عقل و دل دو بال پرواز برای شناخت حقیقت هستند / حرکت ائمه(ع) چطور باید تحلیل شود
کد خبر: 3918703
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۲

عقل و دل دو بال پرواز برای شناخت حقیقت هستند / حرکت ائمه(ع) چطور باید تحلیل شود

سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی با اشاره به ابزارهای شناخت آدمی بیان کرد‌: عقل و دل دو بالی هستند که برای پرواز به ما داده‌اند، اما نباید در استفاده از آنها افراط و تفریط کرد. بنابراین اول باید دید عقل کلیت راه را تأیید می‌کند یا خیر، بعد تصمیم گرفت.

ارسالی ////عقل و دل دو بال پرواز برای شناخت حقیقت هستند/حرکت ائمه(ع) چطور باید تحلیل شودبه گزارش ایکنا؛ سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی، شب گذشته، دوم شهریورماه، در چهارمین جلسه از مراسم عزاداری امام حسین(ع) که از طریق فضای مجازی پخش شد، به ایراد سخن پرداخت که در ادامه می‌خوانید؛

در مورد حرکت امام حسین(ع) دیدگاه‌های متعددی گفته می‌شود و نمی‌توان گفت اینها غلط است، اما هیچ‌کدام به معنای کامل هم نیست. نکته مهمی که باید دقت کنیم، این است که حرکت اهل بیت(ع) بسیار حرکت عمیقی است. روزه یکی از واجبات دینی است و در این مورد دستور داریم و جزء شرایع دین ما است. گفته‌اند روزه بگیرید تا سالم شوید یا گفته‌اند شما که روزه می‌گیرید، یاد گرسنگان می‌افتید و درست است، اما اگر کسی بخواهد بگوید روزه یعنی همین، اشتباه است. روزه این ثمرات را دارد، اما اصل روزه برای چیز دیگری است. لذا فرمود برای من روزه بگیرید و در عبارت دیگری فرمود روزه برای من است و من به او جزا می‌دهم یا من جزای آن هستم. منکر نیستیم که اگر روزه بگیرید، یک سلامت جسمی یا روحی به دست می‌آورید یا یاد فقرا می‌افتید، اما اشتباه است که کسی فکر کند فلسفه نهایی روزه همین‌ها است و اشتباه است که بگوییم این خاصیت‌ها را ندارد.

در تحلیل حرکت ائمه(ع) نباید صفر و یک نگاه کرد

لذا باید دید ما باز شود و نباید صفر و یک نگاه کنیم. حرکت امام حسین(ع) یک حرکت فوق‌العاده عمیق و پر لایه است. اگر کسی یک لایه آن را دیده، حتی بر آن اساس ممکن است روایتی هم پیدا کرده باشد، اما مانند همین مثال روزه است. یعنی آن روایاتی که بخشی از قضیه را می‌گویند انکار نمی‌کنیم، اما اگر کسی فکر کند تمام مطلب همین است، می‌گوییم قضیه خیلی فراتر از این حرف‌ها است.

لذا وقتی مسیر حرکت را با دقت پیگیری می‌کنید، می‌بینید هیچ کدام از این تحلیل‌ها کامل نیست. یک عده می‌گفتند حرکت برای حکومت و یا شفاعت امت بوده است و ... . هر کدام از اینها یک دلیل و روایتی هم دارد و درست است. از جمله اینکه امام حسین(ع) قتیل العبرات است که از همه عمیق‌تر همین تحلیل است. یکسری از تحلیل‌ها نیز دلایل کمتری دارد. مثلاً برای حکومت‌داری دلیل زیادی نداریم، اما انکار هم نمی‌کنیم. مهم این است که این حرکت پر لایه است و نباید خود را متوقف در یک لایه قرار داد. یکسری لایه‌های ظاهری و یکسری لایه‌های باطنی و یکسری هم پیامد دارد.

امر به معروف و نهی از منکر یکی از لایه‌های ظاهری حرکت امام حسین(ع)

یکی از لایه‌های ظاهری آن امر به معروف و نهی از منکر است، اما ندیدیم در این مسیری که طی کردند، در مورد پوشش کسی نظر داده باشند. اصل امر به معروف در این بود که این چه حکومتی است و یزید فاسد و شارب الخمر است. یکی از تحلیل‌ها این است که تبلیغ دین کنند. مردم کوفه حضرت(ع) را دعوت نکردند که در همه جای عالم اسلام حاکم شود و عبارت دعوت آنها این بود که برای ما امام و پیشوا شو و همین مقدار است.

اگر کسی از آن بحث حکومت هم درآورد، اشکالی ندارد، اما دقیق نیست. در نامه‌هایشان هست که به امام نوشتند، اوضاع کوفه خوب است و درخت‌ها بار دادند و شهر آماده است که زندگی خوبی داشته باشیم و نیازمند یک امام هستیم و نامه نیز، بیشتر از اهل کوفه بود و در نهایت نیز مسیر ایشان به حسب ظاهر کوفه بود. آنها که فکر کردند امام(ع) برای حکومت قیام کردند، از این دلیل استفاده می‌کنند. ظاهر حرکت این بود که ای حسین بن علی(ع)، مگر نمی‌گویید خلافت حق ما است، حال که مردم نامه نوشتند، چرا نمی‌آیید؟ یعنی بخشی از این قضیه مربوط به این است که پاسخ به مطالبات ذهنی و عینی باشد.

بنابراین عده زیادی از مردم نامه نوشتند و این یعنی هر یک نفر چندین نفر هستند و هنوز هم کوفه و بصره و ... قبیله‌ای زندگی می‌کنند و آنها نامه نوشتند که عدد زیادی می‌شود. یک عده زیادی شهر را آماده کردند و گفتند آماده تو هستیم تا امام ما یعنی پیشوای ما شوی و اینجا امام به معنای خلیفه نیست. حتی صحبت روی این نبود که می‌خواهیم شام را از خلافت خلع کنیم و ... . بنابراین امام حسین(ع) به عنوان یک امام معصوم که مردم باید به او اعتماد داشته باشند و باید ذهنیت مردم را در نظر بگیرد، حرکت کرد، گرچه اهل بیت(ع) می‌دانند که قضیه چیز دیگری است.

همانطور که در قضیه امام حسن(ع) همه دیدند که امام بعد از امضای آن پیمان فرمود اگر ما یک تعداد صابر عارف به حق پیدا می‌کردیم تسلیم نمی‌شدیم و صلح را امضا نمی‌کردیم. اما می‌دانند که این آدم‌ها نیستند و این مردم پس از اینکه قضایا عوض شد، اهل بیت(ع) پذیر نیستند. آنها چیز دیگری در ذهن دارند. یعنی یک بساطی از رانت و رانت‌خواری و به اسم اسلام کارهایی انجام شدن مطرح بود که هر کسی پذیرای امام علی(ع) نبود.

بعد از امام علی(ع) می‌شود امام حسن(ع) که حدود 6 ماه بیشتر حاکم نبود چون ایشان دوباره می‌خواهد حرف‌های علی(ع) را بزند و لذا گفتند با معاویه بهتر می‌شود زندگی کرد. اینطور نیست که مردم از حاکم نشدن علی(ع) عزاداری کرده باشند. اینهایی که در سپاه علی(ع) بودند در حکمیت، ابوموسی را معرفی کردند، در حالی که امام(ع)، ابن عباس را معرفی کرده بود. در انتها نیز در این سپاه یک عده خوارج درآمدند. لذا اینطور نیست که همه جمعیت‌ها آماده هستند.

ائمه(ع) به دنبال حکومت کردن با شمشیر نبودند

امام علی(ع) و حسنین(ع) قرارشان نبود که با شمشیر، خودشان را تثبیت کنند و این را باید دقت کرد. بعد از قضیه غصب خلافت یک عده‌ای آمدند و گفتند می‌خواهیم قیام کنیم و حق را به شما دهیم. حضرت(ع) فرمود شما چقدر کینه دیرینه به اسلام دارید، حتی یک نمایشی اجرا شد که ببیند اینها چند نفر هستند. وقتی زمینه ذهنی آماده نیست، با شمشیر هم اگر حکومت برقرار شود آن حکومت نمی‌تواند حرفش را بزند و کارش را بکند، چنانکه نشد. یک نماز بدعتی را حضرت(ع) نتوانست بردارد. طلحه و زبیر که عمری در اسلام بودند وقتی امام(ع) سهمیه‌های بیت المال را مساوی داد، اینها اولین معترضین شدند. بنابراین در این وضعیت این مردم به دنبال علی(ع) نیستند. لذا در تعبیرها داریم که اگر تعداد آدمی باشند که عمیق و دقیق و خوب باشند، این کارها را می‌کنیم. اما این جمله هم تحلیل است که این افراد وجود ندارند و هم انتظار روز ظهور را مطرح می‌کند.

در یکی از سفرهای حج، یک نفر خدمت امام سجاد(ع) آمد و گفت خودت را راحت کردی و به جای جهاد به حج می‌آیی و بعد این آیه را خواند: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»، خداوند جان‌های مومنین را می‌خرد و در برابرش بهشت می‌دهد. اینها در راه خدا جهاد می‌کنند و می‌کشند و کشته می‌شوند و این وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن است. چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است. پس شما را بشارت باد به این بیع که فوز عظیم است. لذا به امام(ع) گفت شما به قرآن عمل نمی‌کنید.

حضرت(ع) یک نگاهی کرد و فرمود بقیه‌اش را هم بخوان. گفت یادم نیست و بقیه‌ای ندارد. امام(ع) فرمود من می‌خوانم: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»، فرمود هر وقت از اینها پیدا کنم به آن آیه عمل می‌کنم. یعنی اینکه وقتی می‌گوییم جهاد و ... ، حساب و کتاب دارد. دفاع در هر صورتی واجب است، اما جهاد اینطور نیست. فرمود هر وقت از این آدم‌ها پیدا کردیم، جهاد می‌کنیم.

بنابراین برنامه ائمه(ع) این نبود که حتماً باید کاری کنند، اما مردم اینگونه نیستند. وقتی نامه می‌نویسند امام حسین(ع) اگر اجابت نکند، بعدها می‌گویند شرایط فراهم بود و امام(ع) نیامد و قبول نکرد. اما امروز سرمان بالا است که مردم نامه نوشتند و امام(ع) هم با اینکه می‌دانست، اجابتشان کرد. در مسیر مکه تا کربلا خیلی‌ها نمی‌دانستند که قضیه چیست و فقط می‌گفتند امام حسین(ع) هست و دنبالش می‌رویم و خوش به سعادتشان و امام(ع) نیز چشم‌اندازی از آینده را به صورت کامل روشن نکرده بود. فقط یکجا در مسیر، حضرت زینب(س) عرض کرد شعری در ذهن من زمزمه می‌شود. مضمونش این است که کاروانی را می‌بینم که دارد می‌رود و به دنبالش ناله و گریه است و به شهادت ختم می‌شود. گویی می‌خواهد بگوید ما نیز اینها را می‌دانیم، اما حضرت(ع) نگاهی می‌کند و می‌گوید «یا اختاه کل ما قضی فهو کائن» یعنی درست است، اما صدایش را درنیاور. همه که نمی‌دانند داستان چیست و همه کار دیگری کردند و آن اینکه در لیست بودند و نخواستند جا بمانند.

مَثل اهل بیت(ع) مثل کشتی نوح است. هر کس سوار شود نجات پیدا می‌کند و هر کسی سوار نشود هلاک می‌شود. نوح(ع) گفت اگر ایمان دارید سوار شوید.

جایی که عقل درمی‌ماند، دل وارد می‌شود

هر ابزاری از ابزار معرفت یک مقدار برش دارد و از آن به بعد باید از ابزار دیگری استفاده کنید. یکسری از چیزها را باید از چشم یا گوش استفاده کرد و در جاهایی باید از فکر استفاده کرد و در جاهایی که فکر بسته می‌شود دل جلو می‌آید و کربلا یعنی این. عقلمان باید تا یک جایی ما را ببرد، اما از یک جایی به بعد می‌گوید ما دیگر نیستیم و از اینجا به بعد وسیله‌اش وسیله من نیست و باید با دلت جلو بروی.

ضحاک نزد امام(ع) آمد و گفت وظیفه من این است که تا جان دارم از تو دفاع کنم اما از آن لحظه‌ای که بفهمم ماندن ما در زنده بودن شما فایده‌ای ندارد ما برویم؟ امام(ع) هم می‌گوید برو. حق نداریم بگوییم او جهنمی می‌شود، چون امام معصوم(ع) به او اجازه داده است. این فرد مجروح شد، موقعی که امام(ع) به لحظات آخر رسید، اذن رفتن خواست و رفت. دفاع هم کرد، جنگ هم کرد و زخمی هم شد و عاقلانه هم عمل کرد و وظیفه شرعی‌اش را نیز عمل کرد. بعد از قضایا از بالا این دشت را نگاه کرد. مسلم و حبیب و بریر و محمد بن بشر و ... را دید و گفت به فرض ما 10 سال هم بیشتر زندگی می‌کردیم، اما این شهادت از دست رفت. بنابراین، با عقل آمد، اما باید دل را هم روشن کرد. گفت «آزمودم عقل دوراندیش را، بعد از ازین دیوانه سازم خویش را». خلاصه این دو مقوله دو بالی است که برای پرواز به ما داده‌اند؛ یکی عقل و یکی دل و نباید افراط و تفریط هم کرد. اول باید دید عقل کلیت راه را می‌آید یا خیر بعد تصمیم گرفت.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha