به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، محمدعلی انصاری، صاحب تفسیر مشکاة و مفسر قرآن، در نشست مجازی که امروز 15 اسفندماه با موضوع «تدبر» برگزار شد، اظهار کرد: نکتهای که در خصوص تدبر باید به آن توجه داشت، این است که تدبر در قرآن اختصاص به حضرات معصوم(ع) ندارد، بلکه خداوند میخواهد تا همه مخاطبان قرآن اندیشه خود را از ظاهر قرآن فراتر برده و در بواطن آن نفوذ کرده و تفکر کنند. این دعوت خداوند به تدبر در قرآن، برای مخاطبان آن دارای آثار و پیامهای مهمی است.
وی تصریح کرد: با تدبر در قرآن، انسان درمییابد که هیچ اختلاف و تناقضی در کلام خداوند وجود ندارد و بر مطالب آن وحدتِ رویه حکمفرماست. یعنی خداوند واژهای را در قرآن به کار نمیبرد که با استعمالات دیگر آن در قرآن ناهمگون باشد. از نظر معنا نیز به این شکل نیست که مفهومی را در جایی گفته و در جای دیگر آن را نقض کرده باشد. همچنین انسان درمییابد که این کتاب در کاملترین شکل بیان شده است و از آنجاکه سخن کامل جز از کامل مطلق صادر نمیشود، نتیجه میگیرد که این کتاب، الهی و فرادست سخن بشر است. زیرا بشری که نقصهای حالی و زمانی و مکانی دارد، نمیتواند چنین کلام همگون و یکدستی بگوید یا بنویسد. زیرا اگر انسان در بالاترین مرتبه عرفان و شناخت نیز باشد، در همه زمانها و مکانها آمادگی کافی و اندیشه وافر برای گفتن و نوشتن ندارد و قبض و بسط روح بر تولیدات فکری و مغزی او اثر میگذارد. اما قرآن کریم که از سوی خداوند و از زبان پیامبر اکرم(ص) برای انسانها به ارمغان آورده شده است، کوچکترین نقص و نقضی ندارد و شکوهمندیاش برای همیشه محفوظ است.
انصاری ادامه داد: خداوند در این باره در آیه 9 سوره «حجر» فرموده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ بهراستی، ما خود، ذكر را فرو فرستادیم و قطعاً خود نگهبان آن خواهیم بود.» از همین رو است که یکی از علل ماندگاری قرآن «حی»بودن آن است. زیرا قرآن کلام خداست و چون خدا حی است، کلام او نیز حی است. بنابراین با تدبر در قرآن میتوان دریافت که این سخن الهی، برخلاف تألیفات بشری، در ارائه مطالب در راستای اهدافش، کم و زیادی نگذاشته و لازم نیست در هر عصر و زمانی به آن افزود یا از آن کاست و آنچنان مستحکم و کامل است که هیچ نیازی به اصلاحات و تجدیدنظر ندارد.
صاحب تفسیر مشکاة بیان کرد: علاوه بر اینها از طریق تدبر در قرآن میتوان به این نکته رسید که مطالب قرآن هیچ اختلافی با فطرت انسان که دستنوشته خداوندی است، ندارد و تمام آیات آن در پاسخگویی به نیازهای جسم و روح انسان هماهنگ است. قرآن نه چندان به مسائل فردی پرداخته که مشکلات جمعی را فراموش کند و نهچندان از مسائل اجتماعی میگوید که از نیازهای فردی انسانها غافل بماند. سبک قرآن در پرداختن به نیازهای انسان، خلاف سبک مکاتب بشری است. مکاتب بشری براساس دیدگاههای صاحبان آن پیریزی شدهاند و ازآنجاکه این نظریهپردازان به تمام نیازهای بشر واقف نبوده و نیستند، طرحی که برای سعادت بشر ارائه کردهاند، ناقص و نارسا محسوب میشود.
وی اظهار کرد: پس از بررسی تدبر در قرآن و آثار آن، باید راه رسیدن به این کلام الهی را پیدا کرد و دریافت که چگونه میتوان به عمق بیشتری از مفاهیم قرآن رسید که برای این امر دو راه وجود دارد؛ مرحله اول، بیان کلید راهیابی به ساحت معارف و مفاهیم نورانی وحی است و سپس آداب عملی تدبّر لازمه آن است. همچنین با تدبر در قرآن میتوان به این حقیقت رسید که تنها راه رسیدن به این کلام الهی و گنجنامه معرفت، طهارت و پاکی است. طهارت ظاهری برای قرائت قرآن و تماس جسمی با کتاب الهی لازم است. اما مهمتر از آن، طهارت باطنی و صفای روح است.
انصاری افزود: طهارت ظاهری مقدمهای برای طهارت باطنی است که اولین مرحله آن، تصمیم به طهارت است. یعنی نهایت همت انسان در زندگی، باید پاک اندیشیدن و پاک عمل کردن باشد. دومین مرحله، وارسی زندگی و پیراستن آلودگیهاست. تطهیر باطن که ناظر به دو حوزه معاش و شهوت است، در رأس این مسائل قرار دارد. لذا پایبندی به آداب انسانی نیز موجب تطهیر وجود آدمی است و قلب و جان او را برای تدبر در کلام وحیانی آماده میسازد. سومین مرحله، رعایت مسائل عبادی است، امور عبادی هنگامی برای انسان معنادار میشود که برای او تطهیر را به ارمغان آورد. طهارت در این حوزه، هم شامل طهارت ظاهری و هم طهارت باطنی است. طهارت ظاهری شامل وضو، تیمم، غسل، پاکی لباس و مکان است و طهارت باطنی شامل حضور قلب و صفای روح میشود. انسان با تطهیر، توفیق تدبر در قرآن را پیدا میکند و محبوب الهی میشود.
این مفسر قرآن گفت: انسان با فکر، عمل و زبان آلوده هیچگاه به مقام تدبّر نمیرسد؛ بنابراین هنگامی که بر قلب و جان و روح آدمی قفل باشد، توفیق تدبر در قرآن را از دست میدهد. قفلِ دل، قساوت است و دلی که قساوت گرفته باشد، معنویت و تدبّر در آن نفوذ نمیکند. قلب قاسی، قلبی است که سنگ شده است و هیچ ترنمی آن را نرم نمیکند؛ در تعبیری بهتر، قلب قاسی قلبی است که روح در آن وجود ندارد و در واقع مرده است. اما علت مردن قلب، خود انسان است که با ارتکاب اعمال ناپسند و رفتارهای غیرانسانی، قلبش را ویران میکند. هر فکر و عمل ناپسند لایهای از کدورت بر قلب مینشاند و از انباشت این لایههاست كه حیات قلب از دست میرود تا اینكه سرانجام میمیرد و توانایی تدبر و تفکر را از دست میدهد.
انتهای پیام