به گزارش ایکنا؛ شیخ مصطفی اسماعیل از قاریان برجسته در کشور مصر بود که از وی به عنوان «ملک القراء» و یکی از بزرگترین قاریان معاصر نام برده میشود.
استاد مصطفی اسماعیل جهت حضور در محافل تلاوت قرآن به کشورهای مختلفی سفر کرد؛ از کشورهای اسلامی و عربی همچون سوریه، عراق، عربستان، فلسطین، لبنان گرفته تا ترکیه، پاکستان، مالزی و اندونزی و همچنین کشورهای غربی همچون فرانسه، آلمان، کانادا و آمریکا. وی در این سفرها از طرف مسئولان این کشورها نیز مدالهای افتخار متعددی دریافت کرد.
این قاری پرآوازه مصری در 17 ژوئن 1905 (27 خرداد 1284) در روستای «میت غزال» از توابع شهرستان «سنطه» در استان «الغربیه» مصر متولد شد و سرانجام پس از عمری خدمت به قرآن در 1978 (1357) در سن 73 سالگی به سوی معبود شتافت.
شیخ مصطفی اسماعیل در 22 دسامبر 1978 میلادی در بازگشت از شهر دمیاط (پس از قرائت آخرین تلاوت عمرش از سوره کهف) دچار سکته مغزی شد و یک روز بعد به بیمارستان منتقل شد. او سه روز در بیمارستان تحت نظر بود تا اینکه در 25 دسامبر جان به جان آفرین تسلیم کرد و فردای آن روز یعنی 26 دسامبر مراسم تشییع جنازه در اطراف میدان «التحریر» قاهره و مسجدعمرمکرم با حضور مقامات و شخصیتهای مهم برگزار شد که مستقیماً از تلویزیون پخش میشد. پیکر استاد مصطفی اسماعیل را به روستای میت غزال(زادگاهش) منتقل کردند تا طبق وصیت شیخ، در خانه خودش دفن شود.
عاطف، پسر ارشد شیخ مصطفی اسماعیل
در همین راستا، پایگاه خبری «المصری الیوم»؛ گفتوگویی با عاطف، پسر ارشد مرحوم مصطفی اسماعیل و دانشآموخته کشور آلمان، انجام داده است که ترجمه فارسی این گفتوگو تقدیم میشود:
خانواده ثروتمند و رفاه خانوادگی، ادب اصیل، ازدواج زودهنگام، بخشندگی و دست و دلبازی در خانواده، رقابت او با دیگر قاریان و مشکلات وی با شیخ محمود خلیل الحصری، نحوه نزدیک شدن به پادشاهان و رؤسای جمهور و خاطرهای از سرقت ساعت در شب عروسی از جمله مطالبی است که در این گفتوگو به آن پرداخته شده است.
ـ در حال حاضر اعضای خانواده شیخ مصطفی اسماعیل کجا هستند؟
اعضای خانواده مرحوم مصطفی اسماعیل در روستای «میت غزال» محل تولد وی از توابع استان الغربیه و شهرهای طنطا و قاهره ساکن هستند؛ پدرم 3 فرزند پسر و 3 فرزند دختر داشت که من بزرگترین فرزند پسر خانواده هستم. نام کامل پدرم «مصطفی محمد مرسی اسماعیل» بود. وی در 17 ژوئن 1905 (27 خرداد 1284) در خانواده ثروتمندی به دنیا آمد و هنگامی که فوت کرد من 45 ساله بودم.
ـ درباره تولد و کودکی پدر خود توضیح دهید.
پدرم در بین 9 فرزند بزرگترین فرزند خانواده بود. وی در کودکی به شلوغی و شرور بودن مشهور بود و از سوی پدر و پدربزرگش مورد ضرب و شتم قرار میگرفت. از سنین کودکی و با تشویق و نظارت پدربزرگش در مکتبخانه روستا شروع به حفظ قرآن کرد و قبل از 12 سالگی موفق به حفظ کل قرآن شد و به قواعد تلاوت و تجوید قرآن نیز کاملاً مسلط شد. طبق خواسته پدربزرگم، وی وارد آموزشگاه «الاحمدی» الازهر در شهر طنطا شد و به فراگیری علوم دینی پرداخت و به واسطه صدای بینظیری که داشت با تلاوت قرآن در مساجد روستا معروف شد. در 18 سالگی به سبب خواندن اذان و تشویق شدن از سوی پدرش برای تلاوت قرآن و اذان در روستاهای همجوار بیشتر شناخته شد.
ـ نخستین دستمزد شیخ مصطفی اسماعیل چقدر بود؟ پدرم میگفت برای نخستین بار در یکی از روستاهای همجوار در قبال تلاوت قرآن 7 قرش مصر دستمزد گرفتم، اما به خاطر ترس از پدر و پدربزرگم به آنها چیزی نگفتم، زیرا آنها اعتقاد داشتند که تلاوت قرآن باید برای خود قرآن باشد نه برای پول و مال. پس از آن از روستای «کفر سالم» تماس گرفتند که سه روز در روستای آنها اقامت کنم و به تلاوت قرآن بپردازم. در آن روستا 70 قرش پول در مقابل تلاوت قرآن دادند و این دومین دستمزد من در تلاوت قرآن بود، اما با وجود این از کسی بیشتر از حد توانش پول نمیگرفت. شیخ مصطفی اسماعیل با صدای بینظیر و تلاوت دلنشین خود در روستاهای همجوار و جاهای دیگر معروف شد، اما این معروفیت در تحصیل وی در الازهر تأثیر گذاشت و سبب شد وی بین قرائت قرآن و تحصیل در الازهر قرائت را انتخاب کند. مرحوم پدرم در این باره میگفت که تکمیل نکردن درس در الازهر و حرفهای اطرافیانم مدتی مرا تحت تأثیر قرار داد، اما موفقیتم در قرآن باعث شد اعتماد به نفس به دست آورم. بنابراین بعد از ازدواج در «طنطا» مانده و از مشاهیر استان «غربیه» شدم.ـ درباره چگونگی ازدواج شیخ مصطفی اسماعیل توضیح دهید؟ پدرم هنگامی که برای قرائت در سالروز وفات سعد زغلول (رهبر انقلاب 1919 مصر) در شهر «دمیاط» دعوت شده بود، با دعوت یک روحانی ثروتمندی به خانه وی میرود و آنجا با دختر این روحانی آشنا میشود و پس از فوت آن مرد روحانی، پدرم در سن 23 سالگی با این دختر ازدواج کرد. مرحوم پدرم در خاطرات خود درباره ازدواجش گفته که با ازدواج زودهنگام، خیلی زود فعالیتم گسترده شد و به همین خاطر برای هماهنگی بیشتر با علاقهمندان یک دفتر نیز باز کردم. بعد از عروسی و در راه بازگشت نیز دزدان با بستن راه وی ساعت طلایی وی را به سرقت بردند.
ـ درباره تعامل مصطفی اسماعیل با رقیبان وی در قرائت بگویید.
همان طور که میدانید قاریان رقیب تلاش میکنند تا رقیبان خود را کنار بزنند. هنگامی که پدرم جوان بود، برای قرائت در قاهره دعوت شد که «شیخ محمد سلامه»، قاری معروف، نیز دعوت بود، اما شیخ محمد سلامه قاریان دیگر را دوست نداشت. به همین خاطر تا پایان شب به تلاوت قرآن پرداخت تا برای قاریان دیگر فرصت تلاوت پیش نیاید، اما پدرم موفق به قرائت شد و در این بین «شیخ درویش الحریری» را، که او نیز قاری معروفی است، دید که شیخ الحریری قرائت پدرم را تحسین کرد. علاوه بر این نیز رقابت سختی نیز بین پدرم و شیخ محمود خلیل الحصری وجود داشت، اما الحصری موفق به حذف پدرم از صحنه نشد.
ـ شیخ مصطفی اسماعیل چگونه به عضویت اتحادیه قاریان درآمد؟
پدرم یک بار اتفاقی برای تعمیر خودروی خود به قاهره رفت که صاحب مکانیکی به وی گفت که تعمیر خودروی وی سه ساعت طول میکشد. پدرم تصمیم میگیرد که در این سه ساعت به مقر اتحادیه قاریان برود. در آنجا از پدرم برای تلاوت قرآن دعوت کردند که این تلاوت بسیار مورد توجه قرار گرفت که در همان زمان از وی برای تلاوت در محفل جشن ولادت پیامبر(ص) در مسجد امام حسین قاهره دعوت شد و تلاوت وی مستقیماً از رادیو پخش شد و مورد تحسین همه قرار گرفت. بدین ترتیب به اتحادیه قاریان و رادیو مصر راه یافت.
ـ پس از پخش نخستین قرائت در رادیو، چه اتفاقی افتاد؟
به مناسبت شب قدر از سوی قصر پادشاهی دعوتنامهای برای پدرم آمد، چرا که صدای وی مورد توجه ملک فاروق، پادشاه پیشین مصر، قرار گرفت. پس از شب قدر در آبریل سال 1945 و سالگرد وفات ملک «احمد فؤاد»، پادشاه مصر از ژوئیه ۱۹۵۲ تا ژوئن ۱۹۵۳، نیز در قصر به تلاوت قرآن پرداخت. به این ترتیب در هنگام اجرای قرائتش با ملک فاروق بسیار ملاقات کرد.
ـ پس از فروپاشی پادشاهی مصر و با وجود کثرت قراء در زمان مصطفی اسماعیل، وی چگونه به روابطش با رؤسای جمهور ادامه داد؟
رؤسای جمهور از جمله محمد نجیب، جمال عبدالناصر و انور سادات پدرم را دوست داشتند. بنابراین وی در جایگاه قاری رسمی ریاستجمهوری باقی ماند و در بسیاری از سفرها آنها را همراهی میکرد. من نیز به خاطر مشکلی که میان شیخ الحصری و دیگر قاریان، از جمله پدرم، وجود داشت، تصمیم داشتم از شیخ الحصری به انور سادات شکایت کنم، اما پدرم این شکایت را نپذیرفت.
ـ ماجرای سفر مصطفی اسماعیل به همراه انور سادات به قدس و قرائت قرآن در این شهر چیست؟
موضوع از این قرار است که انور سادات از شیخ مصطفی اسماعیل خواسته بود که وی را در سفر تاریخی به قدس در 1977 همراهی کند. شیخ مصطفی اسماعیل نیز به همراه هیئت رسمی در این سفر حضور یافت و در قدس به تلاوت قرآن پرداخت، اما با وجود پخش این سفر از تلویزیون رسمی، روزنامهها شایعه کردند که شیخ طبلاوی و شیخ نصرالدین طوبار نیز در این سفر حضور داشتند، اما مصطفی اسماعیل تنها قاری این سفر بود.
ـ چرا بدون اطلاع پدرتان به انور سادات نامه نوشتید تا مشکلات قاریان با محمود خلیل الحصری را مطرح کنید؟
به دلیل مشکلی که بین قاریان از جمله مرحوم پدرم، شیخ عبدالباسط و شیخ محمودعلی البنا با شیخ محمود خلیل الحصری وجود داشت و آنها از این مشکل رنج میبردند از طریق جهان سادات ملکه مصر، همسر انور سادات، این شکایت را نزد انور سادات مطرح کردم.
ـ نزدیکترین دوستان مصطفی اسماعیل چه کسانی بودند؟
شیخ عبدالباسط و شیخ البنا از نزدیکترین دوستان وی بودند، اما وی با برخی از فعالان عرصه هنر و موسیقی نیز دوست بود.
ـ برنامه زندگی وی چگونه بود و به چه چیزهایی بیشتر علاقه داشت؟
روزانه کمتر از 6 ساعت میخوابید و قبل از نماز صبح برمیخاست. طبق برنامه کارهایش را انجام میداد و هر روز قرآن تلاوت میکرد، با همکاران و دوستان تماس میگرفت، شیکپوشی را دوست داشت و همیشه لباسهای شیک میخرید، غذای مورد علاقه وی گوشت به ویژه گوشت کبوتر بود، در رفاه زندگی میکرد و ساکن منطقه «الزمالک» در نزدیکی رود نیل بود و به خرید املاک نیز علاقه داشت.
ـ وی سیاست مصر را چگونه ارزیابی میکرد؟
از سیاست دوری میکرد و جملهای معروف با این مضمون داشت که میگفت: «سیاست بازی پول در پول است» و اعتقاد داشت که همه به خاطر پول و مال به دنبال قدرت و کرسی هستند.
به گفته فرزند مصطفی اسماعیل، وی فردی روشنفکر بود و با ازدواج فرزندش با زن آلمانی مخالفت نکرد، بلکه بدون تغییر دین با این ازدواج موافقت کرد.
تصاویری از دوران جوانی و میانسالی شیخ مصطفی اسماعیل
انتهای پیام