به گزارش خبرنگار ایکنا، آیتالله سیدهاشم حسینی بوشهری، استاد سطوح عالی حوزه علمیه و رئیس جامعه مدرسین طی سخنانی در جلسه تفسیر آیه «۱۰۵» سوره بقره با موضوع مرگ و یاد آن که روز چهارشنبه 8 آذر برگزار شد به بیان روایاتی پیرامون اهمیت یاد مرگ و عدم غفلت از آن پرداخت.
مشروح سخنان آیتالله حسینی بوشهری را در ذیل میخوانیم؛
تذکر اخلاقی؛ اهمیّت یاد مرگ
روایت اول: سَأَلَهُ بَعْضُهُمْ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَدَاءِ أَحَدٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ عِشْرِینَ مَرَّة»(ورّام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، مجموعة ورّام، ج ۱، ص ۲۶۸)، از رسول اکرم(ص) سؤال شد که آیا کسی با شهداء محشور میشود؟ آن حضرت(ص) فرمود: بله، کسی که در شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند.
یکی از مواردی که مورد غفلت واقع شده است و باید نسبت به آن توجه بیشتری داشته باشیم، یاد مرگ است. باید توجه داشته باشیم که عمر ما در این دنیا پایدار نیست و روزی از این جهان رَخت برخواهیم بست. قرآن در موارد متعددی این نکته را گوشزد کرده است که مرگ و رفتن از این عالَم، حقیقتی انکارناپذیر است و هر موجود زندهای روزی طعم مرگ را خواهد چشید. خداوند متعال در آیات متعددی به این مسأله که همه موجودات فانی می شوند اشاره کرده، که آیات ذیل از آن جملهاند؛
«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»(عنکبوت:۵۷)؛ هر جانداری طعم مرگ را خواهد چشید.
«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان»(الرحمن: ۲۶)؛ همه کسانی که روی زمین هستند، فانی میشوند.
«أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ...»(نساء: ۷۸)؛ هر کجا باشید؛ هر چند در قلعههاى مرتفع و استوار، مرگ شما را درمىیابد... .
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُم... »(جمعه:۸)؛ بگو: بىتردید مرگى را که از آن میگریزید با شما دیدار خواهد کرد... .
آیاتی که به آنها اشاره شد حاکی از این است که هیچ فراری از مرگ نیست و لذا انسان باید بداند که پایان کارش مرگ است و نباید از مرگ غافل شود، چرا که یاد مرگ در انسان سازندگی ایجاد میکند. رسول گرامی اسلام(ص) در روایتی که در ابتدای سخن به آن اشاره شد در رابطه با کسانی که به یاد مرگاند فرموده است؛ «کسانی که به یاد مرگ، قیامت و آخرتاند هم درجه شهدا میباشند».
خواب، مرگ اصغر است و چه بسا اتفاق افتاده، شخص خوابیده است، ولی از خواب بیدار نشده و از دنیا رفته، لذا اولیای الهی وقتی از خواب برمیخاستند خدا را شُکر میکردند و میگفتند خدایا ممنونیم که به ما عمر دوباره دادی که بتوانیم خود را برای سرای آخرت آماده کنیم.
روایت دوم: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَیُّ الْمُؤْمِنِینَ أَکْیَسُ؟ فَقَالَ: «أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً»(کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی (ط- الإسلامیة)، ج ۳، ص ۲۵۸)؛ از رسول خدا(ص) در رابطه با انسانهای زیرک و باهوش سؤال شد، آن حضرت(ص) فرمود؛ «زیرکترین افراد، کسانی میباشند که زیاد به یاد مرگاند و برای مرگ آمادهترند».
دلیل زیرکی انسانی که به یاد مرگ باشد، این است که حواسش جمع و مواظب رفتار و کردارش است. انسان زیرک و باهوش به یاد مرگ است و خودش را برای مرگ آماده میکند.
انسان وقتی میخواهد مسافرت برود، مواظب است که چیزی را فراموش نکند و همه لوازم سفر را برمیدارد و اگر در مسیر یادش بیفتد که چیزی را فراموش کرده، فکرش مشغول میشود، برای سفر مرگ و آخرت نیز باید خودش را آماده کند تا بعد از مرگ، آرزوی برگشت به دنیا و جبران اعمالش را نکند. خداوند متعال در رابطه با چنین افرادی فرموده است: «حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُون* لَعَلىِّ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کلّا...»(مؤمنون: ۹۹ و ۱۰۰)؛ [دشمنان حق از دشمنی خود باز نمیایستند] تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا] بازگردان. شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!(ولى به او میگویند:) چنین نیست... .
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) فرموده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَرَى أَنَّهُ یَنْقُصُ کُلَّ یَوْمٍ فِی نَفْسِهِ وَ عُمُرِهِ وَ هُوَ لَا یَتَأَهَّبُ لِلْمَوْت» (تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درالکلم، ص ۴۵۹)؛ در شگفتم از کسى که میىبیند هر روز از جان و عمر او کاسته می شود و با این حال براى مرگ آماده نمی شود!
رسول گرامی اسلام(ص) فرموده است: «شَیْئَانِ یَکْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ؛ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ الْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ یَکْرَهُ قِلَّةَ الْمَالِ وَ قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَابِ» (مجلسى، محمد باقربن محمد تقی، بحارالانوار (ط- بیروت)، ج ۶۹، ص ۳۹)؛ آدمیزاده دو چیز را ناخوش دارد؛ یکی مرگ است با اینکه راحتی مؤمن از گرفتاریها در مرگ است و دیگری کم ثروتی است با اینکه ثروت کم حسابش، کمتر است.
هر چه مال و ثروت انسان کمتر باشد، حساب و کتابش در روز قیامت آسانتر است، زیرا همانطور که در روایت آمده است، مال و ثروت اگر از حلال جمع شده باشد، مورد حساب قرار میگیرد و اگر از حرام جمع شده باشد، شخص مورد عقاب قرار میگیرد؛ «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَاب»(تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۰۱).
در روایت آمده است: «إِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ أَرْبَعِینَ سَنَةً نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ دَنَا الرَّحِیلُ فَأَعِدَّ زَادا» (ورّام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، مجموعة ورّام، ج ۱، ص ۳۵)؛ هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشتهای از سوی خداوند در آسمان ندا میدهد که هنگام سفر نزدیک است، زاد و توشه سفر را مهیّا کن.
عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ؛ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): «إِنَّ قَوْماً أَتَوْا نَبِیّاً لَهُمْ فَقَالُوا: ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یَرْفَعْ عَنَّا الْمَوْتَ فَدَعَا لَهُمْ فَرَفَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مِنْهُمُ الْمَوْتَ وَ کَثُرُوا حَتَّى ضَاقَتْ بِهِمُ الْمَنَازِلُ وَ کَثُرَ النَّسْلُ وَ کَانَ الرَّجُلُ یُصْبِحُ فَیَحْتَاجُ أَنْ یُطْعِمَ أَبَاهُ وَ أُمَّهُ وَ جَدَّهُ وَ جَدَّ جَدِّهِ وَ یُوَضِّیَهُمْ وَ یَتَعَاهَدَهُمْ فَشُغِلُوا عَنْ طَلَبِ الْمَعَاشِ فَأَتَوْهُ فَقَالُوا: سَلْ رَبَّکَ أَنْ یَرُدَّنَا إِلَى آجَالِنَا الَّتِی کُنَّا عَلَیْهَا فَسَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَدَّهُمْ إِلَى آجَالِهِمْ» (ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمدبن علی، التوحید، ص ۴۰۱، ح ۴)؛ هشام بن سالم از امام صادق(ع) نقل مىکند که آن حضرت فرمود: «گروهى نزد پیامبرِ عصر خود آمدند و عرض کردند که از پروردگار خود بخواه تا مرگ را از ما بردارد. آن پیامبر هم براى آنها دعا کرد و خداوند مرگ را از آنها برداشت، به گونهای که (از نظر جمعیّت) زیاد شدند تا جایى که خانه براى آنها تنگ شد و نسلشان (فرزندانشان) زیاد گشت و هر شخصى در صبح نیاز داشت که به پدر، مادر، جدّ و جدّهاش غذا بدهد و آنها را راضى نگه دارد و ارتباط برقرار کند و این کارها، آنها را از به دست آوردن روزى، مشغول مىساخت. (دوباره آن گروه) به نزد آن پیامبر آمده و عرض کردند که از خداوند بخواه ما را براساس همان زمان مرگ، برگرداند. آن پیامبر (نیز) از خداوند خواست و خداوند نیز آن گروه را به اجلهاى خود برگرداند [تا بر اساس همان زمانها از دنیا بروند]».
تفسیر آیه ۱۰۵: «مَّا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَبِ وَ لَا المُشْرِکِینَ أَن یُنزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیرٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ اللَّهُ یخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم»(بقره: ۱۰۴)؛ کافران اهل کتاب و (همچنین) مشرکان، دوست ندارند که از سوى خداوند، خیره و برکتى بر شما نازل گردد؛ در حالى که خداوند، رحمت خود را به هر کس بخواهد، اختصاص مىدهد و خداوند، صاحب فضل بزرگ است.
خداوند متعال در آیات پیشین [در حدود ۵۰ آیه] به بیان حالات قوم بنیاسرائیل و لجاجتهای این قوم و برخورد نادرستشان با پیامبرشان (حضرت موسی(ع)) اشاره کرده است. در خلال این ۵۰ آیه، نکات بسیار آموزندهای در زمینههای تربیتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اخلاقی و امثال آن اشاره شد.
درست است که داستان قوم بنیاسرائیل بیان شد، لکن پیامهایی که به آن اشاره شد مختص قوم بنیاسرائیل نیست و شامل همه انسانها میشود، چون قرآن کتاب قصه و داستان نیست، بلکه الگوهای خوب و بد را معرفی میکند.
خداوند متعال در ادامه آیاتِ مربوط به سرگذشت بنیاسرائیل، مؤمنین را مورد خطاب قرار داده است که در آیه ۱۰۴ به آن اشاره شد. در آیه مورد بحث(آیه ۱۰۵) نیز به وجود پدیده شوم حسادت اشاره کرده است.
منشأ حسادت بنیاسرائیل این بود که خداوند متعال پیامبری را از نسل حضرت اسماعیل(ع) به رسالت مبعوث کرد و این قوم، چون خود را برتر از دیگران می دانند، این برتربینی آنها در زمان بعثت نبی اکرم(ص) بروز کرد و خیری که از جانب خداوند متعال و در قالب بعثت رسول اکرم(ص) بر مردم نازل شد را دوست نمی داشتند بلکه به خاطر حسادتشان از بعثت رسول الله(ص) کراهت داشتند و حسادت در روح و جان کفار از اهل کتاب و مشرکان رسوخ کرده بود و آنان را گرفتار غرضورزی نسبت به رسول خدا(ص) کردند، لکن مشیّت الهی بر این بوده است که فضل نبوّت فقط با اراده الهی انجام گیرد و خواستِ یهودیان در آن دخالتی نداشته باشد، زیرا یهودیان خود را قوم برتر میدانستند و میخواستند که پیامبر آخر الزمان نیز از نسل آنها باشد پس، خداوند متعال مقام رسالت را به هر کسی که بخواهد عطا میکند و بنیاسرائیل در آن نقشی ندارند.
مودّت در لغت به محبّت عمیق و حقیقی گویند، ولی محبّت، الزاماً حقیقی و حقیقی نیست. پس، مودّت چیزی فراتر از محبّت است، زیرا مودّت همراه با اطاعت است، ولی محبّت همراه با اطاعت نیست. خداوند متعال فرموده است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری: ۲۳)؛ من از شما هیچ پاداشى بر رسالتم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم) درخواست نمیکنم.
منظور از دوست داشتن اهلبیت(ع) که در این آیه به آن اشاره شده است، صرف دوست داشتن نیست، بلکه دوست داشتنی مراد است که با اطاعت همراه باشد.
فعل «یودّ» که در آیه مورد بحث (۱۰۵ بقره)، به کار رفته است از ریشه «وُدّ» به معنای محبّت و دوستی عمیق و حقیقی است. از کاربرد این واژه در قرآن برمیآید که «وُدّ» محبتی است که از عمق جان برمیخیزد، مثل محبّتی که اصحاب امام حسین(ع) نسبت به امام حسین(ع) و بنی هاشم داشتند تا جایی که بعضی از یاران امام حسین(ع) به آن حضرت(ع) عرض کردند که اگر هزار بار کشته شویم و دوباره زنده شویم دست از تو برنمیداریم، اینطور سخن گفتن حاکی از محبّت واقعی و حقیقی آنها نسبت به امام حسین(ع) میباشد. در مقابل، افرادی بودند که فقط به زبان ابراز محبّت میکردند و محبت آنها لقلقه زبان، بیش نبود و در موقعی که باید در کنار امام زمانشان حضور میداشتند، حضور نداشتند.
امام حسین(ع) فرموده است: «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون»(ابن شعبه حرّانی، حسنبن علی، تحف العقول، ص ۲۴۵)؛ مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند، چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مىشوند.
نقل شده است که شخصی در روز عاشوار منتظر ماند، ببیند چه پیش میآید، وقتی دید که صحنه جنگ در ظاهر به نفع دشمن پیش میرود نزد امام حسین(ع) رفت و گفت، وقتی از جنگ صفّین برمیگشتیم وقتی به اینجا رسیدیم پدرت امیر المؤمنین(ع) آهی کشید و فرمود: «وَاهاً لَکِ أَیَّتُهَا التُّرْبَةُ! لَیُحْشَرَنَّ مِنْکِ قَوْمٌ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِساب» (مجلسی، محمد باقربن محمد تقی، ج ۴۴، ص ۲۵۶)؛ عجب از تو ای خاک! همانا از میان تو جماعتی برمیخیزند که بیحساب داخل بهشت میشوند.
امام حسین(ع) فرمود: حال که به یاد آن صحنه افتادهای میخواهی چه کار کنی؟ گفت که زن و بچه من به من نیاز دارند و نمیتوانم بمانم، آن حضرت(ع) فرمود: که جایی برود که صدای استغاثه من را نشنوی.
گزارش از اکبر پوستچیان
انتهای پیام