تعالی روح مستمعین در پرتو تفسیر اخلاقی آیت‌الله ضیاءآبادی
کد خبر: 3953072
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۴
به بهانه درگذشت استاد قرآن و اخلاق تهران؛

تعالی روح مستمعین در پرتو تفسیر اخلاقی آیت‌الله ضیاءآبادی

کرونا بار دیگر یکی از نوادر روزگار و نمونه موفقی از الگوی سنتی «واعظ ـ مفسر» زمانه را از ما گرفت؛ آنچه در جلسه تفسیر قرآن آیت‌الله ضیاءآبادی جریان داشت، نه چینش کلمات، بلکه سیر روحی بود که مستمعانش را از هر سو برمی‌کشید تا بیدار کند. غرض او از تمام بیانات تفسیری، حتی نکات حکمی و فلسفی، روشن‌تر شدن زوایای معرفتی آیات قرآن و اشارات اخلاقی‌اش بود.

تفسیر اخلاقی آیت‌الله ضیاءآبادی

به گزارش ایکنا،‌ مسجد علی‌بن‌الحسین(ع) دربند برای همیشه حسرت میزبانی آیت‌الله ضیاءآبادی برای اقامه نماز و جلسات پررونق تفسیر و اخلاق را در دل خواهد داشت. خاطره شب‌های مملو از جمعیتی که روزهای دوشنبه در این مسجد جمع می‌شدند تا معارف قرآن و اخلاق را از زبان این عالم عامل و ربانی بشنوند.

اقشار، اصناف و سنین مختلف مردم در این جلسه حضور داشتند. جمعیت کثیری که از پیران کهنسال تا جوانان جویای معرفت را شامل می‌شد و همه یک روز در هفته از نقاط مختلف شهر به این مسجد می‌آمدند تا تمام حواسشان را به درس تفسیر و اخلاق آیت‌الله ضیاءآبادی بسپارند و از این خوان معرفت و معنویت بهره‌مند شوند.

آیت‌الله ضیاءآبادی نمونه‌ نادری از الگوی سنتی «واعظ ـ مفسر» در زمان ما بود؛ مفسری که به جای تألیف تفسیر در حجره شخصی و کنج کتابخانه، آن را روی منبر و در میان جمع بیان می‌کرد و واعظی که محور اصلی منبرش، بیش از هر چیز تفسیر قرآن بود. مانند آیت‌الله مجتبی تهرانی درس و تفسیرش برای حوزویان و نخبگان دینی نبود، بلکه برای مردم کوچه و بازار قابل فهم و عمل بود. سخنانش در جلسات تفسیر نیز روان و همه‌فهم بود و ماحصلش نیز در چندین جلد کتاب قطور تدوین نمی‌شد تا زینت کتابخانه‌ها شود، بلکه خلاصه ساده هر جلسه‌اش در جزوه‌های کوتاه با نام «صفیر هدایت» تکثیر و به شکل رایگان بین مردم توزیع می‌شد.

وقتی با شرکت‌کنندگان هم‌صحبت می‌شدی و دلیل حضور و دلبستگی به جلسات درس اخلاق آیت‌الله ضیاءآبادی را می‌پرسیدی، همه عامل بودن به سخنان و شخصیت مزکّی این استاد اخلاق را بیان می‌کردند. برخی نیز از توصیه‌های مراجع بزرگ و اساتید اخلاق و عرفان به شرکت در این جلسات حرف می‌زنند و دلیل حضور و نقطه آغاز شرکت خود را این توصیه‌ها عنوان می‌کردند.

گرچه استاد جلسه را با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌کرد و به تفسیر آن می‌پرداخت، اما غرض اصلی در بسیاری از آنها اخلاق قرآنی بود. حتی اگر گاه نکاتی حکمی و فلسفی را چاشنی بحث خود می‌کرد، بیان این نکات نیز برای روشن‌تر شدن زوایای معرفتی آیات قرآن و اشارات اخلاقی‌اش بود.

پس از به پایان رسیدن نماز عشاء و تعقیبات کوتاه پس از آن، برخی سعی می‌کردند تا خود را به بخش جلویی شبستان مسجد رسانده و از فاصله‌ای نزدیک‌تر، حضور این استاد اخلاق دریابند. استادی که بی‌هیچ تلاشی برای جلب توجه مخاطبان و مستمعانش، به سادگی و در کمال بی‌آلایشی، بعد از نماز بر منبر کوتاه خود می‌نشست و نرم نرم با کلامش همه جمع را با تمام توجه‌شان با خود همراه می‌کرد.

این عالم حکیم که از دیده‌ها و چشیده‌هایش می‌گفت و حاضران را در سیر پیوسته روح خویش شریک می‌ساخت، از اوحدی افرادی بود که امروز از آنها کمتر سراغ داشتیم. برخی او را در قامت استاد اخلاقی می‌دیدند که نکاتی از چند و چون شرع و طریق می‌گفت و اصلاح خَلق در خُلق را وجهه همت خود قرار داده بود؛ اما این مسئله تنها علت تفاوت سنخ کلام او از دیگران نبود، چراکه آنچه از او می‌شنیدیم به شکلی معنادار از آن چه دیگران می‌گویند و می‌شنوند، متفاوت بود. آنچه او می‌گفت روایت هشداردهنده‌ای بود از آنچه بر ما می‌گذشت. نکات و کلمات پراکنده نبود، بلکه سیر روح و ذهنی بود که مستمعان خویش را از هر سو برمی‌کشید تا بیدار شوند.


کلمات و اشارات آیت‌الله ضیاءآبادی حکایت از مراقبتی دیرین بر فکر و نفس داشت. آنچه در جلسه اخلاق او به چشم می‌خورد، اندیشه بهر‌ه‌مند از حکمت و اشراف به نفس خویش بود که با کمک صفای باطن، در بیانات هموار او ظهوری بیرونی می‌یافت و جمع را در سیر درونی او شریک می‌کرد؛ سیری که این «حکیم ناطق به هدایت»، در خویش، از خویش تا خیر و خوبی و از خیر و خوبی تا خلق و با خلق تا خیر و خوبی می‌پیمود و در این حرکت، وجدان و نفس حاضران را به تحریک و تحرک در می‌آورد.

تجدید خاطر در درس تفسیر

برای تجدید خاطره و بازخوانی روش و محتوای درس تفسیر ایشان، گزارش ایکنا از جلسه درس تفسیر آیت‌الله ضیاءآبادی در اسفندماه سال 1932 را بازخوانی می‌کنیم؛

ایشان صحبت‌های خود در آن جلسه را به تفسیر آیه 28 سوره کهف اختصاص داد و کلام خود را بدون هیچ مقدمه‌ای با ذکر این آیه شریفه آغاز کرد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛ و با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام می‌‏خوانند [و] خشنودى او را می‌خواهند شکیبایى پیشه کن و دو دیده‏‌ات را از آنان برمگیر که زیور زندگى دنیا را بخواهى و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌‏ایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیاده‏‌روى است اطاعت مکن» (کهف/28).

استاد در تفسیر این آیه در چند محور سخن گفت. یکی برتری اهل حق و آنان که با یاد خدا عمر می‌گذرانند بر بت‌پرستان و مشرکان و غافلان از حق؛ هر چند اهل حق از داشته‌های چندانی برخوردار نباشند و امکانات آنان که از خداوند غافلند بسیار باشد. به بیان ایشان، این آیه در خطاب به پیامبر(ص) و در شرایطی که اعیان و اشراف بر او و مؤمنین استکبار می‌ورزیدند و از پیامبر(ص) می‌خواستند که مؤمنان تهیدست را رها کند و به آنان بپیوندد، بر ایشان نازل شد تا او را بر باقی ماندن با مؤمنین، قوی‌دل سازد.

آیت‌الله ضیاءآبادی در این بخش گفت: خدا در این آیه به پیامبر(ص) خطاب کرد که تو با همین بینوایان و فقیران و تهیدستان باش. اینانی که قوی الایمان‌اند و اگر پول و ثروت ندارند ایمان قوی و محکم دارند و خداجو و خداطلب هستند و علی الدوام با خدا در ارتباطند و مخلص هم هستند و بندگان با اخلاص خدا هستند. گوش به حرف آن‌ها نده که قلب‌شان غافل از یاد من است و همه مشغول به زندگی دنیا هستند، پول‌دوست و دنیادوست هستند. دنبال آن‌ها نباش.


در این جا خطاب با پیامبر اکرم(ص) است اما منظور امت است و بناست که آن‌ها درس بگیرند و بناست که خداوند قانون وضع کند و برنامه بدهد. به پیغمبر(ص) خطاب می‌شود، چون رئیس امت است، اما هدف خود امت است. می‌گوید شما مراقب باشید و خیلی چشم‌تان را پولدارها و اعیان و اشراف و ثروتمندان و مستکبرین نگیرد. می‌گوید با همین افرادی که مؤمن خالص هستند باش. دنبال این مستکبرین نباش و گوش به حرف آن‌ها نده. این‌ها وعده‌ها می‌دهند، پیشنهاداتی دارند، آرائی دارند، نظراتی دارند، اما گوش به حرف آن‌ها نده و تو با همین افرادی که قوی الایمان هستند، باش؛ ولو این که ثروتمند نیستند و بی‌پول هستند.

آن چه آیت‌الله ضیاءآبادی در ادامه بر آن تأکید کرد تعبیر «مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» بود و ناظر بر آن، و با تبیین توحید افعالی و اختیار انسان، به رفع شبهه‌ای که در مورد هدایت و اضلالی که خداوند گاه در آیات قرآن به خویش نسبت می‌دهد، مطرح می‌شود، سخن گفت.

رفع شبهه در مورد هدایت و اضلال الهی

آیت‌الله ضیاءآبادی با اشاره به فاعلیت خدا در غافل کردن مشرکان، گفت: در این موارد ما باید دو نکته را به خاطر داشته باشیم؛ یکی توحید افعالی در مورد خدا و دیگری اختیار انسان. بر اساس توحید افعالی هیچ فاعل مستقلی جز خدا نیست و تنها موجودی که مستقلاً اثر بخش است خداست و بقیه هر چه هستند اثربخش هستند، اما اثربخش بالإذن و اثربخش بالتسخیرند؛ اما خدا اثربخش بالذات است. او خود موجودات و پدیده‌ها را ایجاد می‌کند و به آن‌ها اثرشان را می‌بخشد. خدا آتش را ایجاد کرده و احراق را هم به او داده است و می‌تواند این ویژگی را از آن بگیرد؛ همچنان که در ماجرای ابراهیم سوزندگی را از آتش گرفت. انسان تفاوتش با بقیه این است که در بقیه کائنات جبر حاکم است و آن‌ها در اثربخشی مجبورند، اما انسان مختار است. این شرفی است که خدا، که خود فاعل مختار است، به انسان هم داده و او را فاعل مختار قرار داده است.

وی ادامه داد: انسان در ساختمان وجودی مجبور است. چون ساختمان وجودی به دست خود انسان نیست و او مرا ساخته است، اما در فعل و عمل مختار هستم. انسان در کار مختار است؛ می‌تواند بکند یا نکند. الان من که دارم حرف می‌زنم مختارم؛ مجبور نیستم. می‌توانم سکوت کنم. دستم را به بالا حرکت بدهم یا به پایین حرکت بدهم. این خود مطلبی است که انسان در کار مختار است و در ساختمان وجودی‌اش مانند دیگر موجودات مجبور است. خدا گفته است که اگر با اختیار خود برنامه مرا انتخاب کردی و اگر اختیار کردی، من تو را هدایت و روشن می‌کنم و اگر نکردی تو را گمراه می‌کنم. این یعنی من خاصیت ظلمت‌زایی را به گناه دادم. من دادم، و اگر کسی گناه کند ظلمت تولید می‌کند. گناه در قلب ظلمت تولید می‌کند. خدا می‌گوید من این خاصیت را داده‌ام و تو مختار هستی.


آیت‌الله ضیاءآبادی با بیان این که ظلمت‌زایی نتیجه اتباع الهوی است و با اتباع هوا قلب ظلمانی می‌شود، اظهار کرد: انسان است که زمینه برای اضلال خدا فراهم می‌کند. خدا اضلال می‌کند؛ همان گونه که می‌سوزاند اما به وسیله آتش. خدا گمراه می‌کند از طریق اختیار انسان .بر این اساس این که گفت خدا گمراه می‌کند یعنی خاصیت ظلمت‌زایی را خدا به گناه داده است و خاصیت نورآفرینی را به بندگی و اطاعت داده است. خدا می‌‌گوید انسان چون بندگی کرد نور به او دادم و چون اتباع هوی کرد و هوی‌پرستی کرد ظلمت به او دادم؛ اضلال می‌کنم و اغفال می‌کنم از طریق خود انسان و هدایت می‌کنم با خود انسان.

غرض اخلاق در پشت تفسیر و حکمت

اگر چه استاد جلسه را با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌کند و به تفسیر آن می‌پردازد، اما غرض اخلاق است. بر همین اساس ایشان بعد از این که هدایت و اضلال را تبیین کرد، به چیستی یاد خدا و تقابل آن با تبعیت از هوای نفس پرداخت و نکاتی را در این مورد گوشزد کرد و به توضیح این مطلب پرداخت که آنان که پیامبر(ص) را به خود می‌خواندند و به مؤمنین بی‌اعتنا بودند از سر این بود که تابع هوای نفس خویش بودند از همین روی قلب آنان در غفلت افتاده بود.

ایشان در این باره اظهار کرد: خدا به پیامبر(ص) می‌گوید مردمی که به تو اعتنا نمی‌کنند تابع هوای نفسند و من به کیفر این اتباع هوا غافلشان کردم. چون هواپرستند به آن‌ها کیفر دادم و غافلشان کردم. این اثر را من در اتباع هوا گذاشته‌ام. کسی که اتباع هوا کرد غفلت در او پیدا می‌شود و از یاد من فراموش می‌شود، از یاد خدا فراموش می‌شود و ما گرفتار همین فراموشی خدا هستیم.

آیت‌الله ضیاءآبادی ادامه داد: انسان در هر کاری که می‌خواهد انجام دهد فکر دارد، ذکر دارد، عمل هم دارد. اول فکر می‌کند که به دنبال فلان کار بروم و بعد به یاد آن می‌افتد. هیچ کس بی یاد نیست. ذکر یعنی یاد و نه الفاظ. کسی که پول‌دوست است همه به یاد پول است و در خواب هم پول می‌بیند. همه ما یاد داریم و بی یاد نیستیم و بی ذکر نیستیم اما خدا می‌گوید ذکر همه چیز را دارید اما ذکر مرا ندارید. رزق من می‌خورید اما ...؛ این انصاف نیست. رزق که همه نان نیست. خدا را نمی‌شناسیم و فراموش کرده‌ایم. کسی که در نماز یاد خدا نیست چگونه می‌شود در خرید و فروش یا در پشت میز ریاست به یاد خدا باشد؟ ما قرآن می‌خوانیم و قاری قرآن هم هستیم اما فقط برای احسنت احسنت. خیلی هم خوشحال می‌شوم اما این که از قرآن چه بهره گرفته‌ام، معلوم نیست.


ایشان با بیان این که اگر موحد بودیم این قدر گناه و این قدر طغیان نمی‌کردیم، اظهار کرد: گناه به خاطر این است که خدا را فراموش کرده‌ایم. کسی در حضور ما چیزی را که ما خوش‌مان نمی‌آید انجام نمی‌دهد حالا در حضور خدا... . خدا می‌گوید تو در حضور منی چرا در حضور من گناه می‌کنی؟ این آدم نفهمیده است که خدا او را می‌بیند. این که خدا می‌گوید «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى؛ مگر ندانسته که خدا مى‏بیند»(علق/14) همین آیه کافی است. بدان که خدا می‌بیند و همین کافی است.

قرآن؛ بالاترین ذکر برای توجه به خداوند

آیت‌الله ضیاءآبادی افزود: اگر خدا را بینا حساب نمی‌کنی پس کافری و اگر می‌بینی پس چرا گناه می‌کنی؟ کدام ذکر بهتر از قرآن می‌تواند آدم را متوجه کند؟ می‌گوید که مگر نمی‌دانی که من می‌بینم؟ قلب غافل است، زبان ذاکر است؛ آیه می‌گوید قلب غافل شده است. این جمله کوتاه است اما چقدر تنبه دارد. ذکر زبان خیلی مهم نیست. خدا می‌گوید یاد من باشید.
هشدار آیه فوق به پیامبر(ص) زمینه محور بعدی سخن آیت‌الله ضیاءآبادی بود که در این باب بود که مؤمنین نباید به رنگ محیط در آیند بلکه باید بکوشند که تا آن جا که می‌توانند با عقل و هنرمندی خویش محیط را به رنگ خویش در آورند و ذکر خدا را برتری بخشند.

در همین باره ایشان عنوان کرد: ای جوان مسلمان عاقل باش، هنرمند باش و تا می‌توانی محیط را به رنگ خود درآور؛ نه این که به رنگ محیط درآیی. بهانه نگیرکه محیط فاسد است. درست است! محیط فاسد هست و اثرگذار هم هست، اما این گونه نیست که آدم نتواند درمحیط فاسد صالح بشود. بله محیط اثرگذار هست و اکثراً فاسد می‌کند اما این گونه نیست که من مطیع باشم و کسی نتواند در محیط فاسد خود را سالم نگه دارد.

عالمان عامل ما را در زمان غیبت حفظ کرده‌اند

وی افزود: گذشته از انبیاء و اولیاء، علما هم بوده‌اند، در بازار هم افرادی صالح بوده‌اند. محیط فاسد بود. اما آن‌ها صالح بودند و واقعاً خود را حفظ کرده بودند. انبیاء و امامان جای خودشان، علمایی بودند که در همین محیط‌ها که فاسد هم بودند، زندگی می‌کردند و جدایی نداشتند اما به رنگ محیط درنیامدند و محیط را به رنگ خود درآوردند. در زمان غیبت امام عصر(ع) چه کسی توانسته ما را با خدا مرتبط نگه دارد؟ همین علما بودند دیگر. علما نه فقط کسی که عمامه داشته باشد؛ یعنی عالم عامل. علما بودند که مردم را نگه داشتند در ارتباط با خدا و اولیاء خدا. اگر نبودند چه کسی این کار را می‌کرد؟ ما را آن‌ها نگه داشتند دیگر! یعنی خودشان صالح بودند و به رنگ محیط درنیامدند، بلکه محیط را به رنگ خودشان در آوردند و ما را راهنمایی کردند. قرآن می‌گوید تا آن جایی که در توان‌تان هست متقی باشید و تقوا را رعایت کنید. تا می‌توانید جامعه را، نتوانستید، کشور را، نتوانستید، محل و شهر خود را، نتوانستید، محله‌ای که هستید، نتوانستید، حداقل خانواده را، اگر نشد خودتان را و تنها خودتان را. بهانه نیاورید. تا آن جایی که در توان‌تان هست متقی باشید.

گزارش تصویری جلسه تفسیر آیت‌الله ضیاءآبادی را اینجا ببینید!

محمد پارسائیان

انتهای پیام
captcha