تبیین نظام شاگردپروری در ابلاغ و اجرای احکام دین
کد خبر: 3935188
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۶

تبیین نظام شاگردپروری در ابلاغ و اجرای احکام دین

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا عابدینی ضمن تبیین نظام شاگردپروری در ابلاغ و اجرای احکام دین، اظهار کرد: علامه طباطبایی در سفر چهارم سلوک عینی خود، در نظام اخذ، حفظ و ابلاغ موفق بود و علومی را که از اساتید گرفته بود، ابلاغ کرد، اما با تفکری که مطابق نیاز عصر در هاضمه وجودی علامه هضم شد و به صورت غذای آماده برای این عصر ابلاغ شد.

به گزارش ایکنا، نشست «در محضر استاد؛ سیره شاگردپروری در مکتب علامه طباطبایی»، شنبه، ۲۴ آبان‌ماه، با سخنرانی، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا عابدینی از اساتید حوزه علمیه و علی جعفری‌هرستانی، پژوهشگر هسته مکتب امام خمینی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا عابدینی را می‌خوانید؛

اساس نظام شاگردپروری از خدای سبحان آغاز شد و آدم را با تعلیم اسماء به عنوان اولین شاگرد خود در نظام انسانی تعلیم کرد و بعد ملائکه شاگرد آدم شدند، اما قبل از آدم، همه هستی شاگرد حق تعالی هستند و خدا هستی را به آنها داد و هدایتشان کرد و این بسیار زیبا است. کار استاد این است که دست شاگرد را بگیرد، ببرد و برساند، همانطور که کار امام(ع) همین است. پس خداوند هستی را خلق کرده و به کمال می‌رساند و همه هستی شاگرد حق تعالی در نظام تکوین هستند. در نظام تشریع نیز آدم اولین شاگرد خداوند است و ملائکه‌الله اولین شاگردان آدم بودند.

تبیین نظام شاگردپروری در نظام تشریع و تکوین

پس این ترسیم نظام کلی شاگردپروری در نظام تکوین و تشریع است که انبیاء(ع) شاگردان بی‌واسطه حق تعالی و مردم در طول تاریخ شاگردان انبیاء(ع) هستند. در این نگاه کلان، لطافت‌هایی نیز در قرآن ذکر شده است. مثلاً خدا به موسی(ع) می‌گوید می‌خواهم تو جلوی چشم من بزرگ شوی و کمال پیدا کنی. یعنی استاد آنچنان شاگرد را در نظر می‌گیرد که اینطور می‌فرماید. یا فرمود تو را برای خودم ساختم. اینجا نمادی از نظام استادی و شاگردی است که در قرآن آمده یا تعبیری که در مورد موسی(ع) و خضر(ع) آمده که موسای کلیم از خضر می‌خواهد از آنچه دارد، بیاموزد و او می‌گوید نمی‌توانی مانند من صبر کنی. بعد موسی به عنوان شاگرد بیان کرد که ان‌شاءالله من را صابر خواهی یافت.

این نگاه در قرآن وجود دارد تا به نظام نبی خاتم می‌رسد. در این سیر کلان که ائمه(ع) داشتند، استاد با یک نگاه خاص، بقا و توسعه خود را در وجود شاگرد به ودیعه می‌گذارد و لذا شاگرد محبوب استاد است و استاد دوست‌دار شاگرد؛ چون دامنه وجودی استاد است. تا به دوران غیبت و به زمانی می‌رسیم که هرم عالمان را در نگاه دینی می‌سازیم. چنانچه قبلاً امام در نقطه بالای این هرم بود، بعد از غیبت هم امام در رأس این هرم قرار دارد، اما در کنار اینکه امام در رأس قرار دارد، پس از آن عالمانی قرار می‌گیرند که جامع و کامل هستند و به نسبت هر زمانی، از لوازم آن زمان بهره‌مند هستند.

علمای دینی نیازمند نگاه جامع هستند

عالمان ما در تخصص‌های ویژه‌ای کمال پیدا می‌کنند، اما همیشه عالمانی بوده‌اند که نگاه جامع را پیدا کرده‌اند. چون دین جامع است، عالمان دینی، برخلاف عالمان علوم تجربی باید ابوالوقت باشند و وقتی پدر زمان شدند، به گونه‌ای زمان‌ساز می‌شود و زمان را شکل می‌دهد و او زمان را محقق می‌کند. عالمان دینی زمان‌ساز داشته‌ایم. برای نمونه در عصر سیدمرتضی و شیخ طوسی، اینها بر عصر و زمان خود غلبه دارند و تا سالیان طولانی، دیگران ریزه‌خوار سفره آنها بودند.

یعنی فقط بیان فروعات نداشتند، بلکه نظامی را ارائه می‌دادند که مولد بود. هر چقدر نیاز ایجاد می‌شد، این تفکر پاسخ‌گوی آن نیاز بود. این نگاه که عالم را نزدیک به افق امام می‌کند و جامعیتش را با نظر امام ایجاد می‌کند، وجود داشته است، اما اینها کثیر نبوده و قابل احصا است. تا به دوران اخیر می‌رسیم که آنچه محقق شده این است که با یک حقیقتی مواجه شده‌ایم که در نظام فلسفی، فقهی و معرفتی، انسان‌های بزرگی تحول ایجاد کرده‌اند، اما عالمانی که صاحب مبنا باشند، در طول تاریخ اندک بوده‌اند و باید اینها را احصا کرده و روش‌های اینان را نیز تحلیل کنیم تا جریان اینها به خوبی شناخته شود و کسانی که می‌خواهند به هدف برسند، راهشان ساده‌تر باشد.

شباهت‌ها و تفاوت‌های امام خمینی و علامه طباطبایی

در عصر معاصر دو مدل نزدیک به‌هم قرار دارند که با علامه طباطبایی و امام خمینی مواجه هستیم. این دو عالم متفکر نظام‌ساز بودند و در اکثر جهات نیز تشابه داشتند. عالمان در سفر چهارمی که در سلوک عینی پیدا می‌کنند، برمی‌گردند و شاگردانی را تربیت می‌کنند تا به آن نقطه توحید برسانند، امام و علامه در سفر چهارم موفق به تربیت شاگردانی شدند. اما علامه در نظام اخذ، حفظ و ابلاغ موفق بود که آنچه از علوم از اساتید گرفته بود را ابلاغ کند، اما با تفکری که مطابق نیاز عصر در هاضمه وجودی علامه هضم شد و به صورت غذای آماده برای این عصر ابلاغ شد. این جذب و ابلاغ گاهی فقط در حد نقل همان شنیده‌شده اتفاق می‌افتد که این شخص عالم مروجی است که خوب ابلاغ کرده است، اما گاهی این حقیقت درون انسانی که قرار می‌گیرد، هضم می‌شود و پس از اینکه هضم شد، با نظامی که مطابق نیاز امروز است، به دست دیگرانمی‌رسد.

فقط هم به عنوان نیاز امروز نیست، بلکه افق آینده را نیز در بردارد و این نگاهی که علامه در مدل تفکری خود داشت، مدلی را در نظام معرفتی قرآنی، ‌حدیث و فلسفی به کار گرفت و به موفقیت عظیمی دست یافت که شاگردان ایشان آنچه را لازم دارند، فوق نیازشان است و این از توان عظیم آن متفکر صاحب‌نظام نشئت می‌گیرد. آنچه ما امروز نیاز داریم، شارحانی هستند که بتوانند این منظومه فکری علامه را به نتیجه برسانند. با وجود شخصیت‌های بزرگی مانند علامه و امام خمینی، امروز نیاز به عالمانی است که در رساندن فرمایشات اینها به ثمر و حل مسئله تلاش کنند. تفاوتی که امام در سفر چهارم با علامه داشت، این بود که ایشان مقدمات سفر اول و دوم را به گونه‌ای چید که نه‌ فقط اخذ و حفظ و  ابلاغ بود، بلکه نظام تفکری خود را به اجرا رساند، اما علامه این سفرها را تا مرحله ابلاغ رساند. امام نظام تفکری خود را به تشکیل حکومت رساند، اما بسط ید علامه تا مرحله ابلاغ بود.

لزوم نیاز به عالمان شارح

اگر این نگاه علامه را در مورد نظام تفکری او ببینیم، نقش شاگردان را در بسط او نشان می‌دهد که چطور باید نظام امامت را در هرم عالمان پیاده کنیم که عالمان باید باشند و بعد شارحان حضور داشته باشند و پس از آن، عالمان مروج که شاگردان را در تخصص‌های مختلف تربیت کردند، حضور داشته باشند. کسی مانند شهید مطهری از شاگردان امام و علامه بود که نظام تفکری جامعی داشت و می‌توانست منظومه فکری ایشان را پیاده کند. شهید مطهری می‌گفت سر کلاس علامه جای گوش دادن است، نه جای سوال کردن و می‌فهمید آن چیزی که القا می‌شود، عظیم است، لذا هر چقدر فهم و شعور شاگرد بالاتر بود، می‌دانست مجلس چه مجلسی است و علامه می‌گوید شهید مطهری که وارد جلسه می‌شد، انسان به رقص می‌آمد، یعنی فهم در اوج است و می‌دانست که استاد و القای او نیز در اوج است.

در نظام الهی، شاگرد شأن استاد و بقای او می‌شود و محبتی که استاد به خودش دارد، به شاگردش دارد، چون می‌بیند که شاگرد دامنه وجودش است و همانطور که به عمل و علم خودش علاقه دارد، به شاگردانش هم علاقه دارد و انسانی که در نگاه الهی حرکت می‌کند، بقای خود را شاگردانش می‌داند و فرزندان روحی انسان هم در همین فضا اتحاد دارند و مرحوم علامه شاگردانش را شئون خود می‌دید و برای ایشان سخت بود که شاگردانش پس از انقلاب شهید شدند. بنابراین، نکته مهم این است که باید خودمان را در محضر ایشان بدانیم و به شرط طهارت و سنخیت روحی، می‌توانیم از ایشان بهره‌مند شویم.

انتهای پیام
captcha