به گزارش ایکنا، آیتالله عباس کعبی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری، در کمیسیون تخصصی «علوم انسانی اسلامی در حوزه دفاعی امنیتی» از سلسله برنامههای علمی هفتمین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی که در پژوهشگاه امام صادق (ع) شهر مقدس قم برگزار شد با موضوع «نظریه جهاد تمدنی در روابط بینالملل و نقش آن در تحول علوم انسانی در عرصه امنیتی و دفاعی» سخنرانی کرد که متن آن به شرح ذیل است:
مسئله تحول در علوم انسانی با رویکرد اسلامی و نگاه اجتهادی و استنباطی هم امکانپذیر است، هم بحمدلله در این 44 سال در اثر تربیت پژوهشگرانی که هم در حوزه و هم در دانشگاه تحصیل کردند و در سایه وجود مؤسساتی که کارهای مشترک حوزوی و دانشگاهی انجام میدهند مانند مؤسسه عالی پژوهشی همکاری حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه امام صادق(ع) و مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) و مؤسساتی که مشغول تولید علوم انسانی هستند یا تولید علوم انسانی با رویکرد اسلامی در حوزه مأموریت آنها است، این مسئله قابل تحقق است و دور از دسترس نیست.
مراحل تحول در علوم انسانی با رویکرد اسلامی
برای رسیدن به هدف در زمینه تحول علوم انسانی، باید چند کار مترتب بر هم انجام شود؛ در آغاز فلسفه علوم انسانی و اجتماعی باید به شکل کلی تدوین شود و دوم، مترتب بر این فلسفه، باید فلسفه مضاف هر یک از علوم جداگانه نگاشته شود؛ مانند فلسفه دفاع و امنیت که منظور از آن، مبانی، منابع، تاریخ و قواعد عام است. مسئله سوم، تدوین نظامات علوم انسانی اعم از نظام حقوقی، نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام اقتصادی، نظام دفاعی، نظام بهداشتی، نظام امنیتی است که این نظامات نیز مترتب براین مباحث فوقانی است. چهارمین مرحله، تدوین قواعد مستخرجه از نظامات برپایه اسلام است که این به نوعی توسعه قواعد فقه در علوم انسانی است. در واقع باید قاعدهسازی کرد که بسیار مهم است. برای نمونه قاعده «نفی سبیل» در حوزه دفاع و امنیت دارای چه ریزمسائلی است یا این قاعده در حوزه فضای مجازی به کجا میانجامد. بعد از این باید مسائل علوم انسانی، یک یک، احصا شده و آنها را براساس اسلام و مبتنی بر این ترتب رسیدن به مسئله بیان کرد.
خاستگاه علوم انسانی در غرب، قدرت بود. به عبارتی علوم انسانی در خلأ و در یک فضای انتزاعی متولد نشد، بلکه علوم انسانی مغربزمین ناظر به حل مسائل مبتلابه دولتها شکل گرفت و بعد از انقلاب فکری و صنعتی و رنسانس به تدریج مبتنی بر دورههای مختلف تحولی و رسیدن به پیشرفت مدنظر غربی، علوم انسانی غربی پا به پای دولتها مسیر پیشرفت یا توسعه غربی دنبال کرده است. به عبارتی یکی از زیرساختهای توسعه غربی، همین علوم انسانی غربی است. اگر ما هم دنبال تحول در علوم انسانی هستیم، علاوه بر گذراندن این مراحل و رسیدن به مسائل، باید علوم انسانی با رویکرد اسلامی را وارد خط مشیگذاری عمومی کنیم. در واقع نه تنها باید نگاه آموزشی به علوم انسانی اسلامی و تدریس آن در دانشگاهها داشته باشیم بلکه محصول این علوم انسانی باید به خط مشیگذاری عمومی در حوزه مدیریت تبدیل شود و از درون این خط مشیگذاری عمومی، موضوعات سیاستهای کلی نظام مبتنی بر اجتهاد اصیل و استنباط علوم انسانی با رویکرد اسلامی با همکاری حوزه و دانشگاه، در مجمع تشخیص مصلحت نظام تنقیح و به سمع و استحضار رهبر معظم انقلاب برسد تا سیاستهای کلی نظام براساس این مبانی تدوین شود. آن موقع بندهای 1 و 2 اصل 110 قانون اساسی؛ مسئولیت رهبری در تعیین سیاستهای کلی نظام و نظارت بر حسن اجرای این سیاستها، مبنا و پایه تحول، پیشرفت و عدالت و الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت میشود که زیرساخت آن علوم انسانی با رویکرد اسلامی است. لذا مسئله متحول شدن علوم انسانی با رویکرد اسلامی در نظام اسلامی بسیار حائز اهمیت است.
سه مؤلفه بنیادین تمدن
علوم انسانی است که باید اقتصاد قوی را شکل دهد و نظریهپردازی کند؛ اگر به دنبال تمدنسازی هستیم. تمدن مبتنی بر حداقل سه مؤلفه بنیادین است و در هر سه، علوم انسانی نقش دارد. مؤلفه اول، نظریه تمدنی مبتنی بر اسلام ناب محمدی و مکتب اهل بیت(ع) است. باید جایگاه علوم انسانی در این نظریه تمدنی مشخص شود. هر کدام از رشتهها باید برشی از این نظریه تمدنی را مشخص کنند. مؤلفه دوم، علم و فناوری و تلاش برای پیشبرد نهضت علمی و فتح مرزهای دانش است اما مرزهای دانش باید با این نظریه تمدنی ارتباط داشته باشد. تمدن غربی مبتنی بر جدایی علم و ایمان است. علم منهای ایمان است که به جنایت در غزه، توجیه نظامهای بینالملل و همراهی اروپا و برخی کشورهای منطقه با آمریکا تبدیل میشود، اگرچه ادعای حقوق بشر هم میکنند اما جنایات غزه دستاورد علم منهای ایمان و نگاه استعلایی غرب به شرق است که از آن به استکبار تعبیر میکنیم. این در حقیقت نگاه مکتب پوزیتیویسم (اثباتگرایی) است که نظریه برتر را نظریه «قدرت» میداند. از طرف دیگر ایمان منهای علم باعث عقبماندگی میشود. نظریه تمدنی اسلامی؛ علم و ایمان، عقلانیت و معنویت، عدالت و آزادی، پیشرفت و رشد و تعالی و کرامت انسان را با هم و در کنار هم میبیند.
61 روشنفکر آمریکایی هنگام جنگ خلیج فارس دوم برای ساقط کردن صدام و دخالت آمریکا در منطقه نامهای منتشر کردند که رسما از نظریه جنگ آمریکا نه تنها علیه صدام و القاعده در افغانستان دفاع کردند بلکه بر جنگ آمریکا با ایران و همه قدرتهایی که مخالف هژمونی و سلطه آمریکا هستند، تأکید کردند و اعلام کردند ارزشهای آمریکایی باید جهانی شود که نام افرادی مانند کارل پوپر، هانتینگتون، جان رالز، جوزف نای و فوکویاما پای این نامه دیده میشود که از برپا کردن جنگ جهانی برای حاکم کردن لیبرال دموکراسی دفاع کردند و به جز این راهی را برای جهانی کردن ارزشهای آمریکایی میسر نمیدانستند.
بعد از پایان جنگ سرد، سازمان ملل و اعضای دائم شورای امنیت از پطرش غالی، دبیرکل وقت سازمان ملل، خواستند تحلیلی برای نظم جدید جهانی برپایه پایان ایدئولوژیها با محوریت ضرورت تحول در ساختار سازمان ملل ارائه دهد. پطرس غالی بیانیه مفصلی با عنوان «طرحی برای صلح» منتشر کرد که بیان میداشت عضر ایدئولوژیها (پایان شرق کمونیسم) تمام شد؛ که البته این به معنای آغاز حاکمیت جهانی لیبرال دموکراسی و غرب است. در بخش نظریهپردازی، که غربیها آن را به مثابه یک بیانیه در روابط بینالملل جدید تلقی کردند این مسئله ذکر شد که کشورها دیگر نمیتوانند ارتباط ارضی با هم داشته باشند و باید جنگهای پیشدستانه برای تحقق صلح، امنیت و دفاع از دموکراسی جایز شمرده شود تا اگر در جایی فقر، استبداد، ظلم و جنایت باشد بتوانیم به نام دموکراسی جنگ راه بیندازیم. برهمین اساس بود که حمله آمریکا به سومالی، تهدید لیبی برای جمع کردن تأسیسات هستهای، نظم نوین جهانی بوش پسر و ... مطرح شد. در واقع بند 7 ماده 2 منشور سازمان ملل کان لم یکن تلقی شد که بر «عدم مداخله کشورها در سرنوشت همدیگر» و احترام به استقلال کشورها تأکید میکرد. در مقابل این بند یک نهاد حقوقی تأسیس به نام «مداخله بشردوستانه» تأسیس کردند که این مداخله بشردوستانه با رویکرد لیبرال دموکراسی، مقاومت مشروع فلسطین را تروریسم میداند و جنایات رژیم صهیونیستی را دفاع مشروع معرفی میکند و لذا جنگهای پیشدستانه را اینگونه طراحی کردند. بنابراین اینگونه نیست که روشنفکران غربی و نظریهپردازان علوم انسانی در حوزه دفاع امنیت در صحنه روابط بینالملل، تماشاگر باشند؛ آنها میداندار و در حال نظریهپردازی هستند.
مؤلفه سوم تمدن، اقتدار دفاعی و امنیتی و نظامی است، که به این جلسه مربوط است. اگر میخواهیم تمدن شکل بگیرد بدون این اقتدار، نظریههای رقیب دارای قدرت نظامی، اجازه بروز و ظهور به تمدن دیگر نمیدهند و آن را نابود میکنند. لذا این اقتدار یکی از اضلاع مهم تمدنسازی است که بدون آن تمدنسازی امکانپذیر نیست.
طوفان الاقصی؛ خط اول مقاومت تمدنی
در تحلیل حوادث اخیر غزه با این نگاه میتوان گفت عملیات طوفان الاقصی، خط اول مقاومت تمدنی در مقابله با جریان لیبرال دموکراسی و حاکمیت زورمدارانه آمریکا و صهیونیسم بینالملل و جهانی کردن این حاکمیت است. نتانیاهوی جنایتکار هم این مطلب را به زبان آورده و به غربیها اعلام کرده اگر اسرائیل شکست بخورد لیبرال دموکراسی و تمدن غرب شکست میخورد و این یک تحلیل درست است. الان شاهد همآوردی حق و باطل، اسلام و کفر، تمدن نوین انسانی برخاسته از اسلام ناب محمدی و آموزههای مکتب اهل بیت(ع) در مقابل حاکمیت طاغوتی و استکباری آمریکا و صهیونیسم بینالملل هستیم. لذا اقتدار بازدارنده و توازن قوا و بلکه بالاتر از آن، در بعد امنیتی و دفاعی و نظامی بسیار مهم است.
این اقتدار دفاعی و امنیتی و نظامی دارای چند الزام است؛ پیشرفت علمی، نگاه تمدنی و نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی با رویکرد اسلامی در بخش امنیت، دفاع و بعدهای نظامی است. اگر نظریهپردازی درستی انجام بگیرد، موشک نقطهزنی که به قلب دشمنان بشریت شلیک میشود، پشتوانه نظری در حوزه علم و معرفت بشری پیدا میکند.
براین اساس باید مشخص کرد بحثهای مربوط به امنیت، دفاع و تولید اقتدار بازدارنده دفاعی در حد موازنه قدرت و بالاتر مربوط به کدام یک از عرصههای علوم انسانی است که باید در آن تحول ایجاد کرد؟ به نظر من این عرصهها شامل روابط بینالملل، حقوق بینالملل، اقتصاد بینالملل، اندیشه سیاسی، حقوق اساسی تطبیقی، حقوق بشر، حقوق بشردوستانه، سیاستگذاری عمومی و مباحث مربوط به سیاستهای توسعه است.
روانشناسی و جامعهشناسی مباحث دیگر مربوط به تحول در علوم انسانی در زمینه دفاع و امنیت است که مطالعات در زمینه مقابله با جنگ ادراکی را دربرمیگیرد و از جمله اینها احکام فقه متناسب با جنگ ادراکی است.
سه نظریه اسلامی در حوزه روابط بینالملل
حال چند مسئله را در زمینه روابط بینالملل و ارتباط آن با دفاع و امنیت و تحول در این بخش ارائه میدهم. در روابط بینالملل دو نظریه کلان وجود دارد: آرمانگرایی و واقعگرایی. آرمانگرایی مبتنی بر صلح است و اعلام میدارد در نهایت باید کاری کرد که صلح در جهان حاکم شده و نظریهپردازی باید به این وضعیت منتهی شود. در مقابل واقعگرایی براین باور است که حاکمیت صلح در جهان امکانپذیر نیست و باید در جهت مدیریت اختلافات در روابط بینالملل حرکت کرد تا مشکلات جنگ در عرصه جهانی کمتر شود.
در اسلام چند دیدگاه در مقابل این دو دیدگاه کلان از سوی برخی افراد مطرح شده که به شرح ذیل است:
ـ نظریه جنگ: این نظریه از جهاد برمیخیزد و جهاد به معنای جنگ با همه ابعادش است.
ـ نظریه صلح: باید در جهت صلح جهانی و برداشته شدن سایه جنگ از جهان تلاش کرد. زیرا همه جهادها در اسلام دفاعی بوده و جهاد ابتدایی، هجومی و توسعهطلبانه در اسلام نداریم.
ـ نظریه «نه جنگ نه صلح»: آنچه که در روابط بینالملل بر عهده ما گذاشته شده، دعوت به خدا، تبلیغ سازنده آموزههای اسلام و ارائه این آموزهها به بشریت است و بیش از این مسئولیتی نداریم.
جهاد تمدنی؛ بدیل کارآمد نظریات اسلامی حوزه روابط بینالملل
به نظر من هر سه نظریه قابل نقد است و در مقابل آنها نظریهای را طرح کردم و تدریس میکنم که عنوان آن «نظریه جهاد تمدنی در روابط بینالملل» است که آن را توضیح میدهم و میتواند منشأ تحول در علوم انسانی در حوزه روابط بینالملل و مبنایی برای حوزه دفاع و امنیت شود.
این نظریه مرکب از دو واژه جهاد و تمدن است اما به معنای جهاد صرفا تمدنساز نیست بلکه منظور از جهاد تمدنی، جهادی است که خروجی آن تمدن است. به عبارتی اضلاع این جهاد، هم ساخت نظریه تمدنی، هم حرکت علم و فناوری و هم تولید قدرت دفاعی، امنیتی، نظامی و جهادی را در برمیگیرد؛ در واقع جهاد شامل سه مؤلفه تمدن است. از درون نظریه جهاد تمدنی نه جنگطلبی، نه صلحطلبی و نه دعوت صرف به خدا در حد موعظه و درخواست، استخراج نمیشود، بلکه جهاد تمدنی کنشگری فعال متمدنانه براساس توحید، عدالت و کرامت انسانی در عرصه بینالملل در قلمروهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی، دفاعی و بهداشتی و مجموعه نظامات گوناگون زندگی است. در این راستا کلمه جهاد باید تعریف شده و در همه رشتههای علوم انسانی بازتولید شود. در واقع نگاه به جهاد از منظر خروجی تمدن، در همه رشتههای علوم انسانی باید مطرح شود که حتی از درون جهاد، حقوق بشر هم تولید میشود.
حال جهاد چه تعریفی دارد که همه این حوزهها و مفاهیم را در برمیگیرد. جهاد در لغت از جهد گرفته شده است که به معنای تلاش خستگیناپذیر و به کارگیری همه ظرفیتهای مادی و معنوی و همه توانمندیها در راه خدا است؛ در راه خدا قدرتطلبی، نفعطلبی، استکبار، امپریالیسم و ... را محکوم میکند. راه خدا به معنای منافع همه بشریت، حاکمیت توحید، عدالت، صلح، امنیت و کرامت انسان است. لذا جهاد در اصل تلاش خستگیناپذیر و به کارگیری همه توانمندیها و ظرفیتهای مادی و معنوی فرد، جامعه و نظام اسلامی در جهت حاکمیت توحید، عدالت، صلح، امنیت، کرامت انسان، عزت، پیشرفت، آبادانی در گستره جهانی و در نهایت تحقق حیات طیبه و زندگی پاک انسانی است.
این جهاد دشمنانی دارد. دشمنان آن چه کسانی هستند؟ بلوکی که میخواهد با زیادهطلبی، انحصارطلبی، تجاوز، قتل، جنایت، غصب، استیلا و تسلط بر دیگران منافع خود را پیش ببرند؛ اعم از یک باند، حزب، گروه قدرتطلب یا عدهای از کشورها که امروز کشورهای غربی هستند که دیگران را در خدمت تمدن غربی تلقی میکنند. اینها در حقیقت دشمنان بشریت، صلح و امنیت بینالملل هستند و همه جنایات بینالملل ساخته دست آنها است. لذا جهاد به معنای مقابله با این جریان در عرصه بینالملل و تضعیف آنها است.
ملت ایران 44 سال در حال مجاهدت است و در فراز و فرودهای جهاد ملت ایران، ما قویتر و آمریکا و صهیونیسم بینالملل ضعیفتر شدهاند و این به برکت امام(ره)، شهدا و برخورداری از یک رهبر تمدنی در حد امام راحل است که بعد از امام راحل، آیتالله العظمی خامنهای پرچمدار این حرکت تمدنی جهانی است. امروز طبق اعتراف اندیشمندان امریکایی مانند فوکویاما و جوزف نای، آمریکا دیگر تمام شده و اینگونه نیست که آمریکا جنگی را شروع کند و خود آن را به پایان برساند و بر جهان استیلا داشته باشد.
در مسئله غزه هم اگرچه آمریکا فرماندهی جنگ را به دست گرفته و شریک جرم جنایتکاران جنگی در غزه است اما به تدریج در حال عقبنشینی است زیرا متوجه دشواری کار شده و به اسرائیلیها پیغام میدهد جنگ را زودتر به پایان برسانند چون از عهده پاسخگویی به افکار عمومی جهان بر نمیآید. لذا ما قویتر شدهایم.
از این منظر «جهاد تمدنی» پیشبرنده حرکت تولید قدرت و مقابله با تهدیدات دشمنان در جهت منافع بشریت تحت هدایتها، برنامهها وخط فرمان ولی فقیه به منزله فرمانده کل قوا است.
عناصر چهارگانه جهاد تمدنی
جهاد تمدنی برپایه چهار عنصر است:
ـ تبدیل ضعف به قدرت و تهدید به فرصت
ـ تولید قدرت برای منافع بشریت
ـ مقابله با دشمنان بشریت
ـ عملیاتی کردن خط فرمان ولی فقیه.
عرصههای جهاد تمدنی هم فقط عرصه نظامی نیست. امروز امنیت پایدار، اقتدار ملی، امنیت ملی و پیشرفت عمومی در سایه جهاد در همه قلمروها و عرصهها ایجاد میشود و لذا جهاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی، اجتماعی، دفاعی و ... داریم. به عبارتی جهاد یک فرهنگ است که باید به فرهنگ عمومی دولت و ملت تبدیل شود.
جهاد از لحاظ اقسام نیز عبارت است از:
ـ جهاد دعوت به خدا
ـ جهاد مقاومت
ـ جهاد بسیج ظرفیتهای ملی و بینالمللی برای حضور در صحنه
ـ جهاد حفظ نظام اسلامی به مثابه قرارگاه مرکزی انقلاب اسلامی و مقاومت تمدنی. حفظ محتوای نظام اسلامی؛ اقامه دین و حضور مردم در صحنه و برپایه مردمسالاری دینی.
ـ جهاد فتح؛ جهاد توسعه مرز مقاومت تمدنی. این به معنای گشایش و فتح آب و خاک کشورها نیست، بلکه فتح باورها و ارزشها و نگاهها و بیداری اسلامی و انسانی است. از جمله مراتب این فتح، احساس نیازمندی جهان به رهبری شایسته الهی برای مدیریت جهانی است.
ـ جهاد نظامی؛ جنگ تمامعیار در میدان در مقابل طاغوت کافر. اگر علیرغم همه این مراحل جبهه مستضعفین و مقاومت به مرز شکست و نابودی برسد و راه چاره دیگری وجود نداشته باشد، ما باید به عنوان حفظ و گسترش مرز مقاومت وارد میدان نظامی شویم، حتی اگر منجر به جنگ تمامعیار نظامی شود اما این مرحله آخر است، نه مرحله اول.
از منظر دیگر جهاد به دو دسته کبیر و صغیر (نظامی) تقسیم میشود: جهاد کبیر شامل همه این عرصههای جهاد به جز جهاد نظامی میشود و جهاد نظامی به معنای قتال است. ملت ایران ملت مجاهدی است اما این فقط در بعد جهاد نظامی نیست. ما در دوره مقابله با صدام جهاد نظامی داشتیم که صدام به دنبال از بین بردن قرارگاه مرکزی انقلاب بود و به این جهاد در اصطلاح فقه سنتی، جهاد علیه بغات گفته میشود و صدام باغی، محارب و مفسد فی الارض بود. در عین حال میدان جهاد علیه بغات، مفسدان و محاربین یک جهاد دونی است. لذا جهاد هم مراحلی دارد.
اگر ما این نگاه جهادی را داشته باشیم حتی در عرصه انتخابات پیش رو در 11 اسفندماه 1402، یک جهاد سیاسی و انتخاباتی داریم که در این جهاد هم تولید قدرت میکنیم، هم ضعفهای خود را از بین میبریم و هم نشان میدهیم به فکر منافع ملی، امنیت ملی، انسجام ملی، پیشرفت عمومی کشور و عزت و کرامت هستیم و هم برخلاف خواسته دشمنان اسلام و ایران عمل میکنیم و هم خط فرمان امام و رهبری را اجرا میکنیم و باعث تضعیف دشمن میشویم و ازا ین منظر حضور در انتخابات یک جهاد و مربوط به حوزه دفاع و امنیت است. لذا انتخابات، اقتدارآفرین و امنیتآفرین است و به ویژه انتخابات مجلس خبرگان رهبری پشتوانه مشروعیت و مقبولیت نظام اسلامی است وی یک نوع میدانداری برای همراهی با رهبر تمدنآفرین است. هم انتخاباتکنندگان و هم انتخابشوندگان میتوانند این همت عمومی را نشان دهند زیرا انتخابات یک امر عمومی، ملی و جهادی، نه خصوصی، است. اگر چنین نگاهی به انتخابات داشته باشیم، آنگاه مشارکت حداکثری در انتخابات به معنای همراهی با جبهه مقاومت است.
سیدحسن نصرالله، دبیر کل حزبالله لبنان، در موقع انتخابات همیشه انگشت خود را نشان میدهد و بالا میآورد و میگوید با این انگشت به قلب دشمن شلیک میکنیم و با همین انگشت رأی میدهیم که هر رأی ما تیری به قلب دشمن است. این نگاه، پشتوانه علمی براساس بحث جهاد دارد. لذا اگر حوزه روابط بینالملل را با نگاه جهاد تمدنی متحول کرده و آن را وارد خط مشیگذاریهای عمومی کنیم، مدیریت جهادی بر کشور حاکم میشود و این نوع مدیریت ضامن تحقق نظریه پیشرفت و عدالت و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت خواهد بود.
انتهای پیام