پیروی از عقل در دنیای امروز، انسانساز به معنای واقعی و مطلوب خدای عالمیان است. دین نیز براساس عقلانیت است و اگر عقلانیت از دین جدا شود، دیگر چیزی جز خرافه از دین نمیماند؛ اهل بیت(ع) نیز همگی پیرو عقلاند و مکتبشان دارای عقلانیت است و بزرگترین سرمایه تشیع نیز همیشه عقل و عقلانیت بوده تا در برابر هجمههای دشمنان برای همیشه تاریخ بایستد.
حضرت زهرا(س) نیز لحظهبهلحظه زندگی و تفکرشان سرشار از عقلمداری بود و با مطالعه سیره حضرت فاطمه زهرا(س) در حوادث گوناگون روزگار حضرت، میتوانیم به اصول و مبانی دفاع عقلانی و عاقلانه آن حضرت از اسلام پی ببریم.
یکی از حوادث روزگار حضرت زهرا(س) داستان غمانگیز فدک بود که تاریخ اسلام را در برگرفته، این واقعه توطئه بزرگى براى کنار زدن اهل بیت پیامبر اسلام(ص) از خلافت اسلامى بود که حضرت زهرا(س) با عقلانیت این غصب را در قالب خطبهای جامعالجوامع شرح دادند تا مظلومیت این خاندان برای همیشه تاریخ بماند.
همزمان با ایام فاطمیه، خبرنگار ایکنا از قم بهمنظور بازخوانی عقلانیت در خطبه فدکیه حضرت زهرا(س)، سراغ حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین موسوی بروجردی رفته است؛ استادی که سالها پس از تدریس در حوزه علمیه در جایگاه مدیریت مجمع مصابیح الدجی العتبة الحسينية المقدسة مشغول به فعالیت شده و تاریخپژوهی اهل بیت(ع) را دنبال میکند، او همچنین دبیری علمی جشنواره علامه حلی را در کارنامه خویش دارد. متن این گفتوگو را در ادامه میبینیم و میخوانیم:
یکی از شاخصههای دینداری در ادیان الهی، عقلمداری است و از تمام منظومههای دینی که یک شخص منصف توجه داشته باشد، متوجه میشود که ادیان الهی و آسمانی کاملاً عقلمدار و عقلانی بودند. دین اسلام هم از این قضیه مستثنی نیست و عقل در دیدگاه بزرگان دین، دارای جایگاه بالایی است.
امام صادق(ع) میفرمایند: «اِنَّ لِلّه حُجَّتَین، حُجَّت ظاهره و حُجَّت باطنه. فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ» این بدین معناست که برای خداوند متعال بر مردم دو حجت است، حجت به این معنا که روز قيامت بهواسطه آنها بندگانش را بازخواست میکند، حجتی که آن را میبینیم و لمسش میکنیم و حجتی که آن را نمیبینیم ولی با آن سر و کار داریم. حجت ظاهری همان انبیا، رسولان الهی و ائمه(ع) هستند.
اما آن حجت و دلیلی که خداوند متعال در روز قیامت بهواسطه آن از ما حساب میکشد، همان عقل ماست. این عقلمداری در ادیان الهی تا جایی است که هدایت انسانها بهواسطه مقدار استفاده آنها از عقلشان است و درواقع انسانهایی هدایت میشوند که از عقلشان استفاده کنند، بهطوری که در آیه ۱۹۰ سوره مبارکه آل عمران آمده است: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ؛ مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههايى قانعكننده است.»
یعنی افرادی که خردمند نباشند، به آیات و نشانههای الهی، توجهی ندارند و تفکر و تعقل نمیکنند، بنابراین هدایت الهی هم شامل حالشان نمیشود. انبیا الهی هم به همین شکل است که با ذکر دو مثال آن را تبیین میکنم؛ در آیه ۷۶ سوره مبارکه انعام درباره حضرت ابراهیم(ع) آمده است: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ؛ پس چون شب بر او پرده افكند ستارهاى ديد گفت اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد گفت غروبكنندگان را دوست ندارم.» یعنی خدایی که افول دارد را نمیتوانم بهعنوان پروردگارم قرار دهم.
درواقع حضرت ابراهیم(ع) با ذکر یک مثال عقلایی برای قوم خویش، به آنها فهماند که تمام چیزهایی که بهعنوان پروردگار برای خود برگزیدید، برای من قابل قبول نیست و اینها از بین میروند. دومین مثال، درباره حضرت موسی(ع) است که قرآن کریم میفرماید: «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛ و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم تا به قومى رسيدند كه بر پرستش بتهاى خويش همت مىگماشتند گفتند اى موسى همانگونه كه براى آنان خدايانى است براى ما نيز خدايى قرار ده گفت راستى شما نادانى مىكنيد.» منظور حضرت موسی(ع) از اینکه شما نادانی میکنید این است که اگر تعقل و تفکر میکردید، همین الان خداوند متعال دست قدرتش را به شما نشان داد.
حضرت موسی(ع) با استدلالات عقلی این مسئله را برای قوم خویش توضیح داد که بتهای آنان از سنگ و خاک است و در آیه بعد چنین آمده است: «إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ در حقيقت آنچه ايشان در آنند نابود و زايل و آنچه انجام مى دادند باطل است.» پس استدلال، استدلال عقلی است. سيره اهل بیت(ع) نیز به همین صورت است یعنی آنها نیز از استدلالات عقلی استفاده میکردند. امام صادق(ع) میفرمایند: «ما اهل بیت میخواهیم که خدا عبادت شود، اما بنیامیه نمیخواهند که خداوند عبادت شود.» به این دلیل که آنها عقلانی نیستند و عباداتشان بنا بر جهل است.
حضرت زهرا(س) نیز با توجه به عصمت و معصوم بودن، از این قاعده عقلانیت مستثنی نیست و تمام رفتار و سکنات حضرت عقلانی است. مهمترین واقعهای که در حیات حضرت اتفاق افتاد و ایشان کاملاً عقلانی با آن مواجه شدند، واقعه غصب فدک بود و آن خطبهای که حضرت در مسجد مدینه قرائت کردند؛ درواقع این خطبه یکی از میراث گرانبهای اهل بیت(ع) است. در این خطبه اهمیت عقلگرایی، مدیریت و اصول عقلانی را به وضوح میبینیم. در اینجا به چند مورد از نکات عقلانی که حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ایراد فرمودند، اشاره میکنم، ایشان در ابتدای خطبه شریفه مطالبی را در رابطه با توحید، معرفتشناسی و شهادت به وحدانیت خدا بیان میکنند.
پس در ابتدای خطبه به اهمیت شناخت توحید و ایمان یه یگانگی خدا پرداخته است. حضرت فاطمه(س) میفرماید: «وَ اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللَّـهُ وَحْدَهُ لاشَریكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها؛ و شریکی ندارد، که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمن وصل آن کرد، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود.»
دومین نکتهای که نشاندهنده وجود عقلانیت در خطبه حضرت است، تبیین فلسفه احکام است. حضرت فاطمه(س) بعد از اینکه درخصوص توحید خداوند سخن میگویند، اشارهای به فلسفه احکام و بعثت پیامبر(ص) دارند. البته حضرت زهرا(س) احکام را به دو بخش تقسیم کردند که قسمت اول، ایمان و قسمت دوم، احکام ظاهری مثل نماز و روزه است.
نکته سوم که حضرت فاطمه(س) در خطبه خویش به آن میپردازند، عبرتگیری از تاریخ است. ایشان به حال و روز مردم شبهجزیره، قبل از اینکه اسلام ظهور پیدا کند، اشاره میکنند؛ اشاره به اینکه حال و روز مردم قبل از اینکه پیامبر(ص) به نبوت برسد، چگونه بوده است و شروع میکنند به گفتن این مسئله، اکنون که پیامبر ظهور کرده است، شروع به نفاقافکنی کردهاید و در عوض اینکه پیامبر(ص) شما از جهل و نادانی فارغ کرد و نجات داد، شما تفرقهافکنی میکنید.
نکته چهارم که در خطبه ایشان نمایان است، تشویق به تفکر و عمل درست بر مسائل اجتماعی است. حضرت میفرمایند: «من فکر نمیکردم که شما این کارها را کنید. آیا میخواهید به کتاب خدا پشت کنید؟»؛ نکته پنجم که تبلور عقلانیت در احتجاج با خلیفه اول است کاملاً نشان میدهد که خط اهل بیت(ع)، خط عقلانیت است و خط خلفا غاصب، خط جهل، نادانی و فریب مردم است. در این قسمت، حضرت زهرا(س) با یک روش کاملاً عقلانی، در رابطه با بحث فدک که باغهایی بوده است که پیامبر(ص) در زمان حیاتشان که جزء فیء بوده است و جزء ارث نبوده است را به دختر بزرگوارشان داده بودند.
خلیفه اول مدعی شد که این، جزء ارث نبوده و من از پیغمبر شنیدم که معاشر انبیا چیزی به ارث نمیگذارند بلکه آن چیزی که ارث میگذارند، صدقه است برای مسلمین. این حدیثی است که تنها مدعای شنیدن آن، خلیفه اول است. اینجا کاملاً حضرت برای احقاق حقوق خود و اهل بیت(ع)، با یک روش عقلانی، منطقی و عمیق، در مقابل بدعتی که گذاشتند، برخورد میکند.
اولین کاری که حضرت فاطمه(س) برای مقابله با حدیث جعلی میکند، استناد به قرآن کریم است؛ کتابی که همه مسلمین به آن باور و ایمان داشتند. حضرت فاطمه(س) با استناد به دو آیه قرآن کریم ارث گذاشتن انبیا را تأیید کردند؛ آیه ۱۶ سوره نمل میفرماید: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ؛ و سليمان وارث داوود شد و گفت: ای مردم، زبان پرندگان به ما تعليم داده شده و از هر چيز به ما عطا گرديده، اين فضيلت آشکاری است.»
دومین آیه، آیه پنجم سوره مریم است که میفرماید: «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ؛ پس از جانب خود ولى و جانشينى به من ببخش. كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب نيز ارث برد.»
در ادامه حضرت فاطمه(س) سه آیه را ضمن بیان احکام ارث بیان میکنند؛ آیه ششم سوره مبارکه احزاب میفرماید: «وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ»، آیه ۱۱ سوره مبارکه نساء میفرماید: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» و آیه سوم، آیه ۱۸۰ سوره مبارکه بقره میفرماید: «إنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ.»
حضرت در ادامه تبیین میکنند و میفرمایند: «از این آیات بهخوبی برداشت میشود که اولاً پیامبران به هم ارث میرساندند و ثانیاً ما(اهل بیت) نیز از این قاعده مستثنی نیستیم و قرآن کریم به وضوح به این حق میپردازد.» بنابراین حضرت روبه خلیفه میکنند و میفرمایند: «یابن ابی قحافه، اَ فی کتاب الله؛ آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من بهعنوان یک مسلمان از پدرم ارث نبرم؟»
اینجا مفصل حضرت زهرا(س) مطلب را بسط میدهند و میفرمایند: «این ادعا را میکنید که من از پدرم ارث نمیبرم چون رابطه رحمی با پدرم ندارم که انکار این موضوع نیز انکار واضحات و ضروریات است یا میگویید ما اهل دو ملتیم که این هم انکار واضحات است یا اینکه شما درباره قرآن چیزهایی را میدانید که نه من میدانم، نه پدرم و نه پسرعمویم، علی بن ابیطالب(ع).» اهل دو ملت یعنی یکی از طرفیت مسلمان و دیگری، اهل یک دین دیگر باشد، مسلمان از غیرمسلمان ارث میبرد، اما غیرمسلمان از مسلمان ارث نمیبرد. مثلاً پدری از دنیا میرود، فرزندش مسلمان نباشد، فرزند از پدر ارث نمیبرد. حال آنکه فرزندش باشد؛ ولی اگر بالعکس شد و فرزند مسلمان باشد و پدر غیرمسلمان، فرزند از پدر ارث میبرد. خلاصه از هر دری که برای نفی ارث بردن حضرت زهرا(س) از پدرشان وارد شدند، حضرت به مقابله با آنها پرداخت.
طریق دیگر برای نفی سخنان خلیفه اول این بود که حضرت فاطمه(س) به طریق دیگری که شهود آوردن بود، از حق خویش در برابر خلیفه اول دفاع کرد که این دو شاهد، امیرالمؤمنین علی(ع) و ام اَیمَن بودند که امیرالمؤمنین(ع) را بهعنوان شاهد نپذیرفتند و گفتند ایشان شوهرت است و ام اَیمَن را نیز نپذیرفتند و این موضوع باعث اعتراض شد، زیرا پیامبر(ص) شهادت داده بود که ام ایمن، یکی از زنان اهل بهشت است، اما با این حال قبول نکردند. در واقع عقلانیت فاطمه زهرا(س) در اینجا، شناخت ایشان به اصول فقهی و حقوقی در اسلام است که اول استدلال و سپس شهود آوردند.
بحث بعدی که حضرت زهرا(س) به آن استناد میکنند، نقدی است به حدیثی که خلیفه اول مدعی شده بود. حضرت میفرماید: «چطور میشود حدیثی را که تو شنیدی و ما که اهل بیت پیامبر اکرم(ص) بودیم، از پیامبر خدا نشنیدیم؟» موضوع بعدی، استفاده از تفکر انتقادی است که حضرت از منظر اخلاقی و عقلانی، سیاستهای موجود آن موقع را به چالش میکشند. ایشان با تأکید بر وصول عدالت و حقوق خانواده پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، سعی میکنند توجهات را به تناقض عملکرد و ادعای مقامات جلب کنند. چون خلیفه اول اینگونه تعریف کرد که اینها بیتالمال است و من هم حافظ بیتالمال هستم. بنابراین، حضرت فاطمه(س) با تفکر انتقادی، این عملکرد حاکمان آن زمان را به چالش کشیدند و نشان دادند که قصد این حکام این نیست که از بیتالمال حفاظت کنند بلکه قصدشان پایمال کردن حقوق اهل بیت(ع) بود.
نکته آخری که حضرت در این خطبه ایراد کردند، بیان تبعات اجتماعی کاری است که دستگاه حاکم کرد. حضرت فاطمه(س) به مطلبی اشاره میکند که از همان ابتدا غصب فدک و غصب خلافت، در اسلام ظاهر شد. حضرت فاطمه(س) میفرماید: «مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ؛ اى مسلمانان، که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید.»
از کل بیانات حضرت فاطمه(س)، مرحله به مرحله، از استناد به آیات قرآن شروع کردند، بحث شهود را پیش کشیدند و تا آخرین مرحله که بیان تبعات اجتماعی این عمل بود، نشان میدهد که حضرت زهرا(س) و اهل بیت(ع) چقدر عقلانی عمل میکردند و چقدر به این عنصر اهمیت میدادند و همانگونه که در کلام آنها مشهود است، به ما درس میدهند. آنها نشان دادند چگونه مخالفانشان در جبهه جهل و نادانی هستند. درواقع غرض دشمنان این نبوده که بیتالمال را حفظ کنند بلکه قصدشان غصب با زور و ستم بود.
اولین هدف مخالفان اهل بیت(ع)، به بنبست کشاندن اهل بیت(ع) بود و دومین هدف آنها با توجه به زیاد بودن اموال فدک، برای حفظ قدرت خودشان میخواستند این اموال را غصب کنند. این درسی است از حضرت برای مسلمانان بهخصوص بانوان که عقلانیت را در تمام مسیر زندگیشان پیش بگیرند. ما عقلانیت را در کلام ایشان از خطبه فدکیه بررسی کردیم، اما اگر باقی کلمات حضرت زهرا(س) را ببینیم یا همچنین سیره ایشان را ببینیم، متوجه میشویم که سر تا پا عقلانیت است و چیزی جز این در سیره، رفتار و اعمال ایشان نبوده است.
گفتوگو از هانیه محمدنژاد
عکس از حسین شاهبداغی
فیلم از حانیهسادات حسینیکیا
انتهای پیام