند که ما با هم، قوم و خویش هستیم و بین ما و شما فرقی نیست و امام پاسخ همه اینها را داده است؛ یکی از فضلای عراقی نامهها را در کتاب «الرسائل السیاسیه المتبادله بین الامام علی (ع) و معاویه» جمعآوری کرده است که علاقهمندان میتوانند به آن و ( لوح بنیانی، استاد مصطفی دلشاد تهرانی) مراجعه کنند.
کتاب «الغارات» اثر ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی از کتب تاریخی است و متونی در آن است که در سایر کتب به راحتی پیدا نمیشود و از جمله همین نامههاست که در یکی از نامهها معاویه صریحا میگوید که شما این همه تکیه میکنید که خلیفه محمد(ص) هستید «ألا و إنما کان مُحَمد رسولا مِن الرُسل الی الناس کافَّه فَبلغ رسالات الربِّه و لا یَملِک شیءً غیره» یعنی محمد فرستاده خدا بود که آموزههایی را به مردم برساند و تمام شد و در زندگی انسانها غیر از این نقشی ندارد که جواب امام علی(ع) به این سخن معاویه، بسیار آموزنده و تعیین کننده است به لحاظ جهتگیری دینی و زیست مؤمنانه؛ امام فرمود: «و الذی انکرت من امام محمد صلی الله علیه و آله»؛ تعبیر امام دارای ابعاد گسترده است و عملا امام علی(ع) این سخن معاویه را انکار جایگاه امامت رسول الله(ص) میدانند، این نوع القاء جایگاه از محمد بن عبدالله در واقع انکار امامت پیامبر(ص) است و در واقع انکار امامت همه انبیاست؛ تأکیدا یعنی انبیاء امام بودند و اگر ادعا کنیم که «لم یکن اماما» و نقش انبیاء صرفا رساندن چند پیام بود و نقش پیشوایی، دگرسازی و بنیادآفرینی نداشتند، در واقع این انکار جایگاه امامت و پیشوایی همه انبیاست. «و لکنا نشهد کان رسولا نبیا اماما؛ ما گواهی میدهیم که محمد(ص) هم رسول است و هم نبی و هم امام است.» (الغارات، ج1، ص203)
تأکید بر این تعبیر امام خیلی مهم است، یکی از درسهای بسیار مهم که امامان برای ما دارند استفاده از فرصتهاست، «ان فی بحر حیاتکم لنفحات» در گذرگاه زندگی فرصتهایی وجود دارد که از آن باید بهره برد و حادثه کربلا یکی از زمینههای بهرهوری امام از این فرصتهاست.
بنگیرید حج یک فرصت است و بخش مهمی از جامعه اسلامی گردهم هستند و پیامبر اکرم(ص) از این فرصت مهم استفاده میکنند و امامت علی(ع) را در حج ابلاغ میکنند؛ نصوص تاریخی و روایی تأیید کننده فراوانی داریم که خداوند سبحان حج را رقم زدند تا پیامبر(ص) ابلاغ ولایت کنند و ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب(ع) تا آن روز علی(ع) رؤوس الاشهاد بهگستردگی نبوده و این ابلاغ ولایت باید به همه جهان اسلام میرسید و رسانهای که آن روز در اختیار پیامبر(ص) همان حج بود.
ولیمه جزء استطاعت حج است و باید آنچه از مشاهد و منافع را که مشاهده کرده در جغرافیای جهان اسلام گزارش کند. پیامبر(ص) از دورترین نقطه جهان اسلام دعوت به حج کرد تا حضور یابند و برای آخرین بار از حقیقت «ولایت» و آینده «امت» آگاه شوند و به دیگران ابلاغ کنند، برای این است که معتقدم این «حج» عنوانش «حج بلاغ» است و نه «وداع». «حجه الوداع» برای این است که آخرین حج بوده است، اما «حجه البلاغ» بودن معنادار است یعنی اینکه «حج» برای ابلاغ یک «حقیقت» است و قرآن به صراحت به پیامبر(ص) فرموده اگر ابلاغ نکنی، کاری نکردی و در واقع از این موقعیتها ائمه(ع) بهره بردند و این همان سرمایههای اجتماعی است.
مردم در عرفات جمع بودند، عمروبن ابی مقدام میگوید: «در عرفات حضرت صادق(ع) را دیدم که با صدایی بلند گفت: ایها الناس ان رسوال الله کانَ الأعام..... سپس علی بن ابی طالب امام بود و پس از آن حسن(ع) و آنگاه حسین(ع) و بعد علی بن الحسین و سپس محمد بن علی ثم....» این همه را امام(ع) به تمام اطراف فریاد زد. راوی میگوید به منی که رسیدم از زبانآوران عرب از تفسیر «هه» پرسیدم گفتند براساس لغت فلان قبیله یعنی «من» ( الکافی، ج4، ص466؛ بحارالانوار، ج47، ص 58)
چون اباعبدالله حسین بن علی(ع) را امام میدانیم، پس هرساله مراسم عزای ایشان پرشورتر میشود؛ حضرت صادق(ع) به یکی از یارانشان فرمود: «تَجلِسونَ وَ تُحَدِّثون» در منطقهای که شما حضور دارید جلساتی دارید که گفتوگو کنید، طرف مقابل پاسخ داد بله آقا فدای تو بشوم، این جلسات را داریم که امام فرمود: «اِنَّ تِلکَ المَجالِسَ اُحِبُّها؛ این جلسات را دوست دارم»، حال سؤال اینجاست این جلسات باید چگونه باشد که امام آن را دوست داشته باشد؟ امام فرمود: «فَأَحْيُوا أَمْرَنَا یا فضیل فرحم الی من احیا أمرنا»؛ خوب دقت کنیم که «احیاء» امر چیست؟ خداوند رحمت کند کسی که امر ما را احیا کند (یا رحمت خداوند از آنِ کسی که امر ما را احیاءکند) یعنی چه کند؟ حضرت رضا(ع) توضیح داده و روشنگری کردهاند که «احیاء امر» یعنی چه؟ بنگرید: «رحم الله عبداً احیا امرنا(قال راوی الحدیث) فقلت له: و کیف یحیی امرکم؟ قال: یتعلّم عُلومنا و یعلّمها الناس، قال الناس لَو عَلِمُوا محاسنَ کلامنا لا تبِعونا؛ خدا بیامرزد کسی را که امر ما را زنده کند، (راوی حدیث گوید) به امام گفتم چگونه امر شما زنده میشود؟ گفت: به آموختن علوم ما و تعلیم دادن به مردمان، مردمان از آن تعالیم که در سخنان ماست آگاه گردند پیرو ما خواهند گشت.» ( معانی الاخبار، ج2، ص286 و 292)
تعلیم و آموزشی تأملبرانگیز و آگاهی آخرین و تکان دهنده، در قسمت پایانی کلام امام دقت کنیم، «فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا اَتَّبَعُونا» شما سخنان زیبای ما را گزارش کنید و این تعبیر محاسن قید احترازی نیست بلکه توضیحی است یعنی همه کلام ما محاسن است و منظور این است که در وقت گزارش و تعلیم به مردم درست رفتار کنید؛ «احیا» برای این است که فرهنگ امامان در ذهن و زبان مؤمنان زنده شود، همیشه ستمگران و ستمگستران از محافل و مجالس اباعبدالله(ع) خشمگین بودند و این معنایش همین است که ایشان امام بودند و ما بر پایه امامت آن بزرگواران حرکت میکنیم و این مجالس عزای اباعبدالله(ع) را برپا میکنیم. امام سجاد(ع) فرمودند: «اگر کسی ادعا کند که امام او هستیم اما مثل ما زندگی نکند دروغ میگوید.»
دو تعبیر در ادبیات دینی داریم که معنایشان نزدیک هم است. یکی «احیا» و دیگری «اقامه»؛ در آیه 24 سوره انفال آمده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ؛ ای اهل ایمان! هنگامی که خدا و پیامبرش شما را به حقایقی که به شما [حیات معنوی و] زندگی [واقعی] میبخشد، دعوت میکنند اجابت کنید»؛ اما تعبیر اقامه دقیقتر، عمیقتر و تکان دهندهتر است. اقامه فضیلت مهمی است و «اقامه صلاه» خواندن نماز نیست اقامه که مکرر در آیات قرآن آمده و در آموزههای ثقلین جایگاه مهمی است و اقیموا امرنا؛ دانش، سخنان و سنت اهل بیت(ع) است. اقامه امر یعنی زنده کردن و در جامعه عرضه کردن امر اهل بیت(ع).
«اقیموا الامام العادل» هم داریم، اقامه امام به چه معنایی است، امام تبلور عینی مفاهیم، آموزهها، مؤلفهها و مشخصههای مؤمنانه زندگی کردن و زیست ایمانی داشتن است. دکتر شریعتی در این زمینه تحلیل لطیفی دارند، که میگوید: خداوند سبحان برای زندگی مؤمنانه و الهی داشتن و کشاندن انسان به قلههای معرفت، مجموعه کلمات، معارف و جملاتی عرضه کرده است که همان قرآن است، همه این مفاهیم در یک انسان تحقق عینی و بیرونی پیدا کرده است که او امام است، یعنی اگر از بالاترین جایگاه ایمان در قرآن سخن رفته تحقق عینی آن در وجود ائمه(ع) و امام(ع) است، دکتر شریعتی چون درخصوص حج سخن گفته حج را نماد کل فرهنگ معرفی میکند و میگوید همه این آموزهها در یک حرکت به نمایش درآمده است و آن حج است بنگیرید قابل تأمل است. امام علی(ع) فرمودهاند: «جَعَلَهُ سبحانه و تعالی للأسلام علماً....» اقامه امام عادل یعنی اقامه فرهنگ و اندیشه پیشوای عادل است.( تحلیلی از مناسک حج، دکتر علی شریعتی، ص26 و نیز بنگرید به صهبای حج، فصل 2 و 4)
تعبیر دیگر هم داریم: «اقیموالدین» دین را اقامه کنید یعنی مجموعه آموزههای دین را اقامه کنید، پس اقامه دین یعنی عینیت بخشیدن به تمام آموزههای دین و گستره زندگی، بگذارید «اقامه» را معنا کنم، اقامه یعنی متبلور ساخت در صفحه ذهن و صحنه زندگی؛ «اقامه الصلوه» یعنی متبلور ساختن مفاهیم و آموزههای نماز در صفحه ذهن و صحنه زندگی. بنابراین «اقامه» بسیار مهم است. یک وقتی کسی از من پرسید چرا در قرآن و معارف دینی اقامه قرآنی نداریم، یعنی اینکه فرموده باشند «اقیموا القرآن» خدا لطف کرد به ذهنم و گفتم اتفاقا « اقیموال القرآن» هم داریم گفت: کجا گفتم رد این آیات الهی دقت کنید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ؛ بگو: ای اهل کتاب! شما بر مسلک صحیح و درستی نیستید تا زمانی که تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارتان به سوی شما نازل شده بر پا دارید.» این آیه را بگذارید کنار این آموزه بلند و بیدارگر حضرت صادق(ع) که فرمود: «نزل القرآن بایاک اعنی و اسمعی یا جاریه»( الکافی) آنگاه ترکیب این هدایت و آموزه قرآنی با تفسیر امام صادق(ع) میشود: «یا اهل القرآن لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حتی تقیموا القرآن.»
امام حسین(ع) در خطبهای تکان دهنده که به عالِمان امت اسلامی فرمودهاند: «اعْتَبِروُا ایّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ اذْ یَقُولُ: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیّونَ وَ الأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثمَ» و قال: «لُعِنَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی إِسْرائیلَ علی لسان داود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون.» ای مردم از پندی که خدا با یادکردِ بد از علمای یهود به اولیای خود داده است عبرت بگیرید، در آنجا گفته است: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرّبّانِیّونَ وَ الأَحبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإِثمَ»، چرا عالمان دینی و احبار مردمان را از گفتار گناهآلود و حرام خواریشان باز نمیدارند به راستی بد است آنچه مرتکب میشوند و آنجا که گفته است: «لعن الذین..؛ کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند به زبان داود و عیسی(ع) پسر مریم(س) لعنت شدند این بدان سبب بود که آنان نافرمانی کردند و از حق تجاوز نمودند.» ( مائده 63 و 78 و 79)
خداوند سبحان «عالمان»، «احبار» و «ربانیون» را سرزنش کرده است، و لعن و نفرین آنان را از زبان پیامبران گزارش کرده است، چرا؟ امام حسین(ع) فرمودهاند: «و انما عاب اللّه ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلاینهونهم عن ذلک رغبةً فیما کانوا ینالون منهم و رهبةً مما یحذرون و الی یقول: فلا تخشوا الناس و اخشونی» (تحف العقول، ص 171؛ مسند الامام الحسن، ج 3، ص 143)
خداوند بر عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ستمکارانی که در میان ایشان بودند کارهای بد و مایه تباهی میدیدند و آنان را از کارها باز نمیداستند چرا؟ امام توضیح میدهند که در موضِع سکوت عالمان برای آن بود که از آنها دریافتی داشتند و نمیخواستند آن دریافتی را از دست بدهند و میترسیدند که مبادا با نهی و اعتراض طرد شوند و حال آنکه خداوند فرموده است از مردمان مهراسید و از من بترسید( مائده، 44)
با توجه به آنچه بیشتر آوردیم و با کنار هم گذاشتن آیه قرآنی و سخت حضرت صادق(ع)، پیام قرآنی را فرا زمانی دانستیم، همه این خطابها و عتابها متوجه عالمان امت اسلامی است اگر در برابر ستم ستمگران سکوت کنند، هم اکنون جامعه اسلامی گرفتار ستم و ستمگری حیرتآور صهیونیستها و استکبار در فلسطین و غزه است آیا همه عالمان جامعه اسلامی در جهان اسلام به وظیفه عمل میکنند که اگر نکنند بر پایه این فهم از آیات، ملعون هستند.
بدینسان تمام آیات مرتبط با امتهای پیشین در امر و نهی متوجه مسلمانان است که اکنون فرصت تفصیل نیست، امامان(ع) با اینگونه رهنمود تلاش کردند آموزههای قرآنی را جاودانه سازند و با تعبیر دقیقی که تاکنون گفتیم «اقامه» کنند.
ادامه دارد...
گفتوگو از مژگان فرهنگیان
انتهای پیام