شهید 14 ساله‌ای که در تظاهرات 57 جاودانه شد
کد خبر: 4196085
تاریخ انتشار : ۰۷ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۲

شهید 14 ساله‌ای که در تظاهرات 57 جاودانه شد

علی سندروس خود را برای سفر به تهران و استقبال از امام(ره) همراه با همکلاسی‌ها و معلمانش آماده می‌کرد، اما چند روز قبل از ورود امام(ره) به ایران با شرکت در تظاهرات هفتم بهمن‌ماه 57 بیرجند بر اثر تیراندازی عوامل حکومت پهلوی به شهادت می‌رسد و خاطرات آن روز در یاد مادرش ماندگار می‌شود.

نرگس حسین نژاد، مادر شهید علی سندروسنرگس حسین‌نژاد، مادر شهید علی سندروس در گفت‌وگو با ایکنا از خراسان‌جنوبی با بیان اینکه درباره سیاست در دوران کودکی از زبان پدرم چیزهایی می‌شنیدم که از مصدق و خیانت‌های شاه می‌گفت، بیان کرد: ابتدا در شهرهای کوچک از انقلاب خبری نبود و بیشتر وقایع در شهرهای بزرگ رخ می‌داد؛ کم‌کم درباره فعالیت‌های امام خمینی(ره) از زبان همسر و پسرانم مطلع شدم چرا‌که آن‌ها مستمر به مسجد می‌رفتند و از اعلامیه‌های ایشان آگاهی پیدا می‌کردند.

وقتی اعلامیه‌های امام(ره) را می‌خواندم کم‌کم به راه ایشان علاقه‌مند و عاشق مسیر مبارزه شدم و علی‌رغم وظیفه مادری و داشتن فرزند کوچک در تظاهرات حضور پیدا می‌کردم؛ آن موقع در محله خیرآباد بیرجند زندگی می‌کردیم و امکان نداشت روزی در بیرجند تظاهرات برپا شود و ما شب قبل از آن مطلع نبوده و خود را برای آن آماده نکرده باشیم.

یکی از دلایل انقلاب مردم و اعتراض به حکومت پهلوی، ظلم شاه به مردم بود که این موضوع در اعلامیه‌های امام‌(ره) نیز مطرح می‌شد و دلیل دیگر بی‌توجهی حکومت پهلوی به باورهای مذهبی مردم از جمله حجاب بود.

ما به هیچ وجه حاضر نبودیم که ذره‌ای به دین و اعتقادمان صدمه‌ای وارد شود، لذا آن زمان وقتی ما به راهپیمایی و تظاهرات می‌رفتیم عده‌ای با طعنه به ما می‌گفتند که باز ۱۳ امامی‌ها بیرون آمدند ولی برای ما که عاشق راه امام(ره) بودیم این صحبت‌ها تأثیری در اراده‌مان ایجاد نمی‌کرد.

به خاطر دارم علی خود را برای سفر به تهران و استقبال از امام(ره) همراه با همکلاسی‌ها و معلمانش آماده می‌کرد، اما چند روز قبل از ورود امام(ره) به ایران شهید شد. ششم بهمن یکی از بستگان که در ژاندارمری بود با ما تماس گرفت و گفت مأموران فردا اجازه تیر دارند و راهپیمایی سنگین است، کسی از شما شرکت نکند، اما روز بعد همه ما مشتاق‌تر از روزهای دیگر به راهپیمایی رفتیم؛ علی از شب قبل بی‌تاب بود و خواب آرامی نداشت، صبح هم رفت غسل شهادت کرد.

روایت خواندنی از زبان مادر شهید سندروس

علی مسئولیت برادر کوچک را برعهده گرفته بود و در مسیر میدان ابوذر تا میدان شهدای فعلی بیرجند در حرکت بودیم که قلبم گواهی یک اتفاق را می‌داد هرچه می‌گذشت شعارها کوبنده‌تر و محکم‌تر می‌شد و با طنین‌انداز شدن شعارها صدای تیر هوایی بلند شد، جمعیت پراکنده شدند، ما نیز خود را در یکی از خانه‌های اطراف پنهان کردیم، صدای شلیک ادامه داشت ناگهان انگار تیری به قلبم خورد، دردش را حس می‌کردم.

کسانی که آنجا بودند برایمان تعریف کردند با کوبنده‌تر شدن شعارها توسط نوجوانان، نیروهای ارتش تیر هوایی زدند و همان حین فردی، علی را صدا زد که از تیررس سربازان خارج شود، همان لحظه یکی از تیرها از روی دست بچه پنج ساله‌ام عبور کرد و به علی که خود را محافظ برادر کوچتر کرده بود، خورد حتی دست حسین از تیر خراش برداشت.

راهپیمایی از مسجد آیتی آغاز شده بود، لذا نکته‌ای که در خاطرم است این بود که به ما تأکید می‌کردند وقتی از جلوی بیمارستان رد می‌شوید سکوت کنید تا بیماران بستری اذیت نشوند؛ وقتی به ژاندارمری آن زمان که در خیابان شهدا محدوده مخابرات فعلی رسیدیم شعارها بیشتر شد که من به همراه دخترم در میدان شهدا محدوده بانک کشاورزی فعلی و پسرم به همراه بسیاری از تظاهر‌کنندگان عقب‌تر که در خیابان شهدا نزدیک اداره ثبت اسناد فعلی بودند.

مادر شهید سندروس با یادآوری روز شهادت فرزند، چشمانش از اشک خیس شد و ادامه داد: دوست فرزند شهیدم بعدها برایم تعریف کرد که آن روز در راه به شوخی به او گفتم علی کاپشنت که سوراخ شده، نکنه تیر خوردی؟ و پسرم در جوابش گفته بود من امروز ساعت ۱۱ تیر می‌خورم، که همانطور نیز شد.

ابتدا نمی‌گذاشتند حتی فرزندم را به بیمارستان برسانند و مأمور ژاندارمی گفته بودند باید تا نفس آخر بماند، فرزند چهار ساله‌ام حسین در راهپیمایی همراه علی بود که فرزند شهیدم علی در آن شلوغی خود را روی برادر کوچکش خم می‌کند تا از او در آن شلوغی محافظت کند که تیر به پهلو و کلیه او اصابت کرد.

روایت خواندنی از زبان مادر شهید سندروس

بعد از انقلاب شش نفری را که معرفی کرده بودند در روز هفتم بهمن که از اسلحه‌های آنان گلوله خارج شده بود که هیچ‌کدام شهادت فرزندم را به گردن نگرفتند و روز دستگیری، خانواده‌های آنان برای رضایت می‌آمدند، مرحوم همسرم می‌گفت که  فرزند خود را برای اسلام و دین داده‌ایم و برای همین خیلی پیگیری موضوع نشد و در نهایت آن شش نفر آزاد شدند چون مشخص نشد کدام یک از آن شش نفر قاتل شهید بوده‌اند.

چند ماه قبل از واقعه هفتم بهمن، روز شهادت شهید محمد‌تقی خاکشور فرزندم علی حدود سه بعد از ظهر به خانه آمد و گفت: مادر یک تشییع باشکوه و خوبی رفتم و از خدا می‌خواهم خودم هم همان‌طور شهید شوم.

انتهای پیام
captcha