عباس اشرفی، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبایی، در گفتوگو با ایکنا، به تحلیل سفر پاپ به عراق از منظر الهیات مسیحی پرداخت و بیان کرد: نکته نخست این است که باید ببینیم سفر پاپ به کجا بود و سه نوع میشود این مسئله را تحلیل کرد؛ نخست اینکه پاپ به یک جغرافیای دینی سفر کرده و آن جغرافیای دینی، امروز در حوزه تشیع قرار دارد، چون حدود هفتاد درصد مردم عراق شیعه هستند و بیست تا بیست و پنج درصد نیز اهل سنت و بقیه نیز افرادیاند که حدوداً یک درصدشان مسیحی هستند و این مسیحیان نیز متعلق به کلیسای کاتولیک امروزی نیستند، هرچند کلیسای کاتولیک کلدانی هستند، اما این کلیسا، کلیسای مستقلی فرض میشود. بنابراین نخستین مسئله این است که پاپ به کجا سفر کرد و اولین پاسخ این است که به یک جغرافیای دینی سفر کرد که حدود هفتاد درصد آن شیعه هستند. پس لاجرم، ملاقات با مرجع دینی اکثریت، کار بسیار عقلانی و سیاسی است و پیامدهای دینی خوبی دارد و میتواند سفر را توجیه کند. از این رو باید این دیدار صورت میگرفت.
وی تصریح کرد: نکته دوم اینکه، ممکن است گفته شود سفر پاپ به یک عراق قومیتی بوده است. عراق قومیتی، یعنی عراقی که عرب در آن اکثریت است و در بین آنها، نظام قبیلگی حاکم است و کردها، ایزدیها و ... نیز حضور دارند. به نظر میرسد ملاک قومیت نیز در نظر گرفته شده است، چون به صورت مستقل به دیدار کردها رفته است، اما سومین فرض این است که بگوییم پاپ به عراق سیاسی سفر کرده است. عراقی که پس از استقلالش از بریتانیا تحولاتی داشته است و به امروز رسیده است. از اینرو است که وقتی به عراق میرسد، با نخستوزیر، رئیسجمهور و دیگر مقامات دیدار میکند. بنابراین میشود که گفت که پاپ به جغرافیای سیاسی یعنی به عراق سفر میکند.
اشرفی بیان کرد: همچنین میشود گفت که پاپ در این سفر حاکمیت سیاسی غرب را نمایندگی میکرد. خواه یا ناخواه، جایگاه اصلی کاتولیک در اروپای غربی است و کلیسای کاتولیک، کلیسای روم غربی است و غربی محسوب میشود. بنابراین به نظر میرسد ممکن است دلیل سفر، تلفیقی از این دلایل باشد؛ یعنی پاپ در این سفر، به هر سه فرض توجه داشته است. از اینرو باید ببینیم در کلیدواژهها، عراق چقدر برجسته شده است و این نشان میدهد که عراق سیاسی یک بخش از سفر است.
وی افزود: وقتی که پاپ این سفر را آغاز کرد، باید دید در این سفر به کجا رفت و این مسئله بحث را جدیتر میکند. از جمله اینکه به «اور کلدانیان» رفت. «اور» که زادگاه ابراهیم(ع) بوده است، اما سوال این است که در نظام الهیات مسیحی این زادگاه تا چه میزان اهمیت دارد؟ حدوداً میشود گفت که هیچ اهمیتی ندارد و این پرسش مطرح میشود که پس چرا دست به چنین کاری زد؟ همچنین باید این سؤال را طرح کرد که چنین کاری در نظام الهیات یهودی چه جایگاهی دارد؟ پاسخ این است که جایگاهش بسیار اندک است. چون «اَبرام» از زمانی که ابراهیم میشود در الهیات یهودی و مسیحی جایگاه پیدا میکند؛ لذا اور جایگاه زیادی ندارد که برجسته شود و احتمالاً این بازدید تبعاتی نیز به همراه دارد و در آینده زیارتگاه خواهد شد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: بنابراین، اور در نظام الهیاتی یهود و مسیح جایگاهی ندارد و در نظام الهیات یهودی، ابراهیم(ع) به عنوان جد و به عنوان آباء و به عنوان نیای عبرانیها مطرح میشود و نکته دیگر اینکه با ابراهیم(ع) دارند سرزمین مقدس را برجسته میکنند و همچنین برتری بنیاسرائیل و عبرانیها را نشان میدهند. از اینرو، این اور جایگاهی ندارد، اما به این دلیل برجسته میشود که در نظام دینی فعلی جهان، اگر مسیحیت و یهودیت بخواهد در عراق کاری کند، ناچار به برجستهسازی اور است. نکته دیگر اینکه، مرکز تمدن بابل و ایران قبل از اسلام برجسته شد. کشوری که دارای تمدن بزرگ است و آن تمدن عمدتاً ضدیهود بوده است و درست است که یهود، بخشی از تاریخ خود را در بابل گذرانده است، اما برجسته کردن آن نفعی به حال عراق امروز نخواهد داشت، بلکه یادآور این است که چه ظلمهایی در حق یهودیان کردند.
اشرفی بیان کرد: نکته دیگر اینکه، زیارتگاهی که در این سفر مطرح میشود، در مقابل کدام زیارتگاه است. اگر عراق زیارتگاه فرض شود که باید چنین شود، زیارتگاه شیعیان کل دنیا است؛ یعنی در کنار آن، زیارتگاهی قابل قیاس نیست و مرحله نخست، زیارتگاههای ائمه معصومین(ع) است و نمیتوانید اینها را با هیچ نظام الهیاتی قابل قیاس بدانید، چون در شیعه بسیار برجسته است و این اصلا بحث ما هم نیست، بلکه بحث تمام زیارتپژوهان است و زیارتی به اندازه زیارت اربعین نداریم. اما برای چه منظوری پاپ به این مکانها مانند کلیساها آمده است؟ یک پاسخ این است که با توجه به اینکه پاپ رهبر دینی و سیاسی است و همچنین مسیحیت اصلیترین آموزهاش محبت است، میشود گفت که در راستای گسترش محبت بوده است و این بسیار نکته خوبی است، اما باید دید کدام محبت تأکید شده است.
وی افزود: در کلیسا دو نوع محبت داریم؛ یکی در دایره کلیسا و دیگری محبت عام. به نظر میرسد پاپ هر دو محبت را میگفت، اما محبت در دایره کلیسا را بیشتر مورد تاکید قرار میداد و نوع محتوای استفادهشده، محبت تبشیری را میرساند، چون عراق هم حدود 40 میلیون جمعیت دارد و گمانهها بر این بود که باید حدود دو میلیون مسیحی در آنجا میبود، اما کمتر از 400 هزار نفر مسیحی در آنجا حضور دارد، ضمن اینکه شاید 10 درصدی هم باشند که نسبت به دین علاقه کمتری نشان دهند و جذب آنها در محبت کلیسا میتواند از اهداف باشد.
عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: وقتی بحث نفی خشونت میشود، این نفی را به خشونت دینی مطرح میکند و خشونت دینی را نیز به داعش میآورد و میگوید که نباید بگذاریم چنین خشونتی واقع شود. در صورتی که کلیسای کاتولیک خودش منشأ خشونتهای دینی زیادی ضدبشر و مسلمانها بوده است و جنگهای صلیبی از یاد ما نرفته است؛ پس نفی خشونت، نفی خشونت ملی و قومی نبود، بلکه او دنبال این بود که این خشونت ایجادشده امروز را برتافته از اسلام بداند و احساس کند که باز هم چنین خشونتی رخ میدهد و علمای اسلام باید جلوی این خشونت را بگیرند.
اشرفی تصریح کرد: بنابراین، خیلی جالب است که تروریسم محکوم شده است، اما عمدتاً عاملان و علت خشونت در خاورمیانه و عراق مورد تأکید قرار نگرفته است. در مورد تروریست بودن آمریکا هیچ شکی نیست، اما در مجموع تطهیر شده و نفی خشونت صورت گرفته است، این باید توجه داشت که هر معلولی، علتی داشته است و علت اصلی این آشوبها در کشورهای منطقه، آمریکا و غرب هستند، اما مورد تأکید قرار نگرفته است؛ بنابراین این سفر انحراف ذهن جهان اسلام نسبت به علت اصلی این خشونت هم بوده است.
وی افزود: همچنین از کسانی که مدافعان اصلی مردمان عراق بودند، سخن گفته نشد و اصلاً اشارهها نیز به آن سمت نمیرود و صحبتی از کسانی که بیش از دیگران به حمایت از مردم مظلوم پرداختند نیست و وقتی چنین صحبتی نیست، به این معناست که یک نوع همراهی با دنیای سیاسی غرب به ذهن میآید که این فرد به عنوان رهبر دینی، یک اهدافی را تعقیب میکرده و به عنوان رهبر سیاسی اهداف دیگری را داشته است. برای همین است که میبینیم در نفی خشونت سخن از استکبار و تروریسم دولتی مطرح نمیشود.
اشرفی در پاسخ به این پرسش که آیا سفر پاپ به عراق، برای ایران و خاورمیانه ضرر یا نفعی داشته است؟ بیان کرد: نمیتوانم بگویم ضرری داشته است، چون اگر بحث ملاقات دو رهبر دینی بوده است، طبیعی است کسی که به عراق سفر میکند، با توجه به شیعه بودن جمعیت این کشور با رهبرشان دیدار کند، هرچند گمانه تقریب ادیان را نیز به ذهن دیگران میاندازد که پاپ و واتیکان دنبال تقریب ادیان است، هرچند قائل هستم که در بحثهای زیادی شیعیان با کاتولیکها میتوانند گفتوگو کنند، اما نکته این است که به ضرر ایران و یا سود ایران نشد و در اینجا نباید خیلی روی این مسئله مانور داد، چون ایران همیشه داعیهدار تقریب ادیان بوده است، اما باید دقت کرد که ایرانی که امام و آیتالله خامنهای، رهبری آن را بر عهده داشتهاند، همیشه قائل به عدالتخواهی بودهاند و واتیکانی که عدالتخواه نباشد، معلوم است که جمهوری اسلامی به آن علاقهای پیدا نمیکند، مگر اینکه در راستای اجرای عدالت و تقویت پرچم توحید در برابر الحاد باشد.
وی تصریح کرد: نکته دیگر اینکه، الهیات سیاسی و حاکمیت سیاسی که نظامهای حاکمیتی دینی دنبالش هستند، در عراق نیست و اینکه چرا نیست مسئلهای نیست، اما در عمل این طور رخ داده که اینها قائل به نظام الهیات اجتماعی هستند و در این نظام الهیاتی مبارزه با تبعیض و فقر متجلی میشود، اما اگر الهیات سیاسی را مدنظر بگیریم، مسئله متفاوت میشود. به نظر میرسد که یک نوع تقویت الهیات اجتماعی در برابر الهیات سیاسی بوده است. چون اگر در نظامهای جهانی بررسی کنیم، نظام ولایت فقیه به عنوان یک نظام حاکم و برتر در نظریه و حدودا در اجرا، باز هم برتری خود را نسبت به دیگر نظامهای دینی و بشری ثابت کرده است. با همه این اوصاف، در نظر و عمل نظام ولایت فقیه برتری خود را نشان داده و مشخص است که برجستهکردن الهیات اجتماعی نسبت به الهیات سیاسی، میتواند از اهداف این سفر باشد.
گفتوگو از مرتضی اوحدی
انتهای پیام