روزهای پایانی سال بسیار زیبا و شگفتآور و تکرار ناشدنی گذشت. بارشهای فراوان و آفتاب رو به اعتدال، مناظر بهتآور و فرحانگیزی از حیات در این بخش از زمین را در برابر چشمان جانداران و آدمیانش آفریدند و میآفرینند. اگر حوادث جاری روزگار و طریق تحصیل معاش و مشکلات گوناگون، اذهان و افکار ما را به باتلاق فراموشی و نسیان نکشانده باشد و همچنان در خاطر داشته باشیم. حضرت مصلحالدین، در آغاز گلستان که متن شیرین آن را در ایام تحصیل در کتابهای درسی میخواندیم، میفرماید: «باران بیحسابش همه را رسیده و خوان بیدریغش همه جا کشیده.. فراش باد صبا را گفته، فرش زمردی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات و نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در برگرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده، عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته..».
حضرت سعدی به زیباترین شیوه سخنسرایی، چنین مناظری را به نگارش وتوصیف آورده و در ذهن و زبان فرهنگ پربار ایرانیان و فارسیزبانان ثبت و ضبط کرده است تا در آغاز هر بهار، هر یک از ما در فلات ایران آن را بازخوانیم و دریابیم که خلعت بهار و دوباره نو و تازه شدن طبیعت چه نعمت بزرگی در کل حیات زمین است و باید از آن آموخت و آن را دائم به خود متذکر شویم. مشکلات کارها و طریق تحصیل معاش همیشگی است و دائم خواهد بود.
هنرمندی ایرانی و فارسیزبان در طول تاریخ کهن خود همیشه در این بوده و هست که هرگونه سختی را تاب آورده است و آنها را جزو زندگی و تلاش برای زیستن و ماندن دانسته است.
نگذاریم بار مشکلات گوناگون که همه ما هر روزه با آنها روبروییم جانمان را از درک جریان و دگرگونی هر لحظه طبیعت و بودن خود در زمان غافل کند و در نتیجه، از شکرگذاری درقبال این هستی یافتن در جهان و درک هرلحظه آن دور کند.
غفلت ناشی از مشکلات و غیره بر دل و چشمانمان چنان پردهای ضخیمی کشد که به خلعت زیبای هستی بر تن خود بیاعتنا شویم. با تاسف باید نوشت امروز اکثریت میبینیم در حالی که نمیبینیم. هستیم در حالی که نیستیم. نفس میکشیم در حالی که نفس نمیکشیم. محو و سرگشته و مسخ شده در انبوه اموری هستیم که البته عمدتا واجب و ضروریاند ولی نباید آنها را چنان وسیع و گسترده کرد که جنبههای اصلی و حیاتی در زیر آنها خفه یا گم شوند. نباید همه ظرفیتهای وجودی خود را در یک جهت و امر خاص قرار دهیم و در این بیکرانه از شأن «آدم» به شأن مورچه تنزل کنیم.
امسال تقویم خورشیدی و تقویم قمری چنان مقارن نشستهاند که برای فارسیزبانان همزمان دو خلعت پدید آوردهاند. خلعت نوروزی و خلعت رمضان. طبیعت لباس نو بر تن میکند و ایرانی و فارسیزبان به استقبال سال نو میرود. اما همزمان آماده برتن کردن خلعت رمضان نیز میشود. خلعت پرهیز و پرهیزکاری.
اکنون زمانیست که باید یکدیگر را دریابیم، ببینیم و دست یکدیگر را بگیریم. از خانه دل شروع کنیم تا خانه همسایه و قوم و خویش، دوست و رفیق و همکار. پرهیز و پرهیزکاری، نیکاندیشی و درستکاری را بر خود متذکر شویم. در این ایام نیک بگوییم و نیک عمل کنیم؛ شکر نعمات بیکران الهی را به جای آوریم. خود را و دل خود و دیگرانی که با ما زندگی میکنند و همراهند را بازیابیم و دریابیم و آنها را در گستره مشکلات تنها و رها نسازیم.
دوباره با خود و دیگران رفیق شویم که پرهیزکاری و درستکاری تنها راه یافتن خود و دیگران است. حرصهای خود را تعدیل کنیم تا جایی برای ظهور خویشتنمان گشوده شود.
به قول شهید ثانی که میفرماید: «روزها دوستان ما هستند»؛ اکنون متوجه باشیم سالی گذشت، 365 دوست را از دست دادیم و تا قیامت، فراق بین ما و آنها رقم خواهد خورد.
مولی الموحدین حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: «اغتَنِمُوا الفُرَص فَاِنَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب؛ فرصت مانند ابر از افق زندگی میگذرد» برخی در ترجمه آوردهاند مواقعی که فرصتهای خیری پیش میآید را غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید که فرصتها مانند ابر در زندگی ما میگذرند و از دست میروند. در اینجا پیشکسوتان روانشناسی اسلامی، گذران عمر انسان را به از دسترس خارج شدن یک قطره از وجود و سرمایه زندگی تشبیه میکنند که هرگز نخواهند برگشت.
خداوند متعال در سوره مبارکه اعلی آیه 17 میفرماید: «وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ» اگر ما هر روز همراه میشدیم در طریق درستکاری و پرهیزکاری، ویژگیهای خود را میدیدیم و میپذیرفتیم طریق نور و اعتدال را، امروز جشن تجلی داشتیم و روانهایمان در زندانهای سیئات گرفتار نبودند. باید دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا برداریم تا ایزد تعالی در ما نظر کند. درحدیث قدسی حق سبحانه و تعالی میفرماید: «یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ».
حضرت مصلحالدین میفرماید: کرم بین و لطف خداوندگار، گنه بنده کرده است و او شرمسار. نگذاریم زمان نو شود اما روان و دل و خاطر ما همچنان لباسهای کهنه و مندرس به تن داشته باشند.
«یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ، یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَار،ِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ، حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ».
هدی سادات چاوشی
انتهای پیام