به گزارش ایکنا؛ مراسم سوگواری سیدالشهدا(ع)، شب گذشته، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی و با موضوع «تأملات عاشورایی شهید مطهری در مقایسه با دیگر متفکران» در خانه موزه استاد مطهری برگزار شد.
باید در این ایام در مورد دیدگاه مطهری در زمینه عاشورا صحبت کرد، قصد داریم مقایسه کنیم بین عاشورا پژوهی نزد شهید مطهری در مقایسه با برخی از متفکران معاصر ایشان، در دهه 30 و 40 و 50 که این شهید بزرگوار به بحث در زمینه نهضت امام حسین میپرداخت چند شخصیت دیگر نیز در این موضوع فعال بودند.
به طور کلی در آن چند دهه سه محور اساسی برای اندیشمندانی که به این مباحث اعتنا داشتند وجود داشت، محور اول کسانی بودند که به تاریخ نقلی عاشورا توجه داشتند و تلاش میکردند تا تاریخ متقنی از عاشورا ارائه کنند. مرحوم دکتر آیتی که از دوستان نزدیک شهید مطهری است این رویکرد را داشت. هم در سخنرانیها و هم در کتابی که مجموعه آثارشان است.
رویکرد دوم یک رویکرد اجتماعی بود که آیا وضع زندگی ما، عزادای ما و به طور عام زندگی ما آیا با معیارهای حسینی سازگار است یا خیر؟ امام اهل ایثار و فداکاری بود و آیا این ارزشها در میان ما و جامعه ما محقق است یا خیر. این رویکرد دوم یک رویکرد انتقادی بود و کمتر رویکرد تحقیقی. شخصیتی که به عنوان نمونه میتوانم نام ببرم مرحوم آقای راشد است، در سخنرانیهایی که در آن دوره داشتند.
رویکرد سوم رویکرد تحلیلی در زمینه قیام امام حسین (ع) و ماهیت این قیام بود که در این زمینه نیز آثار مختلفی وجود داشت، ولی یکی از بحثهای قابل توجه بحثهای آقای صالحی نجف آبادی مطرح کرده است. شهید مطهری از افراد نادر است که در هر سه حوزه وارد شد و البته با این بزرگانی که نام بردم از برخی جهات متفاوت بود. حداقل این بود که حوزه کار خود را به هیچ یک از این سه اختصاص نداد. جامعیتی که در نگاه ایشان وجود دارد، انصافا در این موضوع بی نظیر است. متفکری را سراغ نداریم که به همه ابعاد این موضوع مانند ایشان پرداخته باشد.
آن بخش اول که متن واقعه را گزارش کردهاند، در طول تاریخ متون زیادی برای گزارش واقعه کربلا داشتهایم، از هنگامی که ابی مخنف نوشت و کتاب او در اختیار ما به صورت مستقیم نیست، ولی از نقل طبری میتوانیم به آن دسترسی پیدا کنیم تا منابع متاخر. شهید مطهری توجه خاصی داشت که آنچه بازگو میکند متقن باشد؛ لذا انتقاد میکردند از برخی نقلها و حوادثی که اساس محکمی ندارد. یا برخی از تحریفهایی که اتفاق افتاده است.
مرحوم آیتی تلاش میکرد یک متن معتبر ارائه کند، شهید مطهری یک قدرم جلوتر آمد، هم معتبر را گزارش میکرد و هم جنبه سلبی را توجه داشت که آنچه معتبر نیست چیست. البته این بدان معنا نیست که ایشان یا هر کس دیگر آخرین حرف را گفته باشند و نشود بحث دیگری داشت. مهم نوع رویکرد به قضیه است. نمونهای از این سنخ تحقیق در زمینه تحریفات عاشورا سراغ نداریم. در آثار قبلیها گاهی در مورد یک روایت نقد صورت گرفته است مانند این که خانواده امام در اربعین به کربلا آمدند یا خیر و ... که به صورت موردی این کارها شده، اما این که مجموعه این واقعه نقادانه بررسی شود که در کجا تحریف شده و بعد تحلیل شود که ریشههای این تحریف چیست، این کار اختصاصی ایشان است و بعد از ایشان این راه ادامه نیافته است.
ما نیاز داریم که این راه را ادامه دهیم، چون در دهههای اخیر مواجه هستیم با تولید تاریخ، تاریخ تولید کردنی نیست بلکه گزارش کردنی است، ولی الآن حادثهسازی میکنند و در این فضا و شرایط که خلق حادثه میشود و حادثهای را گزارش میکنیم برای مردم که اساسا در منابع قبلی سابقه ندارد و امروز بیش از گذشته این خلا احساس میشود که این حادثهسازیها را به نقادی بکشند مانند شهید مطهری که این کار را انجام داد، ولی ندیدهام که علمای ما اعتنای چندانی داشته باشند.
اما محور دوم، این رویکرد اجتماعی است برای این که چقدر وضع ما به عنوان جامعه شیعه که اهتمام به عزاداری داریم با آنچه را که امام میخواستند مطابقت دارد و آیا همانطور که در زمینه عزاداری و .. پیش رفتهایم، آیا به واقعیت کربلا نیز به همین شکل نزدیک شدهایم، این رویکرد دوم است.
این بزرگوارانی که نام آنها را میبریم اینها عمدتا از همان منطقه خراسان هستند، مرحوم آقای راشد که ارتباط نزدیکی با شهید مطهری دارد و در بردن ایشان به دانشگاه نقش داشته در حضور شهید مطهری برای سخنرانیهایی در رادیو نقش داشته است و ...، متاسفانه شرایط ما بعد از انقلاب اجازه نداده که راشد شناخته شود و قدر این عالم را نمیشناسیم. فقط شنیدهایم که سخنرانی هفتگی داشته و فکر میکنیم سخنرانی او نیز از نوع همین سخنرانیهایی است که این سالها از رسانه ملی پخش میشود لذا این موضوع برای ما مهم نیست.
۱۳۱۹ رادیو ایران شروع کرده و ۱۳۲۰ مرحوم راشد سخنرانیهایش از رادیو شروع شده است تا نزدیک انقلاب، یک مجموعه بزرگی از این سخنرانیها چاپ شده است، برای این که ببینیم اولا ادای حقی نسبت به ایشان شود و هم برای این که ببنید علما در هر زمانی از فضای مناسب چگونه استفاده میکردند و بعد هم مقایسهای میخواهم داشته باشم با شهید مطهری برخی از نکات سخنرانیهای آقای راشد را میخوانم و نمیدانم نوارهای صحبت ایشان موجود هست یا خیر، ولیای کاش بود و مردم میشناختند که پیش از این اوضاع امروز ما کسانی مانند راشد نهضت امام را چگونه معرفی کردهاند.
این سخنرانی که بخشهاییاش را میخوانم مربوط به ۶۰ سال قبل است و قبل از نهضت امام خمینی نیز این سخنرانی صورت گرفته است، عنوان سخنرانی نیز فلسفه عزاداری امام است، یک توضیحی در مورد نهضت و فلسفه عزاداری میدهند و این سؤال را مطرح میکنند که چرا عزاداری میکنیم و میخواهیم چه کاری کنیم؟ میخواهیم حضرت زهرا را شاد کنیم یا خودمان محتاج این مراسم هستیم؟ میگوییم برای این که این فکر و این عقیده و این طرز عمل را در خودمان زنده نگه داریم، یعنی حق طلبی و ... را، بعد میگویند برای این که امت اسلامی بیچاره نشود و دین آمد که مردم را سعادتمند کند و طوری کند که زندگی مردم بر محور عدالت بگردد.
در هر سال که مراسم عزاداری میرسد این مراسم را به پا میکنیم که گویندگان شرح این اتفاق را شرح دهند تا ما مردمی باشیم بیدار و زنده و بدانیم که ستم اختصاص به یک زمان نداشته و در هر زمانی ستم خواهد بود، اثر ستم نیز در هر زمان ویران کردن شهرها است و تکلیف به ایستادگی در مقابل ستم نیز اختصاص به یک زمان ندارد در همه زمانها همه مردم مسئول هستند.
بعد روی ستم بحث میکنند که این ستمها بین مردم پیدا میشود، ستم وقتی پیدا شد اولا اجتماع معمور نمیشود، شهر آباد نمیشود، خانه مرکز سعادت نمیشود و مردم امنیت پیدا نمیکنند و فراغت روح باقی نمیماند، وقتی ستم زیاد شد اخلاق فاسد بین مردم زیاد میشود و وفا از بین میرود، دشمنی پدید میآید، این چنین مردم در کار معاش و معاد فرو مانده میشوند و در هر دو جهان بیچاره میشوند.
اینها آن زمانی بود که آقای راشد این بحثها را در رادیو داشتند تا نزدیک انقلاب، ایشان بحثهای زیادی میکنند و میگویند تکلیف خود را در گفتن ادا کردم و شما نیز باید حقتان را در شنیدن ادا کنید و در مجالسی که برای این مرد بزرگ منعقد میکنید طوری باشد که آن روح یعنی روح امام حسین را در شیعیان این مردم زنده نگه دارید. جمله دیگری دارند که روح این مرد بزرگ را زنده نگه دارید تا با روح و فکر اموری مبارزه کند. یک مرتبه غفلت بر ما غلبه نکند که فکر اموی داشته باشیم و در عین حال مجلس عزاداری برگزار کنیم.
این نگاه نقادانه راشد است، روح امام حسین کجا است؟ فکر اموی بر ما سیادت پیدا کند در حالی که مجلس عزا هم برگزار میکنیم، این تناقض بین قول و عمل پیدا نشود که به این ضلالت بیفتیم، تناقض بین قول و عمل که ممکن است همانها که تفکر اموی دارند خودشان در دستههای عزاداری برای امام اشک هم بریزند. این فرمایش راشد است.
استاد مطهری نیز این بحث را دارند که شیعه با ظاهر علوی است، اما در واقع روحیهاش اموی است، به ظاهر بنی امیه را لعن میکند، اما در اصل دارد خودش را که حامی آن تفکر است دارد او را لعن میکند، میگویند برای ما تحقیق در امر حکومت اموی تنها جنبه تعجب آمیز نبوده و امری سطحی نبوده که بگوییم امویان آمدند و رفتند، این خطری بود برای اسلام از آن روز تا روزی که خدا میداند، فکر اموی زیر پرده با فکر اسلامی مبارزه کرد، عنصر فکر اموی وارد فکر اسلامی شد وای بسا در فکر آنها که امویان را لعن میکنند عنصری از فکر اموی موجود باشد و خودشان فکر کنند اسلامی است و قطعا اینطور است. ایشان میگویند ما به لحاظ روحیه و عمل همان را حفظ کردهایم، ولی در ظاهر آنها را لعن میکنیم.
آن بنیه امیه کجا است، آن اشخاص که از بین رفتند یا آن جریان اجتماعی که خودش را در میان ما پنهان کرده است، باز هم یک جمله دیگری از راشد برای شما بخوانم، در یکی از سخنرانیها دارند که این فاجعه چرا واقع شد؟ در این جا فکر نمیکنیم، فقط قانع شدهایم که پرچم سیاهی بزنیم و نام امام را با احترام ببریم و خیال میکنیم این کارها کافی است. با چنین وضع اگر خود پسر زیاد یا خود پسر سعد میبود آنها نیز ابایی نداشتند که برای امام حسین در این مجلس عزا عزاداری کنند. آنها نیز همراهی میکردند، چون امام زنده برای آنها مضر بود حالا که کشته شده میخواهند دستشان باز باشد و اموال امت را اسراف کنند و چند بار هم یا حسین بگویند آنها نیز حاضر به این کار هستند.
در دهههای اخیر نیز این سنخ از مباحث در جامعه ما نیز وجود دارد، ایشان میگویند باید این شبها روضه خواند، اما نمیدانم روضه امام را بخوانم یا خودمان را؟ اگر امام حسین باشد امام با آن سعادتی که داشت بر ما میگرید و روضه ما را میخواند، ما بیچاره هستیم.
اینها انسانهای دردمندی بودند و از این فرصت استفاده میکردند و مردم را آگاهی میدانند، راشد نه جزء افرادی بود که به بررسی نقلی واقعه عاشورا باشد و نه دنبال تحلیل عمیق، اما نگاه روشنی به امام دارد و دردش این است که ما این نهضت فاصله زیادی داریم. این رویکرد دوم نیز با همین ویژگیها در آثار شهید مطهری وجود دارد.
اما مهمتر رویکرد سوم است، که تحلیل عالمانه از قیام امام است که اوج هنر شهید مطهری در اینجا است، در زمینه قیام امام دو نگاه متفاوت در دهه ۴۰ بین علما به وجود آمد، دیدگاه اول این بود که امام برای تشکیل حکومت اسلامی حرکت کرد و زمینه تشکیل حکومت اسلامی از دعوت مردم کوفه شکل گرفت، چون آنها امام را دعوت کردند امام به این قصد به کوفه آمد و قهرا امام قدرت را به دست میگرفت ولو در منطقه شامات یزید حاکم باشد و بعد میتوانست مبارزه ادامه یابد. ولی آنچه در عمل انفاق افتاد این بود که حکومت نظامی ایجاد شد و حضرت وقتی رسید که در محاصره بود و راهی برای ایشان نبود.
ولی خط اصلی حرکت، حرکت برای تشکیل حکومت اسلامی بود، این تحلیل البته بسیار سابقه دار است و بیش از ۱۰۰۰ سال است که علمایی داشتهایم که این نظر را داشتهاند مانند سیدمرتضی و شیخ مفید و ...، ولی بعدها این نظریه فراموش شد و نظریه دیگری جایگزین شد.
نظر دوم این بود که امام با آگاهی به شهادت حرکت کرد و اعتمادی از اول به مردم کوفه وجود نداشت، بعد از دوره اول در قرنهای میانی همین نظر دوم بین عموم شایع بوده است تا این که در سال ۱۳۴۷ یک حرکت علمی در این زمینه انجام شد و تالیف یک کتابی به نام شهید جاوید صورت گرفت. مولف کتاب از دوستان قدیمی شهید مطهری است.
ایشان این کتاب را که نوشتند برای اثبات این است که پایه اساسی حرکت امام اعتماد به مردم کوفه و دعوت از آنها برای تشکیل حکومت بوده است، مولف این کتاب که اثرش یک اثر علمی است این کتاب را به برخی از دوستانش داد قبل از چاپ و آنها نیز اظهار نظر کردند، یکی به آیت الله منتظری و یکی هم آیت الله مطهری.
آقای منتظری بر این کتاب تقریظ نوشت و تایید کرد و کتاب هم که چاپ شد با تقریظ ایشان بوده است، ولی شهید مطهری که این کتاب را نگاه کرد نگاه انتقادی داشت و آن را نمیپذیرفت، اما به دلیل شرایط سیاسی مخالفت آشکار و علنی نمیکرد یعنی در جرگه مخالفان این کتاب قرار نگرفت.
به هر حال از نظر ایشان این کتاب قابل نقد بود، در همین کتاب دیدهام شهید مطهری در حماسه حسینی که از آن نقل میکنند میگویند در فلان صفحه و نسخه خطی که نشان از آن دارد که مولف قبل از چاپ آن را در اختیار شهید مطهری قرار داده است.
در هر حال دو نقد از شهید مطهری در این کتاب است، یکی بر اساس نسخه خطی که چند صفحه مفصل است و یکی هم حواشی است که بر نسخه چاپی این کتاب است و در این کتاب حماسه حسینی هر دو چاپ شده. چون در این سالهای اخیر مکرر دیدهام این بحث مطرح میشود و مسئله زنده است که امام دنبال چه بود از این فرصت استفاده میکنم و تفاوت این دو دیدگاه را اشاره میکنم و استدلال شهید مطهری را نیز ارائه میکنم.
شهید مطهری دو اصل دارد، اصل اول که دارند این است که امام حسین معتقد بود به عدم بیعت با یزید در هر شرایطی، امام در هیچ شرایطی حاضر به بیعت با یزید نبود، چه مردم کوفه دعوت کنند یا خیر، حمایت مردم کوفه تاثیری در این تکلیف ایجاد نمیکند و امام یزید را به عنوان خلیفه مسلمین تایید نمیکند. در اینجا از آقای صالحی نقل میکنند که امام حسین حاضر به بیعت با یزید نیز بود و برای مطهری غیر قابل قبول است.
بنده فقط مدعیات را عرض میکنم، در صفحه ۵۴۹ از حماسه حسینی ایشان این طور میفرمایند: «آقای صالحی مینویسد اگر به امام اجازه میدادند به شما برود میرفت، بیعت هم میکرد و این بیعت ضرری نداشت» البته این قسمت آن بخشی است که از آن نسخه خطی نقل میکند. در نسخه چاپی برخی از این نقلها تفاوت پیدا کرده و برخی از بحثها موجب شده بخشهایی از کتاب در نسخه چاپی تعدیل شده باشد.
این یک نکته افتراق و اصلی که شهید مطهری به آن ملتزم است، اما اصل دوم که شهید مطهری به آن ملتزم است این که مبارزه با حاکمیت یزید در هر شرایطی است در مقابل دیدگاه صالحی که این مبارزه را بر مبنای دعوت مردم کوفه میداند که اگر این حمایت باشد این وظیفه است. شهید مطهری این را موکول میکند به اصل امر به معروف، اگر حمایت باشد مبارزه صورت میگیرد و اگر هم نباشد اصل مبارزه تعطیل شدنی نیست به شکل مناسبی بر مقدوراتی که در این زمینه وجود دارد.
شهید مطهری چند استدلال دارد، اول این که اگر حرکت امام حسین روی دعوت مردم میچرخد وقتی که خبر دادند از کوفه که اوضاعش خوب نیست امام فرصت داشت که برگردد، در آن زمان خبری از سپاه عبید الله نبود، اگر امام به اعتماد مردم آمده باید برگردد، چرا نمیگردد، این یک بحثی است که ایشان مطرح کرده است.
نکته دومی که دارند این است که حالا امام حسین مجبور است و اجازه نمیدهند حضرت به جایی برود، اما اصحاب که مجبور نبودند، چرا امام تکلیف نکرد که آنها بروند، اگر این شهادت مطلوب نیست و اثری بر آن نیست و امام دنبال این است که جلوی چنین فاجعهای را بگیرد خودش مجبور بود تن بدهد به شهادت، اما اصحاب که مجبور نبودند. اما بعد از این که گفتند میمانیم امام آنها را تشویق کردند. این سؤال را دارند که اگر امام از ریخته شدن خون پرهیز داشت و علت تسلیم نشدن این بود که به دست پسر زیاد کشته میشد چرا از کشته شدن اصحاب جلوگیری نکرد.
یک مقالهای از شهید مطهری است به نام «شهید» که سخنرانی است در سال ۵۲ که بعد به صورت مقاله منتشر شد، آنجا شهید مطهری دارند که اگر واقعا شهادت یک امر جبری بود و امام نمیخواست و بر حضرت تحمیل کردند، اما بر بقیه تحمیلی نبود، حضرت باید جلوی کشته شدن اصحاب را بگیرد.
نکته سومی که دارند این است که حال که وضع معلوم شده، شب عاشورا حبیب بن مظاهر حرکت میکند تا از قوم خودش در نزدیکی کربلا نیرو آورد، برای چه؟ بگویید که حبیب بتواند ۱۰۰ نفر را هم بیاورد، برای چه اینها آیند؟ تغییری که در وضع جنگ اتفاق نمیافتد و اینها یک بحثهایی است که نوع بحث شهید مطهری در نقد آن نظریه شهید جاوید با نوع نقدهای دیگر که میشد متفاوت است. چون الآن نقدهایی نسبت به شهید جاوید داریم و شخصیتهای زیادی نقد کردهاند. ولی نقد شهید مطهری به این کتاب متفاوت است.
آنها دو نقد داشتند، اول این که به آقای صالحی میگفتند علم امام را انکار کردهاید، اما شهید مطهری این نقد را نداشته است، نقد دوم این بود که شما از منابع اهل سنت استفاده کردید و ...، مرحوم شهید مطهری از این راه نیز وارد نشده است، نقد شهید مطهری عقلایی است، یک بحث در مورد تحلیل وضع کوفه است، آیا در آن شرایطی که مردم کوفه نامه مینوشتند قابل اعتماد بودند یا خیر، که آقای صالحی میگویند قابل اعتماد بودند، اما شهید مطهری قبول ندارد، شهید مطهری میگوید حرکت عقیم نیست و آثار خود را دارد و اثر فقط تشکیل حکومت نیست و خود مبارزه با یزید هم مهم است ولو این که موجب تشکیل حکومت هم نشود.
شهید مطهری میگوید اصلا فرض کنید امام در مبارزه نیز از نظر غلبه بر سپاه دشمن موفق نشود، اما امام نشان داد اینهایی که ادعای حکومت دینی میکنند امام نشان داد که حساب اسلام از حساب این خلافت جدا است، این اشتباه نشود که مردم فکر کنند هر چه که این دستگاه خلافت به نام اسلام ارائه میکند اسلام است امام حسین میخواهد بگوید این اسلام نیست و این در تاریخ ماند و اگر این کار را نمیکرد ضربه مهلکی به اسلام زده میشد و امام تفکیک بین اسلام و حکومت مدعی اسلام را انجام داد لذا این حرکت عقیم نبود.
اما در میان این بحثها گاهی کار به یک بحثهای ظریفی میرسد که بسیار جالب است، یکی از مطالب که در این بحثها وجود دارد این است، جمله آقای صالحی این است که آیا ممکن است شخصیت متفکری مانند امام حسین به این معانی توجه نکند و با نداشتن قدرت کافی دست به قیام ابتدایی بزند، با این که نتیجه قیام ابتدایی با نداشتن قدرت جز تشنج و سرانجام جز شکست چیزی نیست؛ لذا نظم مقدم است و مبارزه را ایشان از این حیث که نظم را به هم میزند زیر سؤال میبرد و وقتی باید مبارزه کرد که امکان پیروزی باشد و اگر نباشد باید سکوت کرد.
شهید مطهری میفرماید کدام نظم؟ نظمی که ناشی از ظلم و استبداد است؟ این است که درست است که کتاب شهید جاوید مورد توجه انقلابیون بود، اما آن نظریه که میتوانست افراد با انقلاب وادار کند دیدگاه صالحی نبود، چون میگفت: تا وقتی شرایط برای پیروزی فراهم نیست باید تحمل کرد، اما آن نظری که دعوت به انقلاب میکرد نظر مطهری بود که میگفت: نظم ظالمانه را حتی اگر نتوانست برانداخت تضعیف باید کرد؛ لذا بحثی دارد به نام منطق شهید که گاهی اوقات منطق، منطق شخصی است که وارد صحنه مبارزه وارد میشود و مقصودش این است که بیعت نکند و تعبیر ایشان برای این گروه اول این است که منطق امام در امتناع از بیعت منطق یک انسان با شرف بوده است که قبول نمیکند بیعت را و نه بیشتر و منطق امام در مقابل عامل دعوت منطق یک سیاست مدار ورزیده بوده است.
این بحث را خودشان خوب تبیین میکنند که منطق شهید یعنی منطق کسی که نمیخواهد به چیزی برسد بلکه از همه چیز خودش میگذرد، موقعیت و جایگاه در جامعه دارد و مورد اکرام است، اما از همه چیز خود میتواند برای یک هدف عالی بگذرد؛ لذا بحث خون و تاثیرات شهادت و ایثار میتواند داشته باشد. امام میدانست که این خون جاودانه خواهد بود و تاثیرش را خواهد گذاشت. عمده بحث ایشان در دهه آخر عمر شریفشان تثبیت این دیدگاه است. درگیر مباحث کلامی و ... نمیشوند و یکسری اصول اسلامی وجود دارد که میتواند تحلیل کند.
برداشت بنده این است که آنچه امام خمینی در مورد نهضت امام حسین (ع) بود همین بود و ایشان میگویند این حرکت بر اساس همین مبنا بوده است.
انتهای پیام