اعتقاد به خلقت ائمه(ع) در قالب بشری باطل است
کد خبر: 4184054
تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۳
آیت‌الله هادوی تهرانی:

اعتقاد به خلقت ائمه(ع) در قالب بشری باطل است

استاد درس خارج حوزه علمیه گفت: متأسفانه برخی از اهل منبر و مداحان گاهی می‌گویند این بزرگواران بشر نبودند بلکه برای انس با بشر در قالب بشری به دنیا آمده‌اند که این سخنان کاملاً بی‌مبنا و مخالف قرآن و روایات است؛ ایشان هیچگاه خود را تافته جدا بافته نمی‌دانستند و تصریح قرآن این است که بشر بودند.

مهدی هادوی تهرانیبه گزارش ایکنا، آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی، استاد درس خارج حوزه علمیه 4 آذرماه در ادامه سلسله مباحث تفسیری خود در مدرسه آیت‌الله العظمی گلپایگانی به ادامه آیات سوره مبارکه حجر پرداخت که متن سخنان ایشان به شرح زیر است:

از آیه 51 حجر«وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ»؛ خداوند به ماجرای مهمانان حضرت ابراهیم(ع) اشاره کرد و فرمود: فرشتگان نزد او آمدند و سلام کردند و ابراهیم هم گوساله چاقی را انتخاب کرد و برای آن‌ها کباب کرد و جلوی آنان گذاشت ولی وقتی دید آن‌ها برای خوردن دست دراز نمی‌کنند ترسید و احساس کرد ناشناخته هستند ولی فرشته‌ها برای کنترل خوف او به او فرزندی را بشارت دادند که همان حضرت اسحاق بود و در ادامه به یعقوب هم اشاره فرمود.

در سوره ذاریات دارد که «فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» یعنی بر صورت خودش زد. ابراهیم(ع) هم فرمود که شما به من بشارت بچه می‌دهید در حالی که پیر هستم؟ همسر او هم گفت من عجوز عقیم هستم. فرشتگان فرمودند که ما بشارت حقی به تو می‌دهیم بنابراین حضرت ابراهیم(ع) انکار نکرد بلکه دچار تعجب شد.

شیخ طوسی در اینجا توضیح داده است که این فرشتگان در قالب انسانی تمثل پیدا کرده بودند(فرشتگان در عوالم بالاتر و در سلسله علل هستند و واسطه فیض هستند لذا می‌توانند یکسری امور را به اذن خدا انجام دهند). وقتی وحشت درونی ابراهیم از بین رفت شروع به جدال و مباحثه در مورد قوم لوط کرد و اینکه ای فرستاده‌شدگان مأموریت شما چیست. آن‌ها گفتند ما مأموریت داریم تا به سوی قوم لوط برویم؛ از آیه 74 «فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ» به بعد به دست می‌آید که ابراهیم با فرشته‌ها مجادله کرد که چرا قصد دارید آن‌ها را نابود کنید در حالی که لوط بین آنان است.

قرآن کریم خطاب به پیامبر(ص) که اشرف انبیاء است و تا قاب قوسین او ادنی را طی کرده است و جبرئیل نتوانست در اینجا همراه او شود، فرمود که بگو من بشری مانند شما هستم ولی به من وحی می‌شود.

پاسخ به یک شبهه

متأسفانه برخی از اهل منبر و مداحان گاهی می‌گویند این بزرگواران بشر نبودند بلکه برای انس با بشر در قالب بشری به دنیا آمده‌اند که این سخنان کاملاً بی‌مبنا و مخالف قرآن و روایات است و ایشان هیچگاه خود را تافته جدا بافته نمی‌دانستند و تصریح قرآن این است که بشر بودند، البته در اوج ایمان و مصداق انسان کامل؛ ایشان احساسات و عواطف بشری را در حد بسیار قوی دارند و همانطور که پدری برای فرزندش غصه می‌خورد این حضرات به مراتب برای فرزندان و شیعیانشان غصه می‌خورند.

امام حسین(ع) قطعاً جانش برای علی اکبر آن هم با آن کمالات می‌سوزد و احساسات ایشان قوی‌تر از دیگران است لذا وقتی ابراهیم(ع) از اینکه فرشتگان برای عذاب قوم لوط آمدند، نگران شد، نگوییم چون او پیامبر(ص) است نباید نگران شود و یا بترسد. درک ما باید از ایشان منطقی باشد. بارها عرض کردم اگر پیامبر(ص) امروز با آن هیبت ساده‌ که داشتند بخواهد وارد مجلس ما شود جلوی او را می‌گیرند زیرا تصور ما از ایشان بشری نیست یا امام زمانی که در ذهن ما هست متفاوت از واقعیت خواهد بود. انبیاء و ائمه طوری نبودند که چهره و ظاهر آنان، اشمئزار ایجاد کند ولی ما تصور می‌کنیم لزوماً باید افرادی بسیار خوش‌چهره، قدبلند و .... باشد.

کسی نزد آقای بهاءالدینی آمد و گفت دعا کنید تا ما امام زمان را ببینیم، ایشان فرمود که شما دیده‌اید ولی نشناخته‌اید چون ما ایشان را از سنخ بشر نمی‌دانیم لذا ما هم ممکن است ایشان را دیده باشیم ولی نشناخته‌ایم.

پیامبری مانند ابراهیم که قهرمان توحید است از فرشتگان ترسید و این عکس‌العمل معمولی بشری بود زیرا نگران لوط شد که فرشتگان به او بشارت دادند که لوط و پیروانش محفوظ هستند؛ از آیه 61 سوره حجر داستان از حضرت ابراهیم(ع) به لوط منتقل می‌شود. فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ.

داستان‌های قرآنی به سبک فیلم است نه قصه

بارها بیان کرده‌ام که به قرآن کریم نباید مانند داستان‌های بشری نگاه کنیم بلکه باید قرآن را از زاویه و نگاه فیلم ببینیم لذا ناگهان از یک صحنه به صحنه دیگری منتقل می‌شویم. زمانی که فرستادگان نزد لوط رفتند، لوط به آن‌ها گفت: إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ؛ شما گروه ناشناخته هستید و آن‌ها جواب دادند که ما برای این قوم عذاب آورده‌ایم و ما در این وعده صادق هستیم.

در ادامه به لوط گفتند که شبانه با اهل و خانواده‌ات جز همسرش از این سرزمین بیرون بروید و پشت سر هم بروید(به تعبیری در ستون یک بروید) و به عقب برنگردید تا کسی از رفتن شما باخبر نشود. وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَٰلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَٰؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ؛ وقتی این حکم قطعی شد، پشت اینها بریده است و عذاب که آمد ریشه‌کن خواهند شد و در داستان داریم که صبح‌گاهان به عذاب گرفتار شدند و با صدای وحشتناکی که آمد زلزله زخ داد و همه اینها به رو افتادند و بارانی از سنگ هم بر آن‌ها بارید تا کسی زنده نماند به همین دلیل فرمود: دَابِرَ هَؤُلَاءِ. بعد از عذاب خداوند فرمود که این داستان نشانه‌هایی برای اهل عبرت است و مستمراً رخ می‌دهد و هر قومی که گرفتار انحراف شود، باید منتظر عذاب و عقابی باشد.

در آیه 78 و 79 به صورت گذرا به داستان اصحاب الایکه اشاره کرده و فرموده است که این‌ها هم جزء ظالمین بودند و ما از آنان انتقام گرفتیم. فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ؛ شیخ طوسی به این مناسبت به این بحث پرداخته است که تفاوت انتقام و عقاب و عذاب در چیست؟ گفته است رمانی از ادبا و مفسران اهل سنت معتقد است که انتقام، نقیض نعمت است ولی عقاب، نقیض ثواب است یعنی انتقام مطلق است و ضرورتاً به معنای معصیت نیست ولی عقاب انتقام بر معصیت است؛ البته در مورد اصحاب ایکه و لوط مورد معصیت است. شیخ طوسی درباره «انهما لبامام مبین» هم آورده است که مجاهد و ضحاک و حسن بصری گفته‌اند مراد، این است که این گروه‌ها قابل الگوگیری هستند یعنی هر کسی مانند قوم لوط و اصحاب ایکه فساد و ظلم کرد بداند که عقاب و انتقام الهی در کار است. امام به معنای جلوتر و چیزی است که از آن تبعیت می‌شود.

ابوعلی جبائی طور دیگری معنا کرده و آورده است که امام یعنی لوح محفوظ و در اینجا مراد این است که داستان این دو قوم در لوح محفوظ و از ازل بوده است یعنی از ازل این ظلم و عذاب ثبت شده بود.

اختلافات جبرگراها و تفویض

این مسئله که چیزی در لوح محفوظ بوده است باعث می‌شود جمعی از مسلمانان که امروز اکثریت هستند از جهت عقیدتی جبرگرا شوند و اقلیتی معتزلی و شیعه که مخالف جبرگرایی هستند. معتزلیون منقرض شده‌اند و فقط آحادی ممکن است این تفکر را داشته باشند و اهل سنت تقریباً همگی اشعری هستند و مذاهب چهارگانه آن‌ها، فقهی است نه عقیدتی یعنی اینها 4 مرجع تقلید هستند و چون به انسداد باب اجتهاد قائل هستند فقهای امروزشان در برابر آراء این فقها اجتهاد نمی‌کنند لذا یا در جایی که ابوحنیفه نظر ندارد بر اساس مبانی او نظر می‌دهد و در جایی که نظر او معلوم است اجتهاد در آن مسئله نمی‌کنند.

سلفی‌ها به تبعیت از ابن تیمیه قائل به انفتاح باب اجتهاد هستند لذا در برابر رأی فقهای چهارگانه، اجتهاد می‌کنند البته سلفی‌ها، در روش اجتهاد، اخباری و ظاهری هستند و حنبلی‌ها هم به اخباری‌گری نزدیک‌تر هستند و ابوحنیفه و شافعی و مالک به ترتیب دورترین نسبت به اخبار هستند. به همین دلیل سلفی‌ها به خون حنفی‌ها، تشنه هستند زیرا حنفی‌ها، عقل‌گرا و اینها ظاهرگرا هستند ولی تقریباً همه اهل سنت، اشعری و ظاهرگرا هستند.  

حال این نوع مباحث که می‌گوییم سرنوشت اقوام لوط و ایکه در لوح محفوظ است نباید باعث شبهه شود زیرا خدا می‌داند تا روز قیامت هر انسانی چه خواهد کرد ولی لازمه این علم، جبر نیست چون انسان با اراده خودش کارهایش را انجام می‌دهد. مثلاً من با اختیار خودم یک لیوان را برداشته یا برنمی‌دارم و در هر دو صورت خدا آن را می‌داند.

شبهه جبر و اختیار در مسیحیت

این شبهه معروف در آثار کلامی مسیحیت هم بحث شده است لذا آنها هم دو دسته هستند؛ البته شیعه نه جبر اشعری و نه تفویض معتزلی را بلکه امر بین‌الامرین را قبول دارد.

در کنار این دو قوم به قوم سومی هم اشاره کرد و آن اصحاب الحجر است که نشانه خدا برای آنان آمد ولی از آن رویگردان شدند. اینها گروهی بودند که در دل کوه‌ها خانه‌های محکمی ساخته بودند به این دلیل اصحاب حجر به آنان گفته شد. اینها هم در صبحگاهان با زلزله نابود شدند و همه خانه‌های آنان به مقابرشان تبدیل شد و آنچه داشتند آنان را در برابر عذاب حفظ نکرد. علامه طباطبایی قوم ثمود را همین اصحاب حجر می‌داند و پیامبرشان صالح ولی شیخ طوسی آن‌ها را قوم دیگری می‌داند. 

انتهای پیام
captcha