به گزارش ایکنا، جلسه درس تفسیر قرآن آیتالله سیدجعفر سیدان با محوریت تفسیر آیات اعتقادی، با موضوع آیه چهلم سوره توبه صبح امروز یکشنبه 7 آذر برگزار شد.
خداوند در این آیه میفرماید: «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ اگر او [پيامبر] را يارى نكنيد قطعا خدا او را يارى كرد هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند او را [از مكه] بيرون كردند و او نفر دوم از دو تن بود آنگاه كه در غار [ثور] بودند وقتى به همراه خود مىگفت اندوه مدار كه خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمىديديد تاييد كرد و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پستتر گردانيد و كلمه خداست كه برتر است و خدا شكست ناپذير حكيم است».
متن جلسه را در ادامه میخوانید؛
در بحث تفسیری در ارتباط با آیات اعتقادی و کلامی به مسئله امامت رسیدیم. درباره آیاتی که در قرآن کریم به کمک روایات متواتره و تاریخ معتبر در ارتباط با مسئله امامت ائمه معصومین(ع) وارد شده است صحبت شد. در نقطه مقابل، آنهایی که معتقد به خلافت دیگران هستند از آیات شریفه قرآن برای اثبات خلافت مدعیان خلافت استفاده و استدلال کردند. آیهای که اخیرا مورد صحبت بود آیه غار بود. در این آیه شریفه آنچه مورد استناد این جمع است اولا استفاده از تعبیر «ثانی اثنین» است. باز در آیه «اذ هما» گفته شده است. باز تعبیر «لصاحبه» استفاده شده است. همچنین تعبیر «ان الله معنا» آمده است. این گروه ادعا میکنند «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» یعنی بر ابوبکر سکینه نازل شد و این هم یک امتیاز است. اینها امتیازاتی است که موجب میشود زمینه این استدلال فراهم شود کسی که دارای چنین امتیازی است شایسته است خلیفه پیغمبر اکرم(ص) باشد. فخررازی به عنوان استدلال بر خلافت از این آیه استفاده کرده است. در جلسه قبل گفته شد به فرض اینها امتیاز باشد که نیست، دلالت بر خلافت نمیکند و ربطی به خلافت ندارد. فرضا یک نفر امتیازاتی داشته باشد. اصحاب پیامبر(ص) امتیازات مختلف داشتند ولی امتیاز باید نقشی در خلافت داشته باشد.
حرف ما این است که اگر این تعابیر مذمت نباشد امتیاز نیست. در این مورد مطلبی در تفسیر تبیان شیخ الطائفه بیان شده است. ایشان چنین فرمودند: «وليس في الاية ما يدل على تفضيل أبي بكر» یعنی در آیه چیزی که برفضیلت ابابکر دلالت کند وجود ندارد. سپس یکیک توضیح دادند که چطور این تعابیر فضیلت نیست. «لان قوله ثاني اثنين مجرد الاخبار أن النبي(ص) خرج و معه غيره كذلك قوله اذ هما في الغار خبر عن كونهما فيه». اول اینکه تعبیر «ثانی اثنین» این معنا را میرساند که پیامبر(ص) همراه شخص دیگری بوده است. دیگر آیه نمیگوید آن کس دیگری خوب است یا بد است. از نفس با کس دیگر بودن چیزی استفاده نمیشود.
استدلالکنندگان به آیه، از همه بیشتر روی کلمه «صاحب» اصرار دارند. شیخ طوسی اینطور میگوید: «وقوله اذ يقول لصاحبه لامدح فيه أيضا، لان تسمية الصاحب لاتفيد فضيلة ألا ترى أن الله تعالى قال في صفة المؤمن والكافر قال له صاحبه وهو يحاوره أكفرت بالذي خلقك وقد يسمون البهيمة بأنها صاحب الانسان كقول الشاعر (وصاحبي بازل شمول) وقد يقول الرجل المسلم لغيره: ارسل اليك صاحبي اليهودي، ولايدل ذلك على الفضل».
از نظر ایشان این تعبیر هم مدحی را نمیرساند چون در قرآن کلمه صاحب در ارتباط با مومن و کافر که با هم بودند استعمال شده است. پس خود قرآن کلمه صاحب را در مورد کفار هم استعمال کرده است. حتی در استعمالات عرب، به الاغ هم تعبیر صاحب شده است. پس کلمه صاحب فضیلتی نمیرساند.
تعبیر «لاتحزن» هم اگر مذمت نباشد امتیاز نیست؛ چون او ترسیده بود و پیامبر(ص) به او گفت نترس. پس این مذمت است نه اینکه امتیاز باشد. عبارت شیخ این است: «وقوله لاتحزن إن لم يكن ذما فليس بمدح بل هو نهي محض عن الخوف».
در مورد اینکه آیه فرمود «ان الله معنا» اولا مقصود خود پیامبر(ص) بوده است و ثانیا اگر شامل دیگری هم بوده، ذم است چون در لسان تهدید است، گویا پیامبر(ص) میفرمایند نترس، خدا همراه ما است و ما را میبیند. «وقوله إن الله معنا قيل إن المراد به النبي(ص)، ولو أريد به أبوبكر معه لم يكن فيه فضيلة، لانه يحتمل أن يكون ذلك على وجه التهديد، كما يقول القائل لغيره إذا رآه يفعل القبيح لاتفعل إن الله معنا يريد أن متطلع علينا، عالم بحالنا».
در مورد «انزل سکینته» هم باید بگوییم تمام ضمائر آیه به پیامبر(ص) برمیگردد و اینکه این ضمیر به ابوبکر برگردد خلاف سیاق آیه است. عبارت شیخ این است: «والسكينة قد بينا أنها نزلت على النبي(ص) بما بيناه من ان التأييد بجنود الملائكة كان يختص بالنبي(ص) فأين موضع الفضلية للرجل لولا العناد، ولم نذكر هذا للطعن على ابي بكر بل بينا أن الاستدلال بالاية على الفضل غير صحيح». بعد شیخ طوسی میگوید من نمیخواهم طعنی برای ابابکر گفته باشم بلکه میخواستم بگویم این آیه فضیلتی برای او ندارد.
حرف ما این است که همیشه باید مجموعه کار را در مسئلهای بررسی کرد؛ یعنی اگر بخواهیم ببینیم کسی فضیلت دارد یا ندارد، باید جمعبندی زندگی او را نگاه کنیم. سی سال پیش در زاهدان جلسهای بود. بنده درباره امامت صحبت میکردم. یک خانمی کتابی آورد که در آن نوشته بود در تفسیر مجمع البیان گفته شده است در جنگ بدر برخی را اسیر گرفته بودند، پیامبر(ص) فرمودند از آنها فدیه بگیرید و آزادشان کنید ولی عمر گفت آنها را بکشید. جبرئیل آمد گفت حق با عمر بود. من گفتم به فرض که این مطلب در مجمع باشد، اگر در مکتبی یک اصل قطعی داشته باشیم اگر چیزی با اصل قطعی سازگار نبود، یا مردود است یا توجیه خواهد شد. از اصول قطعیه مکتب وحی این است که پیامبر اشرف کائنات است و اگر در آن مسئله حق با عمر باشد، باید در آن خدشه کرد پس با وجود اصل قطعی آنچه با اصل قطعی موافق نباشد یا مردود است یا تاویل شود. اگر کسی با آن همه تاکید پیامبر(ص) بر خلافت امیرالمومنین(ع) که شب و روز بیان کردند و در کتب خودشان موجود است، با این مسئله مخالفت کرده باشد امتیازی ندارد تا چه رسد که حق خلافت داشته باشد.
انتهای پیام