مسعود جانبزرگی، استاد تمام پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در سلسله جلسات «تربیت فرزند براساس رویکرد درمان معنوی» که به همت ایکنای قم تولید شده است، به مصادیق تربیت معنوی میپردازد. در ذیل متن و ویدئوی دهمین درس ایشان از نظر میگذرد:
در موقعیتهای بحرانی مانند بیماری کودک که برنامه ذهنی او مثل سابق فعال نیست، تربیت کودک بیمعنا و مفهوم میشود. در واقع والدین نمیتوانند زمانی که فرزندشان بیمار است، به تربیت او فکر کنند، اما بسیاری از والدین این مسئله را مطرح میکنند که در موقعیتهای بحرانی چگونه فرزندمان را هدایت کنیم؟ بهطور مثال، کودک بیمار است اما از خوردن دارو امتناع میکند، در چنین شرایطی والدین چند کار مهم و اصولی را میتوانند انجام بدهند.
در ابتدا باید با کودک صحبت کنیم و نسبت به درمان بیماری از طریق دارو و نداشتن حق انتخاب در مورد خوردن دارو به او آگاهی و بینش لازم بدهیم. در اینجا از مفهوم «باید» برای کودک میتوان استفاده کرد، علیرغم بسیاری از موقعیتها که به اشتباه از سلاح اجبار و زور در تربیت کودک استفاده میشود، در این موقعیت بحرانی باید از آن بهدرستی بهرهمند شد.
بیشتر بخوانید:
در دوران دانشجویی تصور میکردم انسان در برخی موقعیتها توانایی اختیار و انتخاب ندارد، زمانی که این مسئله را با یکی از استادان دانشگاه مطرح کردم، او پس از اینکه نتوانست با سخن گفتن و تحلیل کردن من را قانع کند، با کتاب به سر من کوبید و گفت: «در حال حاضر دو انتخاب داری، میتوانی از درد، داد و بیداد کنی یا میتوانی سکوت کنی و به درس گوش بدهی، کدام را انتخاب میکنی؟»، من سکوت را انتخاب کردم.
درس بزرگ این مسئله آن بود که انسان در موقعیتهای بحرانی که گمان میکند قدرت اختیار از او سلب شده است، باز هم حق انتخاب دارد. بهطور مثال، اگر انسان در یک زندان انفرادی هم باشد، میتواند سکوت اختیار کند و بماند، یا آن را نپذیرد و نارضایتیاش را اعلام کند. در واقع اختیار انسان هیچ وقت تعطیل نمیشود.
گاهی اوقات ممکن است والدین با لجبازی کودک در ضمن خرید کردن از فروشگاه مواجه شوند که در چنین شرایطی والدین میتوانند در محدودهای مشخص، به فرزندشان حق انتخاب بدهند؛ بهطور مثال، میتوانند بگویند «این رفتارت باعث ناراحتی من میشود، ما میتوانیم به خرید کردن ادامه بدهیم و یا اینکه برگردیم خانه و من تنهایی برای خرید کردن بازگردم. کدام را انتخاب میکنی؟» در چنین شرایطی ممکن است کودک از ابزار گریه کردن برای پیشبرد خواستههایش استفاده کند، که میتوان گفت «میتوانی گریه نکنی و برایت خرید کنم یا میتوانی به گریه کردن ادامه بدهی و من به صدای تو گوش بدهم، کدام را انتخاب میکنی؟» بنابراین، در موقعیتهای بحرانی هم والدین میتوانند بهگونهای رفتار کنند که برنامه اختیار و انتخاب که بهطور پیشفرض در ذهن کودک وجود دارد، فعال شود.
زمانی که در بخش اطفال بیمارستان کودکان فعالیت داشتم، مادر و فرزندی را دیدم که در تمام طول مسیر راهپلهها تا رسیدن به بخش اطفال، فرزند مرتباً گریه میکرد و مادر در تلاش برای ساکت کردن او بود، زمانی که وارد بخش شدند، بهجای اینکه به کودک دستور سکوت بدهم، صدای گریه کردن کودک را تحسین کردم و از او خواستم تا با صدای بلندتر به گریه کردن ادامه بدهد، مدت کوتاهی پس از صحبت من، گریه او متوقف شد. در واقع نکته اینجاست که اگر والدین از کودک بخواهند به گریه کردن پایان بدهد، بدون شک او نمیپذیرد و در اغلب موارد رفتار معکوس از او سر میزند، زیرا برنامه ذهنی کودک آن است که باید خودش انتخاب کند، گریه کردن را ادامه بدهد یا قطع کند. بنابراین، ما در اینجا باید ابزار گریه کردن او را با دادن حق انتخاب و اختیار، خنثی کنیم.
زمانی که در تربیت کودک، عملکرد والدین باعث بروز رفتارهای ناهنجار در کودک میشود، نباید دوباره آن را تکرار کنند و در چنین شرایطی آنها با تأمل و تفکر در رفتار و عملکردشان میتوانند به اشتباه و خطا بودن آن پی ببرند.
انتهای پیام