سوم محرم؛ ورود سپاه «عمربن سعد» به كربلا
کد خبر: 4074303
تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۲
همراه با کاروان کربلا/ ۳

سوم محرم؛ ورود سپاه «عمربن سعد» به كربلا

امروز سوم محرم، روز ورود سپاه «عمربن سعد» به كربلا است، پس از آنكه حر بن يزيد رياحی، امام حسين(ع) و يارانش را در كربلا محاصره كرد، عبيدالله بن زياد فرماندهی سپاه يزيد را بر عهده عمر بن سعد گذاشت و او در سوم محرم، با شش هزار نفر نيروی جنگی به كربلا آمد.

ورود سپاه «عمربن سعد» به كربلابه گزارش ایکنا از قم، روز سوم محرم امام حسين(ع) نامه‌ای به اهل كوفه نوشت و در ضمن آن، به يادآوری نامه‌ها و دعوت‌های پی‌ در پی آنان پرداخت و از آن‌ها خواست كه بر بيعت و پيمان خود ثابت باشند و آن حضرت را ياری كنند؛ ولی مأموران عبيدالله، قيس بن مسهر صيداوی را كه حامل نامه امام حسين(ع) بود، در بين راه دستگير و او را به شهادت رساندند.

از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است: «هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.» (عروة‌الوثقی، ج ۲، ص ۲۴۲؛ وسائل‌الشيعه، ج ۷، ص ۳۴۸)

در اين روز عمر بن سعد مردی به نام كثير بن عبدالله كه مرد گستاخی بود را نزد امام(ع) فرستاد تا پيغام او را به حضرت برساند؛ كثير بن عبدالله به عمر بن سعد گفت: اگر می‌خواهيد در همين ملاقات حسين را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذيرفت و گفت: فعلا چنين قصدی نداريم.

هنگامی كه وی نزديک خيام رسيد، ابوثمامه صيداوی (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به ياد آورد و حضرت او را دعا كرد)، نزد امام حسين(ع) بود؛ همين كه او را ديد رو به امام عرض كرد: اين شخص كه می‌آيد، بدترين مردم روی زمين است، پس سراسيمه جلو آمد و گفت: شمشيرت را بگذار و نزد امام حسين(ع) برو، گفت: هرگز چنين نمی‌كنم.

ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشيرت باشد تا پيامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز، ابوثمامه گفت: پيغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‌كاری هستی و من نمی‌گذارم بر امام وارد شوی او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن‌ سعد بازگو كرد.

سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پيكی ديگر از امام پرسيد: برای چه به اينجا آمده‌ای؟ حضرت در جواب فرمود: «مردم كوفه مرا دعوت كرده‌اند و پيمان بسته‌اند، به سوی كوفه می‌روم و اگر خوش نداريد بازمی‌گردم.»

خرید اراضی کربلا توسط امام حسین(ع)

امام حسين(ع) قسمتی از زمين كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع می‌شد، را از اهالی نينوا و غاضريه به 60 هزار درهم خريداری كرد و با آن‌ها شرط كرد كه مردم را برای زيارت راهنمايی کرده و زوار او را تا سه روز ميهمان كنند.

آری چنين است كه امام(ع) با كاروان اهل بيت‌ خود به سرزمين كربلا قدم می‌نهد و اين چنين مورد استقبال مردم بی‌وفای كوفه قرار می‌گيرد، «يا ليتنا كنا معك يا ابی عبدالله الحسين».

ابو مخنف گزارش كرده كه بعد از مرگ معاويه، شيعيان در منزل سليمان بن صرد خزاعی اجتماع كردند. در نتيجه نامه‎ای برای امام حسين(ع) نوشتند و حضرت را برای بيعت دعوت كردند. نامه توسط عبدالله بن سبع و عبدالله بن وال به امام ارسال شد.

دو روزی نگذشت كه نامه ديگری به حضرت نوشتند و آن را توسط قيس بن مسهر صيداوی و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی ارسال داشتند. دو روز ديگر تحمل كردند و نامه‎هايی نوشتند و توسط سعيد بن عبدالله و هانی بن هانی به دست امام رساندند.

متن نامه، چنين بود: «به حسين بن علی(ع) از طرف شيعيان مؤمن، پس شتاب كن كه مردم در انتظار شمايند. رأی آن‌ها تنها به شماست، پس عجله كن و السلام»؛ پس از اين نامه، امام حسين(ع) مسلم بن عقيل را فراخواند و ايشان را به كوفه روانه ساخت و همراه مسلم، قيس بن مسهر و عبدالرحمن ارحبی را فرستاد.

پس از آن بود كه مسلم، قيس را با نامه‌ای كه حاكی از وضع خود بود به خدمت امام حسين(ع) فرستاد، قيس نامه را به امام و پاسخ آن را به مسلم رسانيد و خود همراه او به كوفه رفت.

ابو مخنف گزارش كرده كه وقتی مسلم ديد مردم با او در كوفه درباره امام حسين(ع) بيعت كردند؛ نامه‌ای را كه گويای وضع كوفه و مردم بود به امام حسين(ع) نوشت.

مسلم آن نامه را توسط قيس و ياران او، عابس شاكری و شوذب كه غلامش بود به مكه فرستاد تا به خدمت امام برسد، آنان نامه ر ا در مكه به خدمت امام رسانيدند و ملازم امام شدند تا با آن حضرت از مكه به كربلا آمدند.

ابومخنف می‎گويد: كه وقتی امام به حاجز رسيد، نامه‌‎ای به كوفه برای مسلم و شيعيان كوفه نگاشتند و توسط قيس آن را ارسال فرمودند، اما حصين بن تميم، قيس را دستگير كرد. اين واقعه پس از شهادت حضرت مسلم بود كه عبيدالله سواران سپاه كوفه را منظم كرده بود، به‌گونه‎ای كه بين خفان تا قادسيه و قطعنامه تا لعلع را پوشش دهند.

متن نامه امام حسين(ع) به اهل كوفه اين‌گونه بود: «از حسين بن علی به برادران مؤمن و مسلمانش، سلام عليكم، پس من شكر خدا می‌گويم، همان معبودی كه هيچ خدايی جز او نيست. اما بعد؛ نامه مسلم به من رسيد كه در آن مرا از حُسن نظر شما خبردار ساخته بود و اين كه همگی بر ياری ما و طلب حق ما اجتماع كرده‌‎ايد؛ پس از خداوند متعال می‌خواهم كه برای ما خوبی بخواند و به شما پاداشی نيكو عنايت فرمايد. از مكه روز سه‌شنبه هشتم ذی‌الحجه، به سوی شما حركت كرده‌‎ام، پس هنگامی كه فرستاده‌ام به شما رسيد، همگی به او در كارها مراجعه و در اين امر تلاش كنيد؛ پس من در همين روزها به سوی شما ان‌شاءالله می‌آيم. سلام و رحمت خدا و بركاتش بر شما باد.»

شهادت قیس؛ فرستاده امام

در تاريخ آمده وقتی كه حصين، قيس را دستگير كرد، او را به‌سوی عبيدالله فرستاد. پس عبيدالله از نامه سراغ گرفت، قيس گفت: آن را پاره كرده‌‎‌ام. ابن زياد پرسيد: چرا؟ قيس گفت: برای اينكه ندانی در آن چيست. ابن زياد گفت: اگر به من خبر نمی‌دهی، پس بالای منبر برو و آن بسيار دروغگو پسر كذاب را لعنت كن. منظور او امام حسين(ع) بود. پس از آن، قيس بر فراز منبر رفت و گفت: ای مردم، به درستی كه حسين بن علی بهترين خلق خداست و او پسر فاطمه دختر رسول خداست و من فرستاده او به سوی شما هستم. البته از او در حاجر جدا شده‌‎ام، پس او را اجابت كنيد. سپس به عبيدالله بن زياد و پدرش لعنت فرستاد و بر اميرمؤمنان(ع) درود فرستاد. پس از آن، ابن زياد دستور داد او را به بالای دارالاماره بردند و او را از فراز آنجا به زمين پرتاب كنند. اندام مطهر قيس شكسته شد و جان داد.

پس از شهادت قيس، عده‌‎ای آماده پيوستن به امام شدند. طبری گويد: هنگامی كه امام حسين(ع) به عذيب الهجانات رسيده بود و حر مانع راه امام شده بود، چهار نفر به راهبری طرماح بن عدی طائی و در همجواری نافع مرادی به امام حسين(ع) ملحق شدند. پس از آن امام حسين(ع) از مردم و فرستاده خود پرسيد. آن‌ها هم وضع مردم را به اطلاع امام رسانيدند و سپس پرسيدند: منظورتان از فرستاده كيست؟ آن حضرت فرمود: قيس، مجمع عائذی گزارش داد: حصين او را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد.

ابن زياد او را امر كرد كه شما و پدرتان را لعنت كن. اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد، و ما را به ياری شما فراخواند و خبر داد كه شما در راه هستيد. ابن زياد پس آن دستور را داد كه او را از بالای دارالاماره به پايين پرتاب كنند؛ اشک در چشمان امام حسين(ع) حلقه زد و فرمود: «فَمنهم مَن قَضی نَحبَهُ مَن ينتظر»، پس برخی از آن‌ها جان دادند و بعضی از آنها هنوز در انتظارند، خداوندا، بهشت را برای ما و آنها منزل قرار ده و ما و آن‌ها را مستحق رحمتت فرما و ما را به آن چه دوست داری، نائل فرما.

امام نامه‌ای به شيعيان كوفه نوشت و با اشاره به نامه‌ مسلم، از آن‌ها خواست تا آماده‌ ورود ايشان باشند. سپس نامه را به دست قيس سپرد تا به مردم كوفه برساند؛ اين در حالی بود كه اوضاع در كوفه دگرگون شده و مسلم بن عقيل به شهادت رسيده بود. سپاه حصين بن نمير، قيس را در راه كوفه و در منطقه‌ قادسيه دستگير كرد.

قيس همان دم نامه را پاره كرد تا به دست آن‌ها نيفتد، حصين او را نزد ابن زياد فرستاد. ابن زياد از او درباره‌ مأموريتش و علت پاره كردن نامه پرسيد، قيس جواب داد: می‌خواستم تو بر مضمون آن مطلع نشوی.

ابن زياد گفت: آن نامه از طرف چه كسی و برای چه كسی بود؟ قيس گفت: از طرف امام حسين(ع) به‌سوی جماعتی از اهل كوفه؛ عبيدالله خشمگين شد و گفت: يا نام‌های آنان را می‌گويی يا بالای منبر می‌روی و بر حسين و پدرش ناسزا می‌گويی.

قيس در حضور جمعيت بر منبر رفت و گفت: ای مردم، اين حسين بهترين خلق خدا و پسر فاطمه دختر رسول خداست و من فرستاده‌ اويم. در منطقه‌ حاجر از او جدا شدم. پس به ندای او پاسخ گوييد و او را ياری كنيد.

سپس عبيدالله بن زياد و پدرانش را لعنت كرد. هنگامی كه عبيدالله اين مطلب را شنيد دستور داد تا او را از بالای قصر به زير انداختند و به اين گونه قيس به شهادت رسيد.

با شنيدن خبر شهادت قيس، امام حسين(ع) بی‌اختيار اشک ريخت و فرمود: «منهم من قضی نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلاً».

آری چنين است كه امام مهربانی‌ها و سيد و سالار جوانان بهشت ياران با وفايش را در راه رسيدن به سرزمين داغدار كربلا از دست می‌دهد و با اندک ياران و خاندان پاكش در معركه‌ نابرابر عاشورا در برابر باطل قرار می‌گيرد و تا آخرين قطره خون‌ خود را فدای پاسداشت از دين جدک رسول‌الله می‌كند.

باشد كه ما به‌عنوان مسلمان همچون امامان از دين مبين اسلام در برابر باطل و دشمنان پاسداری كنيم.

منابع:

منتهی‌الامال،‌ ص ۴۲۴

قاموس‌الرجال، ج ۸، ‌ص ۵۴۸ 

انتهای پیام
captcha