به گزارش ایکنا از قم، روز سوم محرم امام حسين(ع) نامهای به اهل كوفه نوشت و در ضمن آن، به يادآوری نامهها و دعوتهای پیدرپی آنان پرداخت و از آنها خواست كه بر بيعت و پيمان خود ثابت باشند و آن حضرت را ياری كنند؛ ولی مأموران عبيدالله، «قيس بن مسهر صيداوی» را كه حامل نامه امام حسين(ع) بود، در بين راه دستگير و او را به شهادت رساندند.
از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است: «هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.» (عروه الوثقی، ج ۲، ص ۲۴۲؛ وسائل الشيعه، ج ۷، ص ۳۴۸)
در اين روز «عمر بن سعد» مردی بنام «كثير بن عبدالله»، كه مرد گستاخی بود را نزد امام(ع) فرستاد تا پيغام او را به حضرت برساند؛ «كثير بن عبدالله» به عمر بن سعد گفت: اگر میخواهيد در همين ملاقات حسين را به قتل برسانم. ولی عمر نپذيرفت و گفت: فعلا چنين قصدی نداريم.
هنگامی كه وی نزديك خيام رسيد، «ابوثمامه صيداوی» (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به ياد آورد و حضرت او را دعا كرد)، نزد امام حسين(ع) بود؛ همين كه او را ديد رو به امام عرض كرد: اين شخص كه میآيد، بدترين مردم روی زمين است، پس سراسيمه جلو آمد و گفت: شمشيرت را بگذار و نزد امام حسين(ع) برو، گفت: هرگز چنين نمیكنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشيرت باشد تا پيامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پيغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتكاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابنسعد بازگو كرد.
سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پيكی ديگر از امام پرسيد: برای چه به اينجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود: «مردم كوفه مرا دعوت كردهاند و پيمان بستهاند، به سوی كوفه میروم و اگر خوش نداريد بازمیگردم.
امام حسين(ع) قسمتی از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع میشد، را از اهالی نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زيارت راهنمايی کرده و زوار او را تا سه روز ميهمان كنند.
آری چنين است كه امام(ع) با كاروان اهل بيتاش به سرزمين كربلا قدم مینهد و اين چنين مورد استقبال مردم بی وفای كوفه قرار میگيرد. «يا ليتنا كنا معك يا ابی عبدالله الحسين».
«ابومخنف» گزارش كرده كه بعد از مرگ معاويه، شيعيان در منزل «سليمان بن صرد خزاعی» اجتماع كردند. در نتيجه نامهای برای امام حسين(ع) نوشتند و حضرت را برای بيعت دعوت كردند. نامه توسط «عبدالله بن سبع» و «عبدالله بن وال» به امام ارسال شد.
دو روزی نگذشت كه نامه ديگری به حضرت نوشتند و آن را توسط «قيس بن مسهر صيداوی» و «عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی» ارسال داشتند. دو روز ديگر تحمل كردند و نامههايی نوشتند و توسط «سعيد بن عبدالله» و «هانی بن هانی» به دست امام رساندند.
متن نامه، چنين بود: «به حسين بن علی(ع) از طرف شيعيان مومن، اما بعد پس شتاب كن كه مردم در انتظار شمايند. رای آنها تنها به شماست، پس عجله كن و السلام؛ پس از اين نامه، امام حسين(ع) مسلم بن عقيل را فراخواند و ايشان را به كوفه روانه ساخت و همراه مسلم، «قيس بن مسهر» و «عبدالرحمن ارحبی» را فرستاد.
پس از آن بود كه مسلم، قيس را با نامهای كه حاكی از وضع خود بود به خدمت امام حسين(ع) فرستاد، قيس نامه را به امام و پاسخ آن را به مسلم رسانيد و خود همراه او به كوفه رفت.
«ابو مخنف» گزارش كرده كه وقتی مسلم ديد مردم با او در كوفه درباره امام حسين(ع) بيعت كردند؛ نامهای را كه گويای وضع كوفه و مردم بود به امام حسين(ع) نوشت.
«مسلم» آن نامه را توسط قيس و ياران او «عابس شاكری» و «شوذب» كه غلامش بود به مكه فرستاد تا به خدمت امام برسد، آنان نامه ر ا در مكه به خدمت امام رسانيدند و ملازم امام شدند تا با آن حضرت از مكه به كربلا آمدند.
ابومخنف میگويد: كه وقتی امام به «حاجز» رسيد، نامهای به كوفه برای مسلم و شيعيان كوفه نگاشتند و توسط قيس آن را ارسال فرمودند، اما «حصين بن تميم» قيس را دستگير كرد. اين واقعه پس از شهادت حضرت مسلم بود كه عبيدالله سواران سپاه كوفه را منظم كرده بود، بهگونهای كه بين «خفان» تا «قادسيه» و «قطعنامه» تا «لعلع» را پوشش دهند.
متن نامه امام حسين(ع) به اهل كوفه اين گونه بود: «از حسين بن علی به برادران مومن و مسلمانش، سلام عليكم، پس من شكر خدا میگويم، همان معبودی كه هيچ خدايی جز او نيست. اما بعد؛ نامه مسلم به من رسيد كه در آن مرا از حُسن نظر شما خبردار ساخته بود و اين كه همگی بر ياری ما و طلب حق ما اجتماع كردهايد؛ پس از خداوند متعال میخواهم كه برای ما خوبی بخواند و به شما پاداشی نيكو عنايت فرمايد. از مكه روز سه شنبه هشتم ذيحجه، به سوی شما حركت كردهام، پس هنگامی كه فرستادهام به شما رسيد، همگی به او در كارها مراجعه و در اين امر تلاش كنيد؛ پس من در همين روزها به سوی شما انشاءالله میآيم. سلام و رحمت خدا و بركاتش بر شما باد.»
در تاريخ آمده وقتی كه «حصين»، «قيس» را دستگير كرد، او را به سوی عبيدالله فرستاد. پس عبيدالله از نامه سراغ گرفت، قيس گفت: «آن را پاره كردهام.» ابن زياد پرسيد: چرا ؟ قيس گفت: «برای اين كه ندانی در آن چيست.»
ابن زياد گفت: «اگر به من خبر نمیدهی، پس بالای منبر برو و آن بسيار دروغگو پسر كذاب را لعنت كن. منظور او امام حسين(ع) بود. پس از آن، قيس بر فراز منبر رفت و گفت: ای مردم، به درستی كه حسين بن علی بهترين خلق خداست و او پسر فاطمه دختر رسول خداست و من فرستاده او به سوی شما هستم. البته از او در حاجر جدا شدهام، پس او را اجابت كنيد. سپس به عبيدالله بن زياد و پدرش لعنت فرستاد و بر اميرمومنان(ع) درود فرستاد. پس از آن، ابن زياد دستور داد او را به بالای دارالاماره بردند و او را از فراز آنجا به زمين پرتاب كنند. اندام مطهر قيس شكسته شد و جان داد.
پس از شهادت قيس، عدهای آماده پيوستن به امام شدند. طبری گويد: هنگامی كه امام حسين(ع) به «عذيب الهجانات» رسيده بود و حر مانع راه امام شده بود، چهار نفر به راهبری «طرماح بن عدی طائی» و در همجواری «نافع مرادی» به امام حسين(ع) ملحق شدند. پس از آن امام حسين(ع) از مردم و فرستاده خود پرسيد. آنها هم وضع مردم را به اطلاع امام رسانيدند و سپس پرسيدند: منظورتان از فرستاده كيست؟ آن حضرت فرمود: «قيس»، «مجمع عائذی» گزارش داد: حصين او را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد.
ابن زياد او را امر كرد كه شما و پدرتان را لعنت كن. اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد، و ما را به ياری شما فراخواند و خبر داد كه شما در راه هستيد. ابن زياد پس آن دستور را داد كه او را از بالای دارالاماره به پايين پرتاب كنند؛ اشک در چشمان امام حسين(ع) حلقه زد و فرمود: «فَمنهم مَن قَضی نَحبَهُ مَن ينتظر»ُ. پس برخی از آنها جان دادند و بعضی از آنها هنوز در انتظارند، خداوندا، بهشت را برای ما و آنها منزل قرار ده و ما و آنها را مستحق رحمتت فرما و ما را به آن چه دوست داری، نائل فرما.
امام نامهای به شيعيان كوفه نوشت و با اشاره به نامهی مسلم، از آنها خواست تا آمادهی ورود ايشان باشند. سپس نامه را به دست قيس سپرد تا به مردم كوفه برساند؛ اين در حالی بود كه اوضاع در كوفه دگرگون شده و مسلم بن عقيل به شهادت رسيده بود. سپاه حصين بن نمير قيس را در راه كوفه و در منطقهی قادسيه دستگير كرد.
قيس همان دم نامه را پاره كرد تا به دست آنها نيفتد، «حصين» او را نزد ابن زياد فرستاد. ابن زياد از او دربارهی ماموريتش و علت پاره كردن نامه پرسيد، قيس جواب داد: میخواستم تو بر مضمون آن مطلع نشوی.
ابن زياد گفت: آن نامه از طرف چه كسی و برای چه كسی بود؟ قيس گفت: از طرف امام حسين به سوی جماعتی از اهل كوفه؛ عبيدالله خشمگين شد و گفت: يا نامهای آنان را میگويی يا بالای منبر میروی و بر حسين و پدرش ناسزا میگويی.
«قيس» در حضور جمعيت بر منبر رفت و گفت: ای مردم، اين حسين بهترين خلق خدا و پسر فاطمه دختر رسول خداست و من فرستادهی اويم. در منطقهی «حاجر» از او جدا شدم. پس به ندای او پاسخ گوييد و او را ياری كنيد.
سپس عبيدالله بن زياد و پدرانش را لعنت كرد. هنگامی كه عبيدالله اين مطلب را شنيد دستور داد تا او را از بالای قصر به زير انداختند و بدين گونه قيس به شهادت رسيد.
با شنيدن خبر شهادت قيس، امام حسين بیاختيار اشک ريخت و فرمود: « منهم من قضی نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلاً »
آری چنين است كه امام مهربانیها و سيد و سالار جوانان بهشت ياران با وفايش را در راه رسيدن به سرزمين داغدار كربلا از دست میدهد و با اندك ياران و خاندان پاكش در معركه نا برابر عاشورا در برابر باطل قرار میگيرد و تا آخرين قطره خون خود را فدای پاسداشت از دين جدك رسول الله میكند.
باشد كه ما به عنوان مسلمان همچون امامان از دين مبين اسلام در برابر باطل و دشمنان پاسداری كنيم.
منابع: منتهی الامال، ص ۴۲۴؛ قاموس الرجال، ج ۸، ص ۵۴۸
انتهای پیام