به گزارش ایکنا، نشست «گونهشناسی نگارشهای قرآنی در ایران معاصر» از سلسله نشستهای «تحولات پژوهش در حیطه مطالعات تفسیری قرآن کریم»، امروز 21 آذر به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با سخنرانی فروغ پارسا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در ادامه متن سخنان فروغ پارسا را میخوانید؛
در این جلسه، از نگاه خودم تلاش میکنم یک درنگی در طبقهبندی نگارشهای قرآنی در ایران معاصر و در حوزه تفسیر و فراتفسیر ارائه کنم. مراد از دوره معاصر نیز حدود پنجاه سال اخیر است. همچنین باید اشاره کنم که این بحث، بیشتر شاید به عنوان طرح بحث باشد. فکر میکنم اگر بخواهیم یک طبقهبندی قابلفهمی ارائه دهیم، با دو شاخه کلی روبهرو هستیم؛ یکی آثاری که در سنت تفسیری کلاسیک قرار میگیرند و دوم، آثاری که در رویکرد تفسیری مدرن میگنجند که هریک زیرمجموعههایی دارند.
در مورد آثاری که در سنت تفسیری کلاسیک شکل گرفتهاند باید بگویم که در این زمینه و در دوره معاصر، سه دسته آثار داریم و تفاسیر دیگر به شکلی در اطراف اینها طبقهبندی میشوند که هریک نیز نماینده یک جریان سنتی در علوم اسلامی هستند.
اگر بخواهیم نماینده فقه و کلام را در نظر بگیریم، باید از تفاسیر اجتهادی - فقاهتی نام ببریم. تفسیر قرآن به قرآن نماینده جریان فلسفی است و تفسیر تفکیکی را هم میتوان تداوم جریان خبرگرایی یا اخباریگری در جهان اسلام تلقی کرد. البته از یک زاویه کلی صحبت میکنم و طبعاً نگاه مکتب تفکیک در حوزه تفسیر با نگاه اخباریان متفاوت است.
مهمترین اثر در زمینه اجتهادی – فقاهتی، البیان آیتالله خویی است. ایشان نماینده گرایشی است که آمده و وضعیت مشخص و ساختارمندی که در حوزه فقه و اصول داریم را در حوزه تفسیر به کار برده است. علامه طباطبایی نماینده جریان فلسفی است و اثری مانند منهج البیان، نوشته میانجی یا مصباح الهدی نوشته میرزاجوادآقا تهرانی نیز نماینده جریان تفکیکی هستند.
در اینجا باید اشاره کنم که برخی از تفکیکیها مانند محمدرضا حکیمی باور دارند که این دو نگاه قرآن به قرآن و مکتب تفکیک، مبنای معرفتی یکسانی دارند و در قرآن یک نظام مستقل برای فهم آن وجود دارد. تفکیکیها این نظام را در حوزه قرآن و حدیث تعریف میکنند و برخی به صورت محدودتر و در حوزه قرآن آن را تعریف میکنند.
اما یک رویکرد مدرن هم داریم. نگاه تفسیری و قرآنپژوهانهای که در این بخش وجود دارد را متأثر از جریانهای اسلامشناسی در ایران مدرن میدانم. جریانهای اسلامشناسی در ایران مدرن را به سه بخش تقسیم میکنم؛ اسلامشناسی انقلابی، اسلامشناسی روشنفکری دینی و اسلامپژوهی آکادمیک. اسلامشناسی انقلابی تلاش میکرد از سنت تفسیری یا اسلامپژوهانه ساکتی که در گذشته بوده، به سمت یک کنش تفسیری فعال حرکت کند. این رویکردها بیشتر در دهههای چهل و پنجاه شمسی مطرح بود و باید یک مقدار این جریان را متأثر از جریانهای چپ در نظر گرفت. همچنین بحثهایی نیز در این دوره مطرح شد که از جمله بحثهای فلسفه تاریخ است که که توسط شهید مطهری ارائه شد.
در این اسلامشناسی دو شاخه داریم؛ یکی گرایش پاناسلامیستی که قائل به اتحاد جهان اسلام است و دیگری ملیگرایانه. پاناسلامیستها، به نحوی بحث اسلامیت را محور اتحاد جهان اسلام میدانند و میگویند این اتحاد باید در برابر غرب باشد. پس یکی بحث نفس اتحاد را مطرح میکنند و دیگری ستیزه با غرب برای آنها مهم است. این بحث از مصر و ترکیه و جهان اهل سنت آغاز شد و در ایران میگویند که ریشهاش از دارالتبلیغ آقای شریعتمداری و مجله مکتب اسلام آغاز شد و شاگردان شریعتمداری؛ مانند آقایان مکارم شیرازی و سبحانی، همه رگههایی از این نگاه پاناسلامیستی و غربستیزانه دارند.
در کنار این دیدگاه، یک نگاه ملیگرایانه هم داریم که یکی ملیگرایی شیعی - ایرانی و دیگری سنی – عربی است. در این نگاه میتوان از دکتر شریعتی و شهید مطهری یاد کرد که قائل به یک ملیگرایی ایرانی - شیعی بودند و در برداشتهایی از آیه 13 سوره حجرات، این بحث را به رسمیت شناختهاند. این مرحله نخست از اسلامشناسی انقلابی بود که میتوانیم بگوییم تاریخش تا حدی به پایان رسیده و اکنون گونههای دیگری در تداوم آن جریان وجود دارد که کاربردیسازی مطالعات قرآنی را دنبال میکند. اینها بحثهای جدیدی است که در پانزده سال اخیر مطرح شده و شاید در ادامه آن جریان باشد.
گونه دوم اسلامشناسی، اسلامشناسی روشنفکری دینی است. این اسلامشناسی میخواهد از سنت تفسیری کلاسیک و انقلابی به سوی یک کنش تفسیری اخلاقی و غیرسیاسی حرکت کند. افرادی نظیر سروش و مجتهد شبستری در حوزه روشنفکری دینی هستند. این رویکرد در دهههای هفتاد و هشتاد به اوج خود رسید. این اسلامشناسی در زمانی شکل گرفت که عطش فهم انقلابی از اسلام با تحقق انقلاب اسلامی به اوج رسید و به گونهای جامعه ما با وجوه واقعنگرانه انقلاب روبهرو شدند. از اینرو، حرکت به سمت روشنفکری دینی مطرح شد که همان بحث تِز و آنتیتز است. در حقیقت، در حالی که در اسلامشناسی انقلابی نقطه کانونی تقابل با اسلام سنتی بود، نقطه تقابل در اسلام شناسی روشنفکری دینی با اسلام سیاسی انقلابی بود. دیگر اینکه روشنکفری دینی میخواست خوانشی مبتنی بر عقلانیت تجربی از اسلام ارائه کند و به صورت حداکثری، مقولاتی که به صورت متافیزیکی فهم میشدند را به صورت تجربی فهم کند؛ مانند بسط تجربه نبوی و ... .
در باب تمایز اسلامشناسی انقلابی و روشنفکری دینی میتوانم به رویکردهای متفاوت نسبت به بعثت پیامبر(ص) اشاره کنم. برای نمونه شریعتی میگوید: بعثت پیامبر(ص) یک انقلاب توحیدی تاریخی بود اما اگر بحثهای سروش را دنبال کنید میبینید که ایشان این را نتیجه یک فرایند تاریخی و معنوی پیامبر(ص) میدانند و وحی را خواب معرفی میکنند. اینها نشان میدهد که چطور این خوانش روشنفکری دینی از اسلامشناسی انقلابی فاصله گرفته است.
مرحله سوم اسلامشناسی، اسلامپژوهشی آکادمیک است. این نوع از اسلامشناسی، توصیفی، بروندینی و آکادمیک بود که در دو دهه اخیر به صورت جدی در ایران شکل گرفته است. میتوانیم نشانههایی از حرکت از مرحله اسلامشناسی روشنفکری دینی به سمت اسلامپژوهشی آکادمیک را ببینیم؛ یعنی اگر مجتهد شبستری را دنبال کنید، میبینید که ایشان وارد مطالعات قرآنی شده است؛ یعنی از بحثهای پیشینش در زمینه هرمنوتیک کتاب و سنت وارد مطالعات قرآنی شده است.
در پایان باید اشاره کنم که بنده تلاش کردم یک طبقهبندی جدیدتری را از وضعیت مطالعات قرآنی در ایران معاصر ارائه کنم.
انتهای پیام