علی درزی، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب طی یادداشتی که در اختیار ایکنای قم قرار داده است، نوشت: امام محمد بن علی(ع) ملقب به تقی و جواد، پدرش امام علی بن موسیالرضا(ع) و مادرش بانویی با نام سبیکه یا ریحانه بود که امام رضا(ع) نامش را به خیزران تغییر داد. امام جواد(ع) در هشت سالگی(سال203 ه.ق) پس از شهادت پدرشان به امامت رسید و به مدت 17 سال امامت شیعیان را بر عهده داشت تا اینکه در سن 25 سالگی به شهادت رسید و در کنار قبر جدش امام کاظم(ع) در قبرستان قریش بغداد که امروز به نام کاظمین شناخته میشود به خاک سپرده شد.
یکی از استراتژیهای مهم خلفای اموی و عباسی، شیعهستیزی بود و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی و قتل آنان میپرداختند. از سوی دیگر یکی از سیاستهای مهم ائمه(ع) حفظ شیعیان بود، چنانکه امام حسن(ع) یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان کرد. ائمه(ع) سعی میکردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکار حفظ شیعیان، شخصیت آنها را زیر سؤال ببرد.
شاید امام جواد(ع) از ازدواج با دختر مأمون، حفظ شیعیان را دنبال میکرد، طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام جواد(ع) تا اندازهای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز کند، زیرا به حسب ظاهر با امام شیعیان رابطه فامیلی برقرار کرده بود.
یکی از مسائل مهمی که در دوران امامت امام جواد(ع) اتفاق افتاد مناظرات ایشان با بزرگان مذاهب و ادیان مختلف بود، از مهمترین دلایل این مناظرات میتوان به این موارد اشاره کرد که از آنجایی که امام جواد(ع) نخستین امامی بود که در خردسالی به منصب امامت میرسید، امامت ایشان برای بسیاری از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه براساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدی در این زمینه نداشتند) از اینرو برای اطمینان خاطر و بهعنوان آزمایش، سؤالات فراوانی از آن حضرت میکردند، از طرف دیگر، قدرت معتزله در زمان مأمون افزایش یافته بود و به مرحله رونق گام نهاده بود و حکومت وقت از آن حمایت میکرد.
معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه میکردند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید میکرد، میپذیرفتند و بقیه را رد و انکار میکردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهربین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهای را مطرح میکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند ولی حضرت در پرتو علم امامت با پاسخهای قاطع، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوای خود از بین میبرد.
یکی دیگر از اهداف دشمنان امام جواد(ع) از تشکیل جلسات مناظره درگیر کردن امام با اهل سنت بود، با توجه به اینکه اکثر مسلمانان اهل سنت بودند، برای اینکه امام جواد(ع) را مقابل این جماعت قرار دهند، جلساتی را تشکیل میدادند و در آن سؤالات حساسیتبرانگیزی مطرح میکردند. اگر امام بهصورت صریح و آشکار پاسخ میداد، منجر به درگیر شدن با اکثریت مردم جامعه میشد و اگر پاسخ میداد به معنای شکست در مناظره و بیاعتبار شدن شیعیان بود که مدعی علم لدنی برای امام بودند. البته تمام این جلسات با پاسخهای حساب شده و دقیق امام جواد(ع) موجب سربلندی بیشتر شیعیان میشد.
در یکی از جلسات مناظره، یحیی بن اکثم از امام جواد(ع) پرسید: «نظر شما درباره این روایت چیست که جبرئیل از طرف خدا به پیامبر(ص) گفت از ابوبکر سؤال کن، آیا او از من راضی است؟ من که از او راضی هستم. امام جواد(ع) در آن جلسه که تعداد زیادی از علمای اهل سنت حضور داشتند فرمود: کسی که این روایت را نقل کرده میبایست به روایتی که از پیامبر(ص) نقل شده و همه حدیثشناسان صحت آن را پذیرفتهاند توجه داشته باشد که فرمود: نسبت سخنان دروغ و ساختگی بر من زیاد شده و پس از این زیادتر خواهد شد «قد کثرت الکذابه عَلَیّ»، هنگامی که حدیثی از طرف من به شما میرسد، آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، در صورتی که با آن دو موافقت داشتند، آن را بپذیرید وگرنه کنارش گذارید. این حدیثی که نقل میکنی با کتاب خدا موافق نیست، زیرا خداوند در قرآن میفرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطنش به او وسوسه می کند، میدانیم و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم. آیا خدا از رضا و سخط ابوبکر آگاهی نداشت که از او میپرسد؟ این عقلاً محال است.»
برخی گروه «مؤلفه» را تشکیل دادند که نخست امامت امام رضا(ع) را پذیرفته و شهادت موسی بن جعفر(ع) را تأیید کرده بودند، اما پس از شهادت امام رضا(ع)، امامتش را انکار کردند و آخرین امام را حضرت موسی بن جعفر(ع) دانستند.
اصحاب حدیث «اهل ارجاء» بودند که به خاطر مصالح سیاسی و بهصورت ساختگی پیرو امام موسی بن جعفر(ع) شده و پس از آن به امامت امام رضا(ع) گراییده شده بودند، پس از شهادت امام به عقیده ارجا برگشتند و امامت حضرتش را رد کردند و جمعی دیگر امام جواد(ع) را کودک و نابالغ شمرده و پیروی از حضرتش را نامعقول و غیرمتعارف دانسته و احمد بن موسی، برادر امام را پس از امام رضا(ع)، امام دانستند.
علاوه بر اینها نیرومندترین گروه «زیدیه» که به نظر میرسد، پیروان ابی جارود باشد، به خاطر مصالح سیاسی و پس از فروپاشی قیام محمد بن جعفر و ولایتعهدی امام به صفوف شیعیان امام پیوسته بودند، بار دیگر پس از وفات آن حضرت به اندیشه «زیدیه» بازگشتند. این گروه به احتمال قوی باید همان کسانی باشند که پس از شکست محمد بن جعفر به امام رضا(ع) گرویدند.
به هر حال بحث و اختلاف پیرامون پیشوایی امام جواد(ع) به حدی بالا گرفت که بیش از 80 تن از علما و فقهای بغداد و دیگر شهرها برای روشن شدن وضع در موسم حج راهی مدینه و به خدمت امام مشرف شدند و پیرامون دانش حضرت پرسشها کردند. ناآرامی به اینجا ختم نشد و تا سه سال بعد از امامت آن حضرت یعنی تا سال ۲۰۶ ه. ق ادامه یافت، آخرین گروه جمعیتی بودند که احتمالا در موسم حج راهی مکه شده و از مناطق مختلف گرد آمده بودند، حضور امام رسیدند و پرسشهای فراوانی از آن حضرت کردند.
در کنار این کجرویهای ذکر شده، دو فتنه نیز وجود داشت که سردمداران آنان «هاشم بن ابیهاشم»، «ابو عمر»، «جعفر بن واقد»، «ابی سمهری»، و «ابن ابی زرقاء» بودند. هرچند زمان دقیقی از ناآرامیهای این پنج نفر گزارش نشده ولی باید در نخستین سالهای امامت امام جواد(ع) باشد که انشعابها و کنکاش در میان شیعیان رخ داده بود و هنوز بر اوضاع مسلط نشده بودند.
شیعیان امام جواد(ع)، علاوه بر این حرکتهای ناروا و فتنهجویانه، با گروه «فطحیه» که به امامت عبداللّه فرزند امام جعفر صادق(ع) عقیده داشتند، ناگزیر از رویارویی بودند، اینان بیشتر در کوفه میزیستند و در دانش و پرهیزکاری چهرههای برجستهای بودند، از میان آنان محمد بن ولید خزاز، معاویه بن حکیم، مصدق بن صدقه، محمد بن سالم بن عبد الحمید، علی بن حسن بن علی بن فضال و علی بن اسباط را میتوان نام برد که در حاشیه گروه شیعیان امام جواد(ع) قرار داشتند و پیروان حضرت با آنان در ارتباط بودند و از جانب امام و پیروانش در نکوهش آنان سخنی نیز نیامده است.
این شواهد در مجموع نشان میدهد که فطحیه تنها گروهی بودند که پیروان امام با آنها اینگونه رابطه داشتند. با این همه، شیعیان حضرت به این نوع ارتباط بسنده نمیکردند و در پی راهنمایی و هدایت و جذب آنان از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند، سرانجام همه آنها جز علی بن حسن بن علی بن فضال دست از کجروی برداشتند و در راستای حرکت شیعه قرار گرفتند و ابن فضال نیز در این راه باقی نماند و در دوره امام هادی(ع) به گروه شیعیان حضرت پیوست.
منابع حدیث از چگونگی جذب این افراد سخنی نمیگویند و از ادامه بحث پیرامون آن خودداری کردهاند و تنها درباره علی بن اسباط سخن کوتاهی وجود دارد و به نامهنگاری علی بن مهریار با وی اشاره میکند که سرانجام به جرگه شیعیان میپیوندد. با تلاش امام جواد(ع) و پیروانش فتنهها فرونشانده شد و امام فرصت یافت تا به گونه بهتری شیعیان پدرش را سازمان داده و کنترل کند، بهطوری که پس از شهادتش در سال ۲۲۰ (ه. ق) انشعابی میان پیروانش رخ نداد و همه به پیشوایی امام علیالنقی(ع) گردن نهادند، جز یک نفر که برای مدت کوتاهی پیرو فرزند دیگرش «موسی» شد و آن هم پس از اندک زمانی پشیمان شده و امامت امام علیالنقی(ع) را پذیرفت و به جمع شیعیان آن حضرت پیوست.
امام جواد(ع) دارای سجایای اخلاقی و رفتاری برجستهای بودند که بهعنوان الگوی کامل اخلاقی و عملی شناخته میشوند که برخی از مهمترین ویژگیهای اخلاقی ایشان عبارت از کمال عقل، ادب، فضل و علم، پرهیزکاری، وفاداری و منزه از عیب بود. همچنین صبر و خویشتنداری بسیار بالای ایشان که زبانزد خاص و عام بود، مدارا و نرمخویی با مردم، حتی با مخالفان و دشمنان که باعث جذب آنان میشد و جود، بخشندگی و بزرگواری از دیگر ویژگیهای این امام بود، امام جواد(ع) از اموال خود در راه خدا انفاق و دیگران را نیز به این خصلت توصیه میکردند.
علم فراوان و دانش وسیع که در مناظرات و تبیین معارف دینی مشهود بود و تقوا، پارسایی و عبادت خالصانه از دیگر ویژگیهای امام محسوب میشد. یحیی نظر امام جواد(ع) را درباره روایت «مثل ابیبکر و عمر فیالارض کمثل جبرئیل و میکائیل فی السماء» پرسید، امام در جواب فرمود: محتوای این روایت درست نیست، زیرا جبرئیل و میکائیل همواره بندگی خدا را کرده و لحظهای به او عصیان نکردهاند، در حالی که ابوبکر و عمر پیش از آنکه مسلمان شوند، سالهای طولانی مشرک بودهاند. سپس یحیی از حدیث: «ابوبکر و عمر سیدا کهول اهل الجنه» سؤال کرد. امام فرمود: در بهشت جز جوان کسی وجود نخواهد داشت تا آن دو نفر، سید و سرور پیران آن باشند.
یحیی درباره حدیث «ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنه» از امام پرسید، امام جواد(ع) فرمود: در بهشت ملائکه خدا و حضرت آدم(ع) و پیامبر اسلام(ص) و کلیه انبیای عظام حضور خواهند داشت، آیا نور آنان برای روشن کردن بهشت کافی نیست که نیاز به نور خلیفه دوم باشد؟ سپس یحیی گفت: درباره این حدیث نظر شما چیست که رسول خدا(ص) فرمود: «لو لم ابعث لَبَعثَ عمر»؛ امام فرمود کتاب خدا صادقتر است که میفرماید:«وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى و َعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا» خداوند که از انبیا برای ادای صحیح و درست رسالتشان پیمان گرفته و آن بزرگواران لحظهای به وی شرک نورزیدهاند، چگونه ممکن است بر خلاف پیمان خود، شخصی را که بخشی از عمرش را در حال شرک به خدا گذرانده به نبوت برگزیند؟ همچنین روایت شما با حدیث صحیح «نُبئتُ و آدم بین الروح و الجسد» که از رسول خدا نقل شده مباینت دارد.
در تفسیر عیاشی ذیل آیه شریفه «والسارق و السارقه» چنین آمده است؛ زرقان دوست و ملازم ابن ابی داود میگوید: روزی ابن ابی داود از مجلس معتصم غمگین برگشت، علت غمگین بودنش را پرسیدم گفت امروز دوست داشتم که 20 سال پیش مرده بودم، گفتم چرا؟ گفت از جهت ابن جعفر محمد بن علی بن موسی که نزد امیرالمؤمنین معتصم اتفاق افتاد، گفتم چه شد؟ گفت دزدی آوردند که اقرار به دزدی کرده بود خلیفه خواست حد بر او جاری کند سپس علما و فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علی را نیز حاضر کرد، سپس از ما پرسید که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ من گفتم از مچ دست. دلیلش را پرسید، گفتم در آیه تیمم خداوند میگوید: «فامسحوا بوجوهکم وایدیکم» عدهای از اهل مجلس با من موافقت کردند و بعضی دیگر از فقها گفتند باید دست را از مرفق (آرنج) برید، دلیل آنها را هم پرسید گفتند به دلیل آیه وضو «وایدیکم الی المرافق»؛ بعد از آن متوجه محمد بن علی شد و گفت یا اباجعفر تو چه میگویی؟ اباجعفر گفت: یا امیرالمؤمنین فقها در این مورد حرف زدند. گفت مرا با گفته ایشان کاری نیست آنچه تو میدانی بگو. حضرت فرمود یا امیرالمؤمنین مرا از این سؤال معاف دار. معتصم گفت تو را به خداوند قسم میدهم به آنچه میدانی ما را آگاه کنی. حضرت فرمود: حال که مرا به خداوند قسم دادی، میگویم، که حاضران در سنت خطا کردند. حد دزد آن است که چهار انگشت او بریده شود. معتصم گفت دلیل این حرف چیست؟ فرمود به دلیل حدیث پیامبر(ص) که فرمود در سجده هفت عضو باید به زمین برسد پیشانی، کف دستان، زانوها و انگشت پاها، اگر دست دزد را از مچ یا آرنج قطع کنی دیگر کف دست باقی نمیماند که با آن سجده کند و خداوند تعالی میفرماید: «و ان المساجد لله» یعنی همین اعضای هفتگانه»؛ معتصم تعجب کرد از این استدلال امام و امر کرد فقط انگشتان دزد را قطع کنند. ابن داود گفت قیامتم برپا شد و آرزو کردم که ای کاش زنده نبودم.
مشکل سن کم حضرت جواد(ع) نه تنها برای بسیاری از افراد عادی شیعیان بلکه برای برخی از بزرگان و علمای شیعه نیز جای بحث و گفتوگو داشت. پس از شهادت امام رضا(ع) و آغاز امامت فرزند خردسالش، شیعیان با گرداب اعتقادی خطرناک و بیسابقهای مواجه شدند و کوچکی سن حضرت بهصورت یک مشکل بزرگ پدیدار شد، به همین جهت، شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و دیدارهایی با امام جواد(ع) به عمل آوردند و بهمنظور اطمینان از علم حضرت پرسشهایی مطرح کردند و پاسخهای قاطع و قانعکننده حضرت به آنان آرامش و اطمینان داد.
شهادت امام رضا(ع) آرزوهای برخی از گروههای شیعه را که به ولایتعهدی امام امید بسته بودند، بر باد داد و کودکی امام جواد(ع) نیز برای برخی قابل توجیه نبود، از اینرو جامعه شیعه را بحران فراگرفت و انشعابهای گوناگونی بروز کرد و نگرانیهای فراوانی به بار آمد و پیروان وفادار امام جواد(ع) را در برابر آزمایشی بزرگ قرار داد. حریت و آزادگی از دیگر ویژگیهای امام بود زیرا امام جواد(ع) هرگز تسلیم ظلم و ستم نمیشدند و در دفاع از اصول اسلام موضعگیری قاطع داشتند. فروتنی و خشوع در برابر خداوند و مردم، راهنمای امت، مفسر قرآن، یاور دین و حجت بر بندگان خدا بودن از دیگر ویژگیهای امام جواد(ع) است که این صفات اخلاقی در زیارتها و صلوات خاصه امام جواد(ع) نیز به تفصیل ذکر شده و ایشان را بهعنوان حجت والامقام و نماد اخلاص و رحمت معرفی میکند.
امام جواد(ع) نمونهای کامل از فضائل اخلاقی همچون صبر، جود، تقوا، علم، ادب، مدارا و آزادگی بودند که الگوی عملی برای پیروانشان بهشمار میروند. امام جواد(ع) در احادیث، راههای رسیدن به بهشت و جلب رضایت و خشنودی خداوند را بیان کردند، براساس احادیث امام جواد(ع) راههای بهشتی شدن عبارت از رعایت ادب و کمالات اخلاقی؛ امام جواد(ع) فرمودهاند که «انسان به وسیله ادب به کمالات اخلاقی در دنیا و آخرت میرسد و با رعایت ادب به بهشت میرسد»؛ سه خصلت جلب محبت و رضایت خدا شامل انصاف در معاشرت با مردم، همدردی در مشکلات آنها و برخورداری از قلب سلیم است.
امام جواد(ع) به تلاوت مکرر سوره «انا انزلناه» و استغفار زیاد؛ توصیه کردهاند که با این دو عمل در دنیا و آخرت با اهل بیت(ع) خواهی بود، برای رسیدن به بهشت از طریق استغفار، باید گناهان خود را به یاد آورده، از خداوند طلب آمرزش و توبه کرد. استغفار سبب بخشش گناهان و مغفرت الهی میشود که در قرآن آمده است: «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلوا فاحِشَةً أَو ظَلَموا أَنفُسَهُم ذَکَروا اللَّهَ فَاسْتَغفَروا لِذُنوبِهِم...» و پاداش آنها مغفرت و بهشت است، همچنین استغفار مکرر و خالصانه، همراه با ندامت و تصمیم به ترک گناه، موجب پاک شدن دل و نزدیکی به خدا و در نهایت ورود به بهشت میشود، همچنین زیارت قبر حضرت معصومه(س) در قم که باعث ورود به بهشت میشود. این احادیث ارزشمند نشاندهنده اهمیت اخلاق نیک، توسل، استغفار و عمل صالح برای رسیدن به بهشت از منظر امام جواد(ع) است.
انتهای پیام