حجتالاسلام والمسلمین احمد اولیایی، دکترای فرهنگ و ارتباطات در یادداشتی که در اختیار ایکنا قم قرار داده است، نوشت: از فرهنگ بسیار گفتهاند و گفتهایم، نوشتهاند و نوشتهایم، اما به هر حال همچنان مهم است و بهانههای مناسبتی مانند ۱۴ آبان که به نام روز فرهنگ عمومی ثبت شده است، نیز انگیزهای میشود که باز هم در مورد فرهنگ بنویسیم.
این یادداشت درصدد است در قالب سه نکته و گزاره زوایایی از تفکر و تأمل در مورد فرهنگ را مورد تأکید قرار دهد.
۱- زمانی که رهبر معظم انقلاب بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ را بیان کردند، بعضی به سمت تغییر ساختارهایی مانند وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات حرکت کردند و حال آنکه ساختار فرهنگ در بیان معظم له به آن بخش نرم فرهنگ اشاره داشت که همیشه در فرهنگ عمومی مردم ایران دیده میشود.
فرهنگ ادب، فرهنگ «ما میتوانیم»، فرهنگ مهربانی، فرهنگ عدالتدوستی و عدالتورزی از جمله بخش نرم فرهنگ ایرانی اسلامی هستند که عینیت و کنشهای خارجی فرهنگ عمومی نیز از همینها نشئت میگیرد. ایشان میفرمایند: «بخش دوم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اول در سرنوشت یک ملت تأثیر دارد؛ اما تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خود امور مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است. از جمله این امور و درواقع عمدهترین آنها، اخلاقیات است؛ اخلاق فردی و اجتماعی مردم یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقتشناس نباشند. خوب؛ وقتی که شما وارد آن جامعه میشوید، این وقت ناشناسی آنان را، از طریق تأثیرات منفیاش در سرنوشت خودتان و مردم درمییابید. از جمله مصادیق دیگر فرهنگ عمومی، این است که افراد یک ملت، مردمی باشند که خیلی عافیتطلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند.»
نکتهای که وجود دارد این است که بهنظر میرسد عمده تلاشهای ما برای مطلوبسازی فرهنگ عمومی ناظر به بیرونیترین لایه فرهنگ و انتهای زنجیره فرهنگ یعنی همان کنش افراد انجام میشود، در حالی که میتوان با تکیه بیشتر بر ساختار فرهنگ که مثالهایش بیان شد، خود به خود فرهنگ را به سمت مطلوب سوق داد.
۲- در فرهنگ، نهادها و افراد زیادی مشغول به کار هستند و همیشه هم با این اتهام یا سؤال مواجهاند که چرا اثری از فعالیتهای آنها در فرهنگ عمومی جامعه دیده نمیشود. این اشکال و این سؤال دائمی برمیگردد به نشناختن فرایند اثرسنجی فرهنگی. اساساً پرسش اصلیتر این است که چگونه میتوان اثر یک فعالیت فرهنگی را سنجید.
اساساً «فناوری اثرسنجی فرهنگی» چیست؟ یعنی چگونه میتوان فهمید کار فرهنگی اثر کرده است؟ فرض کنید یک نهاد فرهنگی کتابی با هدف کاهش طلاق منتشر میکند. کتاب هم توزیع میشود. چگونه میتوان فهمید کتاب در کاهش طلاق مؤثر بوده است؟ یا بهعنوان مثال، تلویزیون یک سریال درباره احترام به والدین پخش میکند. چگونه میتوان فهمید احترام به والدین در ایران بر اثر این سریال تغییر کرده است؟ اساساً فناوری اثرسنجی فرهنگی نه تنها در ایران بلکه در جهان با چالش جدی روبروست.
در مورد کارکرد نهادهای فرهنگی هم این چالش وجود دارد. جامعه ایران سالهاست مورد تهاجم فرهنگی است و این تهاجم طی ۱۰ سال گذشته با توسعه شبکههای اجتماعی ضریب بیشتری پیدا کرده است.
با این همه، چگونه زیست دینی و فرهنگی هنوز در ایران زنده است؟ بهعنوان مثال: نوجوانان انبوهی که در اعتکاف حاضر میشوند، تعداد زوار حرم ائمه(ع) که هیچگاه کاهش ندارد، هیئتهای مذهبی که مملو از جوانان است، دهه هفتادی و هشتادیهایی که مدافع حرم میشوند، مراجعات فرهنگی و دینی که به حوزویان و نهادهای فرهنگی میشود(در یک نمونه فقط یک مرکز ملی پاسخگویی دینی در قم روزانه هفت تا 10 هزار تماس تلفنی برای پرسش دینی و فرهنگی دریافت میکند). اینها و دهها مثال دیگر همه نشان از زنده بودن زیست دینی و فرهنگی دارد. پس، همانطور که میتوان ادعا کرد نهادهای فرهنگی کاری نمیکنند، میتوان ادعا کرد اینها پس حاصل چیست؟ قطعاً بخشی حاصل تلاش نهادهاست.
۳- حق فرهنگی میتواند یکی از مهمترین معیارهای عدالت فرهنگی باشد. عدالت فرهنگی از بسط عدالت در حوزه فرهنگ صحبت میکند، عرصهای که مردم نقش مهمی در تولید و مصرف آن دارند. فارغ از بحث کالاها و محصولات فرهنگی که قابلیت توزیع همانند آنچه در عدالت اقتصادی بحث میکنیم، دارند، بخش نرم فرهنگ میان تولید و مصرف در رفت و برگشتند. افراد جامعه همیشه در حال تولید فرهنگ و مصرف فرهنگ هستند و توزیع نیز در مصرف معنا پیدا میکند.
به عبارت دیگر مردم در فرهنگ بر خلاف اقتصاد، منتظر فرآیندی با عنوان توزیع نمیمانند و خودشان مصرف فرهنگ را آغاز میکنند. در این مرحله دو نوع منبع برای مصرف وجود دارد؛ منابعی که مملو از کالاهای عینی فرهنگی است و منابعی که از جنس نرم مانند اندیشه و افکار، تأمل و درک، برداشت و فهم هستند. برای دسته اول میتوان با سیاستگذاری بالا به پایین یعنی توزیع کالا توسط ساختارها و نهادهای فرهنگی مبتنی بر معیارهای از پیش تعیین شده پیش رفت.
اما برای دسته دوم، از آن جهت که دادهها و ورودیهای فرهنگی فرد غیر قابل دستهبندی، اولویتدهی و طبقهبندی توسط دیگری هستند، این انسان است که باید اتخاذ معیار کند؛ بنابراین در مرحله مصرف، کلیت عدالت فرهنگی نیازمند مردم است در غیر این صورت، عملا عدالت شکل نمیگیرد.
انتهای پیام