به گزارش ایکنا، نشست «تعليم و تربيت در نهجالبلاغه» شب گذشته، 7 آذرماه، با سخنرانی ناصر مهدوی، پژوهشگر دینی شب گذشته به صورت زنده از طریق صفحه اینستاگرام وی برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
امام علی(ع) ترغیب میکند که در مورد گذشتگان تأمل کنیم. مطالعه تاریخ برای این است که با نیت تربیتی ببینیم چرا برخی از انسانها به تباهی افتادند و برخی نیز سعادتمند شدند. اینها برای فهمیدن است تا آدمیان اکنونِ خود را مغتنم بشمارند. خیلی عوامل میتواند زندگی ما را خوش کند که از جمله آنها مطالعه یا خلوتهای معنوی است و یکی از این شیوهها که میتواند دست ما را پُر کند تا به خوبی قدمهای فردا را برداریم، خواندن احوال گذشتگان است.
امام(ع) سپس وارد فاز جدیدی شده و به نکات اخلاقی دیگری اشاره میکند. قوت این کلام و توصیهها بسیار بالا است و زیبنده است که انسان بدون پیشفرضها در برابر این کلمات زانو بزند و از تجربه این روح درخشان بیاموزد. امام(ع) فرمود در آن چیزی که آگاهی نداری، سخن مگو و به زبان نیاور. یعنی سخنت را با جهل و پدیدههای نامعلوم آلوده نکن. خیلی اوقات سخن اینطور میشود و میتواند زندگی را دردآور کند. در ادامه حضرت(ع) فرمود کاری که به عهده تو نیست را قبول نکن. بهترین ترجمه این است که کاری که از عهده ما برنمیآید، نباید انجام دهیم.
یک وقت کاری به بنده پیشنهاد میشود و میدانم نمیتوانم انجام دهم که امام(ع) میگوید زیر بار آن نرو و فریب جاذبههایش را نخور و بعد میفرماید از راهی که میترسی در آن دچار بلا شوی، بپرهیز و قبل از اینکه ذهن تو را وسوسه کند که در آن مسیر غیرروشن قدم بزنی، از این مسیرها خودت را دور کن، چون همان اول اگر خویشتنداری کنی و راهی که نمیشناسی را نروی، بهتر از این است که روی وسوسه حرکت کنی و سوار بر مرکب رویدادهایی شوی که جبرانناپذیر است.
امام(ع) درِ یک مدرسه را باز میکند و ما را دعوت میکند تا کیفیت زندگی خود را بالا ببریم. امام(ع) میفرماید آنجایی که احساس میکنیم تصورات ذهنی ما روشن نیست، وارد نشویم. وقتی چیزی روشن نیست، چرا باید آن را به زبان آوریم؟ هر خطایی ممکن است منجر به فاجعهای شود و ما را در جادههای ترسناکی بیندازد. بخشی از این خطاها از اینجا برمیخیزد که ارادههای ما همراه با تصورات روشن نیست و اینها تجارب فلاسفه بزرگ است. برخی فلاسفه میگویند وجود ما سراسر ذوق است که وارد این بحث نمیشوم، اما ما لبریز از خواهش و میل هستیم، نه موجودی که خام باشیم.
ما این ویژگی را داریم که درون ما آتش میل شعلهور است و ذوق و شوق داریم و کافی است روی بدن خود مطالعه کنیم و خلوتی داشته باشیم. ما یک دقیقه نمیتوانیم آرام بنشینیم و دائماً یک مِیلی ما را فرمان میدهد که چیزی بگوییم یا عملی بکنیم. لذا رفتوآمد پایانناپذیری ما را در بر گرفته است و میخواهد ما را وادار به گفتن سخنی بکند. همیشه ذهن ما به میل ما کمک میکند و ذهن ما مهمترین منبع تأمین میل ما است. ذهن ما مهمترین عامل محرک اراده ما است و پشت رفتار ما اراده وجود دارد و همه زندگی ما اراده است، اما این ارادهها از محتوای ذهنی ما ناشی میشوند. همین که تصور میکنم گرسنه هستم، نان میخورم یا من تصور میکنم اگر این حرفها را بزنیم، ممکن است کیفیت زندگیمان خوب باشد.
پس همه زندگی ما غوغا و نوعی عطش است و پشت این اراده، تصور ذهنی ما است، اما مشکل از جایی پیدا میشود که این تصورات گاهی اوقات شفاف و روشن نیستند. یک رویدادی رخ میدهد و هنوز تصوری از آن کار ندارم و وقتی در این موقعیت، انسان ارادهاش را دنبال تصورات مبهم خود راه میاندازد، به خطا دچار میشود. در اینجا اراده گرفتار منبع آلودهای میشود و بیشتر خطاهای بشر از اینجا برمیخیزد که اقدام میکنیم، اما بر اساس اطلاعات ذهنی که برای ما کامل نیستند و از آنجایی که ابهام، ما را وادار به عمل میکند ما به بنبست میخوریم و رفتاری انجام میدهیم که میبینیم آن رفتار واکنشی شده، اما این بار به ما لطمه زده و وقتمان را تلف کرده است.
ما برای حرفهای خود باید نظریه داشته باشیم و اگر پشت اراده ما اطلاعات کافی وجود نداشته باشد، ضرر میکنیم. این اراده وقتی تبدیل به گفتن سخن میشود یا وقتی مبنای داوری قرار میگیرد، در حالی که این داوری همراه با تصورات صحیح نباشد، موجب خطاهای بسیاری میشود و این کار میتواند شخصیت ما را نیز بیارزش کند و با این تبیین مشخص میشود که صحبت امام علی(ع) چقدر اهمیت دارد. اگر خدای ناکرده پشت ارادهها آگاهی لازم و سنجش و ارزیابی نباشد، آن وقت میتوانید ببینید چقدر گرفتاریها از طریق این ارادهها خواهیم داشت.
بنابراین، وقتی تصورات غلط ذهنی ما کنار اراده ما قرار میگیرد، نتیجهاش خسارت میشود و به همین دلیل امام(ع) میگوید «وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِف». خیلی اوقات زبان ما اینطور است و بیمهابا سخن میگوییم، در حالی که پشتوانه درست نداریم. درست است که امکان معرفت ما از طریق زبان ممکن است، اما خیلی اوقات تحت تأثیر سرمایههای درونی ما است. آدمها وقتی بدون آگاهی سخن میگویند، درست مانند کسانی هستند که کبریت برمیدارند و خرمن زندگی را میسوزانند. سپس انسان میبیند زندگیاش سپری شده، اما هیچ لذتی نبرده است، چون اظهارات غلط و قضاوتهای ما زندگیمان را تباه کرده است.
به همین دلیل است که مولانا در جایی تعبیر زیبایی به کار میبرد که میگوید «حرف گفتن بستن آن روزن است، عین اظهار سخن پوشیدن است»، منظور از حرف گفتن نه اینکه دهن را باز نکنیم، بلکه مراد حرف بیمنطق زدن است که موجب میشود روزن کمال آدمی بسته میشود. من وقتی واژهای را به کار میبرم که روی آن تأمل نکردهام، من را دچار اشکال و خطا میکند و در اینصورت طی مسیر کمال نیز برای انسان سخت میشود.
انتهای پیام