به دلایل متعددی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در جدالهای سیاسی شرکت نکرد، به حمایت از جناحی دست نزد و همواره با اتخاذ، حفظ و عمل به استقلال رأیِ ذیل ولایت، فراتر از جریانهای سیاسی حرکت کرد. در ادامه به دلایل عدم ورود شهید سلیمانی به جریانات سیاسی اشاره میکنیم.
۱- درک درست شهید سلیمانی از آموزههای قرآنی و وحیانی مهمترین علت عدم ورود او به جریان سیاسی و عدم حمایت از جریانهای سیاسی است. شک نداریم که او بارها آیه «وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ؛ اگر از اکثر کسانی که روی زمین زندگی میکنند پیروی کنی تو را از راه خدا منحرف میکنند، آنها تنها از گمان پیروی میکنند.» (انعام/ آیه ۱۱۶) را زمزمه کرده است.
همچنین به آیه «وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا؛ نزدیک بود آنها با وسوسههای خود تو را از آنچه به تو وحی کردهایم بلغزانند تا غیر آن را به ما نسبت دهی.» (اسرا/ آیه ۷۳) باور داشته است. از این دست آیات که وجود شهید سلیمانی را سیراب کرده بود، بسیار است.
۲- عامل دیگر اجتناب شهید سلیمانی از بازیهای سیاسی آگاهی او از سیره و احادیث معصومین(ع) است. او بهدرستی میدانست که در ماجرای قیام مردم علیه خلیفه سوم عثمان، مردم از علی بن ابیطالب(ع) خواستند که با عثمان صحبت کند تا انتقادات مردم را او به عرضه کند.
امام چنین کرد و به عثمان گفت: «فلا تکونن لمروان سیقة یسوقک حیث شاء بعد جلال السن و تقضی العمر؛ پس از پیری و گذشت عمر، زمام خود را به دست مروان نسپر تا تو را به هر سو که میخواهد ببرد» (خطبه ۱۶۲ نهجالبلاغه فیض) او شنیده بود که نبی مکرم اسلام(ص) فرمودهاند: «عاقلترین مردم کسى است که پروردگارش را بشناسد و تنها از او پیروى کند.» (اعلامالدین، ص ۳۳۷، ح ۱۵) و نیز، به تأسی از مولایش علی(ع) عاقل را کسی میدید که از میان دو بد، آن که ضررش کمتر بود را میشناخت.
۳- قطعاً برخی از گزارههای تاریخی، نصبالعین شهید سلیمانی در رفتار او به استقلال رأی بوده است، از اینرو است زمانی که سردار سلیمانی نسبت به یک موضوعی با رئیسجمهور اختلاف نظر پیدا میکند، میرود حرف خود را به رئیسجمهور میزند و در این راه، به کسی جز مشی ولایت نمینگرد و نیز، زمانی که نامه وی به رئیسجمهور را به دستبوسی ابوموسی اشعری تشبیه کردند، از استقلال در رأی و نظرش خم به ابرو نیاورد، چون از مولای خود آموخته بود نه به خاطر دل مردم و نه به بغض عثمان نباید حکومت و امارت بر مردم را پذیرفت.
قطعاً استقلال در رأی موجب قاطعیت در عین عطوفت وی در تصمیمات میشد. قاطعیتش را برای تمایز سره از ناسرههای سیاسی و عطوفتش را برای جمع کردن دلها و قلبها بهکار میبست. چه زیباست که مرزبندیهای خود را داشته باشی، اما آغوشت برای جلب و جذب دیگران برادران دینی و انقلابی در زبان و عمل باز باشد.
۴- تبعیت بیچون و چرای سردار سلیمانی از امام و رهبری راز دیگر دوری وی از سیاستبازیهای تشکیلات سیاسی است، از این جهت او ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش امت میدانست و اصرار میکرد چه شیعیان که به ولایت فقیه اعتقاد دینی دارند و چه اهل تسنن که به آن اعتقاد عقلی دارند باید به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنند؛ بنابراین بدون اغراق میتوان گفت که در دیدگاه شهید سلیمانی، اطاعت مطلق از ولایت فقیه لازم است، از اینرو، حمایت از ولایت فقیه دغدغه اصلی او را تشکیل میداد.
چنین رویه و باوری وی را به نمادی برجسته در پشتیبانی از ولایت فقیه مبدل کرد. مجاهدتهایش در دو جنگ با بعث عراق و داعش سوریه تنها نمونه کوچکی از این وفاداری توأم با ایمان استوار است.
۵- او نیک میدانست که اعتقاد یا تبعیت یا حتی گرایش به جناحهای سیاسی کشور به اختلافاتی که آنان در کشور ایجاد میکند، دامن میزند، از اینرو بود که در وصیتنامه خود آورده است: «هر رقابتی با هم میکنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و کلام شما یا مناظرههایتان به نحوی تضعیفکننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید... من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمیکند.»
وی به ولایت عملی قائل بود که قادر است کشور را در مداری فراتر از جناحهای سیاسی به سمت تحقق بیشتر آرمانها و اهداف انقلاب سوق دهد. مشابه چنین دیدگاهی را درباره سپاه میبینیم. او باور داشت که «سپاه نباید در کارهای سیاسی به معنی حمایت از جریانات حضور داشته باشد. سپاه باید مدافع انقلاب، ایران و اصل نظام باشد.»
مرتضی شیرودی، دانشیار و پژوهشگر مرکز پژوهشی تمدن اسلامی
انتهای پیام