به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی، استاد حوزه علمیه، 16 فروردین ماه در نشست علمی «هویت انسانی الهی انسان در قرآن» در مؤسسه فهیم قم به سخنرانی پرداخت.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
در حوزه علمیه چندان به این مباحث (انسانشناسی) توجهی نشان داده نمیشود در حالی که در مکاتب غربی به رغم اینکه منبع چندانی هم ندارند خیلی بیش از ما درباره این مباحث فکر و اندیشه کردهاند و چون راه درستی را طی نکرده و مسیر انحرافی رفتهاند دست و پا زدهاند و نتیجهای عاید آنها نشد و ثمرات تلخی برای انسانشناسی غربی ایجاد شد.
امروزه شعارهایی که جوامع انسانی میدهند، مبتنی بر انسانشناسی است؛ انسان امروز در نزد صاحبان مکاتب چگونه تعریف میشود و چه حققیتی دارد؟ امروز ما واقعاً در حوزه انسانشناسی مبتنی بر منابع وحیانی به خصوص قرآن، به روز نیستیم. قرآن کریم به نحو احسن حق مطلب را ادا کرده است و به نظر بنده بزرگترین خدمت قرآن به بشریت این است که انسان را آنطور که هست و باید به او معرفی کرده و شناسانده است و جنبههای وجودی او را به خوبی روشن کرده است.
تردیدی نیست که توحید سرآمد همه مباحث است و هیچ بحثی بهتر از توحید نیست؛ آن چیزی که انفعالمعارف است موضوع انسانشناسی است و خداوند در قرآن فروغ مباحث قرآنی را در اوج مطرح کرده است. ما اگر واقعاً وحی نداشتیم، معلوم نبود چه وضعی برای انسان ایجاد میشد؛ امروز در دنیا غرب انسان را یک موجود کاملاً طبیعی که به دنیا آمده است و بعد هم از دنیا خواهد رفت، معرفی میکنند و بعد هم هیچ. وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ. و گفتند غير از زندگانى دنياى ما [چيز ديگرى] نيست، مىميريم و زنده مىشويم و ما را جز طبيعت هلاك نمىكند و[لى] به اين [مطلب] هيچ دانشى ندارند [و] جز [طريق] گمان نمىسپرند(24 جاثیه).
این سخن، رسمی است که جوامع بر اساس آن، انسان را تحلیل میکنند و شعارها و برنامههای این انسان بر این منطق استوار است. پیشینهای جز طبیعت برای انسان نیست و پسینه انسان هم فنا و نابودی است و انسان در طول عمرش براساس کسبیاتی که از در و دیوار این طبیعت و آمد و شد فرهنگی و تاریخی دارد، شکل انسانی ساختار خود را مییابد و دیگر هیچ.
حوزه، مباحث رایج فقه و اصول و ... را دارد ولی به حق در این زمینه که بحث هویت انسانی مطرح است، توقع بیشتری از حوزه وجود دارد. به حق جامعه انسانی تشنه آن است که هویت انسانی را بشناسد و اگر در غرب چنین تفکری حاکم است زیرا منبعی در اختیار آنان وجود ندارد، کورکورانه حرکت میکنند و شناختی از منبع وحیانی و رسمی الهی ندارند لذا انسان، موجودی تاریخی و فرهنگی است و هیچ بنیاد معرفتی و اصیل و حقیقی ندارد.
انسان چون موجودی مجرد و نمیر و پایدار است لذا معاد و قیامت لازم دارد و مباحث معاد مترتب بر بحث انسانشناسی فلسفله اسلامی است که ملاصدرا چنین بحثی ر ا تفصیل داده است ولی در گذشته فلسفه مانند ابن سینا عمدتاً این بحثها در فضای طبیعیات مطرح بود گرچه در حکمت مشاء و اشراق به تجرد نفس ناطقه انسانی هم رسید ولی در حکمت متعالیه به مراتب قویتر و تجرد خیالی هم برای نفس ثابت شد.
وقتی جهانبینی، الحادی شد، همه مباحث مترتب بر آن هم رنگ الحادی به خود میگیرد و نفس از حیثیت تجردی باز میایستد لذا در فلسفه غرب، انسان سراسر موجودی مادی است و حتی نفس او به روان تقلیل یافته است و روان هم امری مادی است و در حقیقت همه وجود انسانی، مادی است.
ما اگر در جهانبینی به اینجا رسیدیم که انسان اساساً به تجرد نمیرسد، طبیعی است نفس هم حیث مادی صرف بیابد؛ در فلسفه اسلامی اگر به تجرد نفس رأی میدهیم، بهخاطر شئونات نفس از جمله علم است که امری کلی و فراطبیعی است؛ نفسی که صاحب علم است طبیعتاً حقیقت فراطبیعی است لذا مباحث امروز فلسفه غرب، زمنیهای برای تجرد نفس ندارد گرچه در پیشینه آن یعنی افلاطون اینطور نبود.
هر موجودی که در نظام هستی است، دارای یک هویت است از ذره گرفته تا کهکشانها و ما موجودی گمراه در نظام هستی نداریم زیرا کل نظام هستی، به حق آفریده شده است. وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ. حق دو نوع است یکی خداوند که حق مطلق است ولی حق دیگر، حقی است که خدا به واسطه آن، این هستی و آسمان و زمین و موجودات مادی و غیرمادی را آفریده است و هیچ موجودی در نظام هستی باطل و رها و عبث نیست. برای هر موجودی در عالم خیر و صلاحی وجود دارد و هدفی برای او تعیین شده است.
گرچه قرآن کریم بر توجه به مخلوقات مانند شتر، زیتون، کوه، آسمان و ... تأکید فرموده و گاهی به آن قسم خورده است ولی وحی، خودش را متصدی تبیین امور نهفته در طبیعت قرار نداده است و بنایی بر شکافتن رمز و راز موجودات ندارد و آن را با اعطای عقل نیمه تجریدی به خود او واگذار کرده است. قرآن فرموده است: أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ...؛ یعنی همه عالم را به تسخیر شما درآورده است. جهاندانی، جهانداری و جهانآرایی براساس نظر استاد جوادی آملی سه وظیفه انسان است.
قرآن مکرراً به آفرینش انسان توجه دارد، از جمله فرموده است که انسان از تراب و طین لازب خلق شد، از جمادی به نباتی و از نباتی به حیوانی رسید و در حد نطفه قرار داده شد، سپس به علقه و مضغه و ... تبدیل شد؛ وقتی که انسان هیچ بود از خاک آفریده شد اما به اینجا محدود نشد بلکه با خلق دیگری همراه شد «ثم انشاناه خلقا آخر». خداوند وقتی به اینجا رسید، به خود تبریک گفت در حالی که بعد از آفرینش همه موجودات دیگر چنین به خود تبریک نگفت.
این تبریک به حق جا دارد زیرا سایر موجودات نقش یک طرفه دارند؛ اگر ملک هستند نوری هستند و ناری و خاکی و ترابی نیستند و در عالم قدس به سر میبرند و اگر موجودات ناری و ترابی داشتیم، در سطح خودشان فعالاند ولی انسان هم خاکی و هم دارای مراتب نوری است؛ انسان در پایینترین سطح طبیعیات و عالیترین سطح از ملکوت هم حضور دارد. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. البته خلقت انسان در احسن تقویم هنوز ناظر به حوزه انسانی انسان است و وارد حوزه الهیاتی نشده است.
انسان وقتی در تراز سایر موجودات قرار بگیرد، نمره او از همه موجودات برتر و اشرف آنها است و این اشرفبودن هم صرفاً به خاطر بعد روحانی او نیست، قرآن فرموده است ما انسان را کریم آفریدیم؛ موجودی که دارای قلب و نفس ملهم و عقل است موجودی کریم و شریف است و ذاتاً این کمال را دارد لذا فرموده است: لقد کرمنا بنی آدم.
البته حد نهایی فکر بشر در این است که دریابد انسان دارای نفس است؛ مرحوم صدرا چندین استدلال آورده است که نفس غیر از روح و امر مادی است و ایشان زحمات زیادی در این باره متحمل شد. ولی حوزه متأسفانه از این مسائل غفلت دارد.
همه انسانها به عدالت تمایل دارند و از ظلم بدشان میآید و انسان حقگو و عدالتخواه را تکریم میکنند و نسبت به انسانهای اهل دروغ متنفرند و از انسانهای صادق خوششان میآید و این اختصاصی به انسان ایرانی و افغانی و اروپایی و ... ندارد؛ انسان از آنجا که انسان است، عدالت را ذاتاً دوست دارد و نسبت به ظلم منزجر است.
البته بخشی که به انسان حیثیت الهی بخشیده، آن است که فرمود: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ؛ پس چون او را [كاملا] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده كنان براى او [به خاك] بيفتيد(72/ ص)». اینجاست که شیطان را به خاطر اینکه بر آدم سجده نکرد، توبیخ کرده و مطرود الهی شد.
ما باید این بعد روحانی الهیاتی انسان را برای مردم جهان بیان و احیاء کنیم زیرا اگر این جنبه برای او تبیین نشود با این انسان بازی میکنند؛ شعارهایی که امروز برای انسان میدهند، به خاطر این است که او را از چنین هویتی فارغ و جدا کردهاند و هویتی غصبی برای انسان تعریف کردهاند و بعد میگویند انسان باید در عصر و تاریخ مدرنتیه و هر طوری که فرهنگ و شرایط زمانه اقتضاء کند، باید زندگی کند.
البته اینها تقصیری هم ندارند زیرا انسان را از تعریف وحیانی او جدا کردهاند و این کجا و نفخت فیه من روحی کجا؟ ما متأسفانه از این فضای معرفتی چندان بهرهای نداریم و کمتر در حوزه علمیه مطرح شده است. حوزه باید با بیداری و هوشیاری به این موضوع توجه کند زیرا دنیا را با این نوع شعارهای غلط مدیریت میکنند. جوامع و انسانها را با خود میبرند و اینکه ما از نسل زد و فلان سخن میگوییم، محصول این بینش است که میگویند ای انسان تو تهی از جنبه الهی هستی بنابراین به دور و بر خودت بنگر و نظام اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خودت را پیروی کن.
اگر در جامعه ما مقاومتهایی در بین افراد ارزشمند وجود دارد زیرا ما فرهنگ اصیلی از این جنبه انسانشناسی و بعد الهی انسان داریم و به مدد قرآن و فرهنگ اهل بیت(ع) توانستهایم در برابر ناملایمات فکری و فرهنگی نظر بدهیم و بایستیم.
انتهای پیام