حاج‌قاسم شش ماه زودتر خطر داعش را به عراقی‌ها هشدار داد
کد خبر: 3945600
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۳
سعدالله زارعی:

حاج‌قاسم شش ماه زودتر خطر داعش را به عراقی‌ها هشدار داد

کارشناس مسائل منطقه با بیان اینکه از عشیره‌ها، احزاب عراقی، دستگاه‌های مختلف و گروه‌های معارض عراقی اخبار متعددی به دست سردار سلیمانی می رسید، گفت: سردار سلیمانی با این داده‌ها موفق شد اشراف کاملی به مسائل عراق پیدا کند. لذا در حالی که داعش 20 خرداد 1394 حرکت هجومی خود را به عراق آغاز کرد، حاج قاسم، شش ماه زودتر، یعتی در اذر 1393 اوّلین گزارش‌ها را مبتنی بر وجود چنین جریانی به دولت و ارتش عراق منتقل کرد.

سعدالله زارعی

به گزارش ایکنا، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی (۹۹/۹/۲۶) فرمودند: «شهید سلیمانی با حرکات خود و بالاخره با شهادت خود اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام شد. الان در دنیای اسلام هر جایی که بنای مقاومت در مقابل زورگویی استکبار را داشته باشند، مظهرشان و اسم رمزشان شهید سلیمانی است... شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد؛... آمریکا در عراق و سوریه به مقاصد خودش نرسیده؛ چرا؟ چه کسی در این قضیه فعّال بود؟ قهرمان این کار سلیمانی بود.»

این پایگاه اطلاع‌رسانی برای آشنایی با ابعاد فعالیت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی به خصوص در عراق، گفتگویی با سعدالله زارعی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و کارشناس مسائل بین‌الملل، انجام داده است.

عرصه‌های درگیری جمهوری اسلامی با آمریکا در منطقه که حاج قاسم سلیمانی در آن نقش‌آفرین بودند کدام‌هاست؟

عرصه‌های درگیری سردار سلیمانی با آمریکایی‌ها را می‌شود در چند موضوع بیان کرد. یک موضوع در عرصه‌ی نظامی است که آمریکایی‌ها در سال ۲۰۰۳ با حدود سیصد هزار نیروی نظامی، اطلاعاتی و شبه نظامی عراق را به تسخیر درآوردند و درصدد بودند که یک نظام سیاسی وابسته و تحت امر خودشان به وجود بیاورند که بتوانند ده‌ها سال بر این کشور حکومت کنند. آقای هنری کسینجر در همان زمان در یکی از اظهارنظرها گفته بود که ما دست‌کم بایستی صد سال بر عراق حکومت کنیم. منظورش این بود که یک حکومت نظامی با حضور نیروهای خودشان مستقر کنند و دست‌کم در یک دوره‌ی صدساله، ده‌ها هزار نیروی نظامی آمریکایی در این کشور حضور داشته باشند و این کشور را کاملاً به تسلّط خودشان دربیاورند.

بر همین اساس هم آمریکایی‌ها ابتدا جی گارنر و بعد از مدت کمی پل برمر را به‌عنوان حاکم نظامی عراق تعیین کردند و این‌ دو نفر دست‌اندرکار اشغال دائمی عراق و ایجاد یک دولت صددرصد وابسته‌ی به آمریکا در این کشور بودند. خب چنین عراقی که در اشغال نظامی آمریکایی‌ها قرار بگیرد و ده‌ها سال آمریکایی‌ها بخواهند این کشور را به‌عنوان پایگاه نظامی در اختیار بگیرند، چه تأثیر منفی برای جمهوری اسلامی و کشورهای منطقه بر جای می‌گذاشت؟ این موضوعی کاملاً واضح بود. سردار سلیمانی با راهنمایی رهبر انقلاب باید توطئه‌ی سنگین آمریکایی‌ها را در عراق از بین می‌برد و مانع تحقق برنامه‌ی سنگین آن‌ها می‌شد. این یک صحنه‌ی درگیری بین آمریکایی‌ها و سردار سلیمانی بود.

به غیر از این درگیری، درگیری در صحنه‌ی نرم هم بود. آمریکایی‌ها درصدد بودند یک دولت وابسته را سرکار بیاورند؛ یعنی یک نوع دولت‌سازی آمریکایی را جایگزین دولت بعثی عراق کنند. بر همین اساس هم آمریکایی‌ها دست‌اندرکار تدوین قانون اساسی خاص شدند که بر اساس نقشه‌ی راهی بود که برای این دولت در نظر گرفته بودند و عملاً عراق را تبدیل به یکی از ایالت‌های آمریکا می‌کرد. به همین جهت هم آمریکایی‌ها با شخصیت‌های مختلف عراقی تماس می‌گرفتند. از آنجایی که شخصیت‌های عراقی هم چیزی در اختیار نداشتند و امیدی هم نداشتند که بتوانند کاری انجام بدهند، همین مقدار که آمریکایی‌ها آن‌ها را مختصراً طرف مشورت قرار بدهند و در جنایات و سیاست‌های خودشان به‌نوعی شریک کنند و یک رنگ عراقی به سیاست تجاوز خودشان بدهند با این‌ها در تماس بودند. سردار سلیمانی آن موقع باید روند دولت‌سازی عراق را وارونه می‌کرد و کاری می‌کرد که آمریکایی‌ها نتوانند دولت مطلوب خودشان را تشکیل بدهند و در عوض یک دولت مردم‌سالار عراقی سرکار بیاید تا بتواند این کشور را از وضعیتی که آمریکایی‌ها برایش پیش آورده بودند نجات بدهد.

صحنه‌ی سوم درگیری که آن هم صحنه‌ی نرم به‌حساب می‌آید، تلاش آمریکایی‌ها مبنی بر این بود که فرهنگ مذهبی و بومی عراق را تغییر بدهند و یک فرهنگ آمریکایی را مسلّط کنند. بر همین اساس آمریکایی‌ها چندین شبکه‌ی تلویزیونی در عراق ایجاد کردند که مشهورترین آن‌ها شبکه‌ی الحره‌ی عراق بود. همین‌طور دست به ایجاد شبکه‌های اجتماعی زدند تا از طریق ایجاد مراکز فرهنگی و از طریق جذب و تربیت جوانان و اعزام آن‌ها به کشورهای غربی و ایجاد یک سازوکار غربی فرهنگ عراق را مدّنظر قرار می‌دادند که هدفشان تجدید موقعیت خودشان در عراق بود، به‌گونه‌ای که بتوانند از طریق جنگ نرم با فرهنگ بومی عراق سال‌ها بر این کشور مسلّط شوند. در اینجا هم سردار سلیمانی باید با یک برنامه‌ریزی مانع شکل‌گیری فرهنگ آمریکایی در جامعه‌ی عراق می‌شد.

یکی دیگر از صحنه‌های درگیری آمریکایی‌ها با سردار سلیمانی، بحث قومیت‌ها بود. خب عراق دارای سه قومیت اصلی کرد، شیعه و سنی است که این‌ها‌ در بخش‌هایی از عراق به‌صورت متمرکز حضور دارند. مثلاً کردها در بخش شمالی در چهار استان مستقرند. سنی‌ها در غرب عراق و در حدود پنج استان حضور دارند و شیعه‌ها که عمدتاً در قسمت مرکزی و جنوبی عراق مستقرند. آمریکایی‌ها درصدد بودند با دامن‌زدن به بحث‌های قومی از یک طرف مانع شکل‌گیری یک قدرت متمرکز در بغداد شوند و از طرف دیگر هرکدام از این قومیت‌ها را جداجدا به خودشان وابسته کنند. بر این اساس سردار سلیمانی باید با ایجاد یک نوع همگرایی قومی در عراق مانع تجزیه‌ی عملی عراق شود و اجازه ندهد که آمریکایی‌ها قومی را در مقابل قومی قرار بدهند و با سیاست‌های مزوّرانه‌شان یکی‌یکی بر اقوام مسلّط شوند.

صحنه‌ی دیگر عراق، صحنه‌ی اقتصادی بود که آمریکایی‌ها تلاش می‌کردند از طریق تسلّط بر منابع اقتصادی عراق و ایجاد مجموعه‌های اقتصادی تحت امر خودشان بتوانند اقتصاد و شریان‌های مالی عراق را در اختیار خودشان بگیرند. درواقع عراقی که دارای ثروت‌های زیادی است را در شرایطی قرار بدهند که این کشور ثروتمند تبدیل به یک کشور محتاج به برنامه‌های اقتصادی آمریکا در حوزه‌ی مسائل زیرساختی مثل برق و ترابری و ... شود. از طرف دیگر در بخش مربوط به امور کشاورزی و مایحتاج عمومی که عراقی‌ها نیاز دارند، یک شبکه‌ی اقتصادی آمریکایی بیاید و بر این کشور به‌نوعی مسلّط شود. این هم یک عرصه بود.

عرصه‌ی دیگری که آمریکایی‌ها دنبال می‌کردند، مناسبات منطقه‌ای بود. عراق یک کشوری است که بر سر یک چهارراه بین‌المللی قرارگرفته و یک موقعیت مهم ترانزیتی بین آسیا و اروپا دارد. این کشور اگر با محیط پیرامون خودش می‌توانست و بتواند روابط فعال برقرار کند، عراق مقتدری شکل می‌گیرد که می‌تواند در منطقه نقش‌های مهمی را به نفع ملت‌های منطقه ایفا کند. آمریکایی‌ها در اینجا درصدد بودند که از یک طرف روابط خارجی عراق را کانالیزه کنند و از طرف دیگر در سیستم بین‌المللی آمریکا قرار بدهند. از طرف دیگر عراق در دسته‌بندی‌های منطقه‌ای، در جبهه‌ی سازش‌کاری قرار بگیرد که عربستان و رژیم صهیونیستی محور آن هستند و تکمیل‌کننده‌ی پازل قدرت‌های وابسته به آمریکا در این منطقه شود.

این موضوعات، فهرست کلی از صحنه‌های درگیری شهید سلیمانی با آمریکایی‌ها بود. اگر یک مروری بر نتایج این کار کنیم، باید بگوییم که برنامه‌ی سردار سلیمانی در اینجا از یک طرف به موقعیت نظامی آمریکا آسیب زد و در نهایت وضعیت آمریکایی‌ها در بُعد نظامی و امنیتی به آنجا رسید که در سال ۲۰۰۵؛ یعنی سه سال پس از اشغال نظامی عراق به بن‌بست رسید و دولت آمریکا مسئله‌ی انعقاد توافق با دولت عراق را دنبال کرد و در نهایت در سال ۲۰۰۷ به امضای یک توافق مبتنی بر خروج نظامی از عراق تن داد. خروج نظامی از سال ۲۰۰۹ آغاز شد و تا پایان سال ۲۰۱۱ حضور نظامی آمریکا در عراق تقریباً به صفر رسید.

بعدها وقتی که مقامات آمریکایی و وابستگان به آن‌ها از جمله سعودی‌ها درباره‌ی این نوع عملکرد قضاوت می‌کردند، تعبیرشان این بود که آمریکا از حمله‌ی نظامی به عراق هیچ چیزی به دست نیاورد و عراق را در یک سینی طلایی به جمهوری اسلامی ایران هدیه داد. البته این یک تعبیر اغراق‌آمیزی بود. این آمریکایی‌ها نبودند که عراق را به جمهوری اسلامی تحویل دادند. اصلاً تعبیر تحویل به جمهوری اسلامی غلط است، به‌خاطر اینکه عراق یک کشور مستقل است و ایران هم هیچ‌گاه نخواسته که بر عراق مسلّط شود، بلکه برنامه‌ی ایران برای اخراج نظامیان آمریکایی از عراق بر مبنای شکل‌دهی به یک عراق مستقل، قدرتمند و دارای ارتش قدرتمند بود. کما اینکه به گواه شخصیت‌های عراقی ازجمله آقای نوری مالکی‌، نخست‌وزیر سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱، این سردار سلیمانی بود که برای استقلال عراق کمک‌های بی‌دریغی انجام داد، بدون اینکه چشم‌داشتی به سیادت عراق داشته باشد و بخواهد سیادت عراق را مخدوش کند.

به عرصه‌های درگیری اشاره کردید، در این سال‌ها چه نتایجی در این آوردگاه به‌دست آمده؟

در بُعد دولت‌سازی، سردار سلیمانی با درایت و البته با راهنمایی بسیار کارساز رهبر انقلاب، با گروه‌های عراقی وارد صحبت شد و گروه‌های شیعه، سنی و کرد را ترغیب کرد که خودشان دست به نوشتن قانون اساسی بزنند. در نهایت قانون اساسی عراق با محوریت شورای حکم که برگرفته از حدود سی‌وپنج شخصیت شیعه، سنی و کرد عراقی بود، به‌عنوان یک قانون اساسی بومی نوشته شد و دولت‌سازی در عراق برخلاف نظر آمریکایی‌ها به این سمت رفت که مردم در انتخابات شرکت کردند و قانون اساسی را به تصویب رساندند. بر اساس قانون اساسی در انتخابات مجلس، شوراهای استانی و شهرستانی شرکت کردند و از دل مجلس یک دولت منتخب بیرون آمد که اوّلین دولت منتخب آقای ابراهیم جعفری بود. بعد از ابراهیم جعفری، دولت نوری مالکی آمد؛ بعد از نوری مالکی، دولت حیدرالعبادی آمد؛ بعد از دولت حیدرالعبادی، دولت عبدالمهدی آمد و بعد از دولت عبدالمهدی هم دولت آقای کاظمی سر کار آمد. همه‌ی این دولت‌ها در چهارچوب همان قانون اساسی عراق و با رأی مردم بر سر کار آمدند. لذا عملاً طرح دولت‌سازی آمریکا در عراق با شکست مواجه شد و دولتی ملی و اسلامی در عراق شکل گرفت.

درخصوص مسئله‌ی فرهنگی و تلاش آمریکا برای سیطره‌ی فرهنگی درازمدت در عراق، سردار سلیمانی دست به کارهای گسترده‌ی فرهنگی زد. شبکه‌های تلویزیونی در عراق راه افتادند و گروه‌های اجتماعی- فرهنگی، بنیادها و مؤسسات فراوان عراقی شکل گرفتند. سردار سلیمانی ارتباطات بسیار گسترده‌ای با دانشگاه‌های عراق برقرار کرد و یک شبکه‌ی بزرگی از اساتید دانشگاه، روحانیون، نخبگان فعال شدند که کارهای مختلفی در عراق صورت گرفت. عملاً کار آمریکایی‌ها در زمینه‌ی تسلّط فرهنگی هم با بن‌بست مواجه شد.

در زمینه‌ی مسائل اقتصادی، آمریکایی‌ها تلاش زیادی کردند تا اقتصاد عراق را در سیطره بگیرند، ولی سردار سلیمانی کمک‌های فراوانی در حوزه‌ی اقتصادی به عراق کرد. شبکه‌های توزیع کالا، کشاورزی عراق، ایجاد کارخانه‌های تبدیل کنستانتره، انواع کارخانه‌های اقتصادی، روابط تجاری بین ایران و عراق و زیرساخت‌های عراق مخصوصاً در زمینه‌ی برق شکل جدیدی به خودشان گرفتند. عملاً به اقتصاد عراق یک جانی داد و عراق توانست در حوزه‌ی اقتصادی بر طرح آمریکا در این زمینه غلبه کند.

در زمینه‌ی سیاست خارجی هم آمریکایی‌ها دنبال این بودند که عراق را با یک طرح منطقه‌ای و با محوریت عربستان و اسرائیل در حوزه‌ی غرب بلوکه و هضم کنند. سردار سلیمانی کمک زیادی کرد به اینکه روابط خارجی عراق گسترده و متنوع باشد. درواقع سردار سلیمانی برای ایجاد روابط اقتصادی بین عراق و ترکیه، بین عراق و سوریه، بین عراق و چین، بین عراق و ایران و بین عراق و سوریه انجام داد، عملاً اجازه نداد که عراق در سیاست خارجی آمریکا بلوکه شود و در چنبره‌ی سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا قرار بگیرد.

سردار سلیمانی در حوزه‌های نظامی- امنیتی با شکل‌دهی حشدالشعبی که آن را تبدیل به یک ارتش مستقل، پرتوان، جوان، مردمی و تجربه‌دیده‌ی در صحنه‌ی رزم کرده بود، توانست جزو نیروهای نظامی عراق کند. این اقدامات نمونه‌هایی است از کارهایی که سردار سلیمانی در عرصه‌های مختلف برای استقلال و سیادت عراق انجام داد و امروز می‌توانیم در جای‌جای عراق جای پای سردار سلیمانی را در بسیاری از مسائل و مناسبات این کشور مشاهده کنیم. دلیل اینکه سردار سلیمانی در عراق شهید شد، به‌خاطر نقشی بود که ایشان در هویت‌دهی به عراق و استقلال و عظمت عراق انجام داد.

رهبر انقلاب در سال گذشته فرمودند که بسیاری از فعالیت‌های حاج قاسم قابل بیان نیست. آیا با گذشت یک سال موارد قابل اشاره‌ای هست که بتوانید تشریح کنید؟

همان‌طوری که رهبر انقلاب هم فرمودند، بیان بسیاری از فعالیت‌های سردار سلیمانی به دو دلیل در حال حاضر ممکن نیست. یکی به‌دلیل بسیاری از این فعالیت‌هاست که هنوز در جریان است و باید به ثمر بنشیند و بیان آن‌ها می‌تواند مشکلی در جهت اجرای این‌ها ایجاد کند. درواقع دشمن را حساس می‌کند و اقدامات تخریبی این‌ها را سبب می‌شود. دلیل دیگر اینکه بعضی از اقدامات سردار سلیمانی برای توانمندسازی عراق با مخالفین و مدعیانی در داخل عراق مواجه بود و بعضی از این اقدامات ممکن است درست فهم نشده باشد و باید زمان بگذرد تا بسیاری از دیدگاه‌ها و نکاتی که سردار برای طرف‌های عراقی دنبال می‌کرد کاملاً عینی و ملموس شود و خودشان به این نتیجه برسند که این کاری که سردار سلیمانی دنبال کرده تا چه حد به نفع ملت و استقلال عراق است.

امّا به یک نکته‌ای می‌خواهم اشاره کنم که شاید جزء موارد ناگفته ولی قابل‌گفتن باشد و آن نقش سردار سلیمانی در به وحدت‌رساندن گروه‌های عراقی بود. این کار واقعاً کار بسیار بسیار سختی بود. شما نگاه کنید، روزی که صدام حسین ساقط شد و آمریکایی‌ها در این کشور عملاً کل عراق را در سیطره داشتند، در گروه‌های شیعه آن‌قدر اختلاف بود که وقتی آقای عبدالمجید خوئی، پسر مرحوم آیت‌اللّه حاج سید ابوالقاسم خوئی به کویت آمد، از کویت به بصره آمد و از طریق بصره وارد نجف شد، (در نجف که مرکز مرجعیت بود و پدر بزرگوار ایشان ده‌ها سال به‌عنوان مرجع اعلای شیعه مطرح و مستقر بودند) توسط بعضی از گروه‌های شیعه به قتل رسید و بدنش را چهار قطعه کردند و در چهار گوشه‌ی نجف آویختند. در این حد شیعه با هم دچار مشکل بود و شکاف داشت. گروه‌های مختلف با هم درگیر بودند. صدری‌ها یک‌جور عمل می‌کردند، بعضی از گروه‌های حزب‌الدعوه جور دیگری عمل می‌کردند، خاندان حکیم هم همین‌طور. دستگاه‌های مختلف شیعه که سال‌های سال زیر سیطره‌ی رژیم صدام حسین بودند و از حداقل آزادی‌ها برخوردار نبودند، یک دفعه همه‌ی این‌ها آزاد شدند و همه هم مدعی بودند و با هم درگیر می‌شدند، به شکلی که مرجعیت محترم نجف، حضرت آیت‌اللّه سیستانی امنیت نداشت و به‌شدت نگران وضعیت شیعه بودند.

وضعیت شیعه به‌گونه‌ای شده بود که مرجعیت برای ورود به صحنه ملاحظه داشت؛ یعنی احساس می‌کرد که حرفش در جامعه‌ی شیعه جلو نمی‌رود و با مخالفت‌های جدی مواجه می‌شود و باعث هتک مرجعیت می‌شود. در چنین فضایی سردار سلیمانی باید همین گروه‌های درگیر را کنار هم می‌نشاند و اختلافاتشان را حل‌وفصل می‌کرد یا کاهش می‌داد و از همین گروه‌های متفرق، یک مشت واحدی درست می‌کرد. این کار واقعاً کار بسیار دشواری بود، ولی در نهایت سردار سلیمانی موفق شد که از این گروه‌های پراکنده‌ی شیعه لیست ۵۵۵ را تشکیل بدهد؛ یعنی توانست لیست عراق موحد را در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ تشکیل بدهد تا از این‌ها دولتی تشکیل شود. این کار خیلی سخت و دشواری بود.

شهید سلیمانی چگونه توانست شکل‌گیری داعش را پیش‌بینی کند؟ و این پیش‌بینی چقدر توانست ما را در مقابله با این گروهک تروریستی کمک کند؟

پیش‌بینی داعش یک مسئله‌ بسیار مهمی بود. رفتار سردار سلیمانی در عراق به‌گونه‌ای بود که اخبار متعددی از عشیره‌ها، احزاب عراقی، دستگاه‌های مختلف و گروه‌های معارض عراقی به دستش می‌رسید. آن موقع عراق جولانگاه گروه‌هایی نظیر گروه توحید الجهاد به رهبری ابومصعب الزرقاوی بود و بعثی‌‌ها به رهبری آقای عزت ابراهیم الدوری به‌شدت فعال بودند و این‌ها بعضاً مشغول توطئه بودند. سردار سلیمانی با این داده‌ها موفق شد اشراف کاملی به مسائل عراق پیدا کند. لذا سردار سلیمانی خیلی زودتر از خود عراقی‌ها متوجه شد که یک توطئه‌ی عظیمی با محوریت آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها، ترکیه، عربستان، قطر، امارات و اردن در جریان است تا عراق را به هم بریزند و حکومت نوپای عراق را از بین ببرند و از طریق سیطره‌ی بر عراق نظم منطقه را کلاً به ضرر محور مقاومت تغییر بدهند.

سردار سلیمانی توانست این مسئله را خیلی زودتر پیش‌بینی کند. داعش در ۲۰ خرداد سال ۱۳۹۴ حرکتش را در عراق به شکل تهاجمی شروع کرد. اوّلین گزارش‌ها مبتنی بر وجود چنین جریان و نیاتی در آذرماه سال ۱۳۹۳؛ یعنی حدود شش ماه قبل از اینکه داعش حرکتش را در عراق شروع کند، توسط سردار سلیمانی به دولت و ارتش عراق منتقل شد. این نشان می‌داد که ایشان یک اشراف کاملی دارد. مثلاً در زمانی که انتخابات عراق در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ در جریان بود، سردار سلیمانی در گزارشی به مقامات عراقی اعلام کرده بود که الان گروه‌های تکفیری با محوریت داعش بر استان‌های غربی عراق کاملاً مسلّطند و فقط پرچمشان را بالا نبرده‌اند و در یک لحظه می‌توانند این کار را بکنند و عراق را به آشوب بکشند.

در آن زمان این باور در مقامات عراقی وجود نداشت که واقعاً چنین توطئه‌ی عظیمی در جریان است که ارتش نتواند از پس آن بربیاد. خب آمریکایی‌ها از داعش به‌عنوان گروه‌های عدالت‌طلب یاد می‌کردند؛ یعنی تبلیغات آمریکایی‌ها این بود که جریان داعش یک جریان سنیِ عدالت‌طلبی است که از سیاست‌های دولت شیعه‌ بغداد به ستوه آمده و برای احقاق حقوق اهل سنت دارد مبارزه می‌کند. درواقع آن‌ها تمجید می‌کردند و سعودی‌ها، قطری‌ها و اماراتی‌ها تلویزیون‌های خودشان را در اختیار حرکت تهاجمی داعش قرار داده بودند و دائماً پیشرفت‌های آن‌ها را گزارش می‌کردند و از آن‌ها استقبال می‌کردند.

امّا سردار سلیمانی با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داشت، غافلگیر نشد و به‌سرعت وارد شد و مقامات عراقی را متقاعد کرد که امکان غلبه بر این جریان وجود دارد و می‌شود این کار را کرد. بعد هم با صدور فتوای به‌موقع حضرت آیت‌اللّه ‌سیستانی کار مقابله‌ی با این جریان با محوریت سردار سلیمانی شروع شد. جریان حشدالشعبی خارج از ارتش شکل گرفت و این‌ جریان در کنار ارتش، در یک زمان بسیار کوتاهی داعش را مهار کرد. ببینید ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، حرکت تهاجمی سنگین داعش با حمایت آمریکایی‌ها و سعودی‌ها و دیگران شروع شد و در شهریورماه عملیات البلد را سردار سلیمانی در اطراف شهر مقدس سامرا به اجرا گذاشت و عملاً حرکت داعش در این زمان به پایان رسید و سیر قهقرایی داعش در اینجا با محوریت سردار سلیمانی شروع شد. این‌ مواردی که گفته ‌شد، نمونه و نشانه‌ای از توان پیش‌بینی سردار سلیمانی بود که در این زمینه‌ها انجام داد.

انتهای پیام
captcha