به گزارش ایکنا، مقصود فراستخواه در نشست علوم انسانی، تأثیر اجتماعی و توسعه با عنوان «علوم انسانی و مسئله تأثیر اجتماعی» سخنرانی کرد و در ادامه گفت: در مطالعه ما مسئله این است که چقدر علوم اجتماعی، اجتماعی و انسانی است. مسئله ما این است که آیا تأثیر اجتماعی دارند. یعنی مرحمی برای زخمهای انسانها پیدا کنند و فهمی از تاریخ اکنون داشته باشند. یعنی علوم انسانی باید به این موارد بپردازد.
وی افزود: علوم انسانی و علوم دسته دوم به سطح زندگی جامعه میپردازند. تهران تقریباً بیست درصد از جمعیت ایران را تشکیل میدهد و بیشتر دانشگاههای مهم هم در این شهر هستند و بخش بزرگی دانشآموختگان حدود 14 میلیون یا در تهران تحصیل کردهاند یا در تهران زندگی میکنند. با این وضعیت که 50 درصد از این تحصیلکردگان مربوط به علوم انسانی است، پرسش این است که علوم انسانی برای این شهر چه برنامهای دارد.
فراستخواه تصریح کرد: برای این بحث، شاخصهایی درباره زندگی شهر وجود دارد، شاخص شهرهای پویا یعنی شهری که در آن زندگی هست، در این شاخصها تهران پایینترین رتبه را دارد. از 180 شهر در رتبه بندی cmi از برنامهریزی محلی، تهران رتبه 162 را دارد. در مسائل دیگر هم شاخصها قابل قبول نیستند. در شاخص شهرهای جهانی امکانهای مختلف و مانند تجربه شهری و... نیز تهران از 128 شهر، رتبه 98 را دارد. توجه کنید که استانبول با تمام مشکلاتش حدود 28 است. در شاخص چشمانداز شهرهای جهان از 128 شهر، 118 هستیم.
فراستخواه در ادامه یادآور شد: شاخص دیگر شهر زیستپذیر است که بسیار مهم است. یعنی شهری که مردم به آن اعتماد میکنند و در آن شهر زندگی خود را قابل پیشبینی میدانند، در این شاخص از 231 شهر، 199 هستیم. شاخص دیگری به عنوان کیفیت زندگی است که از 231 شهر رتبهای بسیار پایین داریم. در شاخصهای رقابتپذیری از 120 شهر 120 مین هستیم. درصورتیکه شهر بیروت در همین شاخص که هشت مولفه اقتصادی، فرهنگی و... دارد، از تهران بالاتر است و فقط در شاخص مخاطرات از تهران بهتر نیست. پرسش این است که پس میشود پرسید که علوم انسانی برای این شهر چه میتواند داشته باشد و چه تأثیری دارد؟
این استاد دانشگاه افزود: این پرسش بجاست به شرط اینکه مسئله را درست باز کنیم و اگر صورتبندی را درست نفهمیم، میتواند گمراهکننده باشد. انتظاری که از علوم انسانی به دلیل سرشت آن میرود، این است که با صورتبندی ساده نمیشود مسئله را رفع و رجوع کرد. علوم انسانی قبل از اینکه بخواهد مسئله را رفع کند، ابتدا مسئله مطرح میکند. یعنی علوم انسانی قبل از حل مسئله آن را تکثیر میکند و به تعبیری چیز را چیز میکند. ما با آگاهیهایی که از علوم انسانی میگیریم، از خودمان پرسش میکنیم. راهحلهای آن هم به صورت یک پکیج هستند که به همدیگر ارتباط دارند. چون مسائل انسانی مسائلی بسیار پیچیدهای هستند که در ارتباط با هم معنی دارند.
به گفته فراستخواه، خودآگاهیای که در علوم انسانی وجود دارد به مشکلات خود واقف است که چه شرایطی وجود دارد که بتواند مرارتهای انسانی را رفع کنند، اما متوجه است که این شرایط امکانی میخواهد. توجه کنید که الان اهواز مشکلاتی دارد که این مشکلات در شهرهایی دیگر وجود دارد و در واقع یک جامعهای مستعد خطر وجود دارد. اما این علوم انسانی چه راه حلی برای آن شهر دارد. آیا در شهر تهران یک مدیریت یکپارچه وجود دارد؟ آیا در شهر تهران با این ساختارها شرایط امکان مدیریت یکپارچه وجود دارد؟ در شهری که هنوز مسئولیت گم شده وجود دارد که هیچ کس مسئولیتپذیر نیست. آیا علوم انسانی نمیتواند این مشکلات را توضیح دهد؟
وی ادامه داد: در این پروژه، به سندروم قفسه رسیدم که علم یک کالای تزئینی است و اختیاردار عالم و آدم نیست. بلکه چارچوبهای دیگر دارد. آیا شهرهای ما با علم اداره میشود؟ شهرهای ما ایدئولوژی دولتی اداره میشود. اگر دانشگاه استقلال نهادی داشته باشد و زبانش برای بیان مسائل باز باشد و رابطه دانشگاه و دولت و بازار با یک رابطه سالم در جریان باشد، آنجا تازه مشکلات علوم انسانی آغاز میشود. در نتیجه، مسئله بعد از این است که علوم انسانی باید نقادی شود. اما با این پرسشها، مسئولیت علوم انسانی و دانشمندان را رفع نمیکند. با توجه به این مسئله، مجموعههای دانش در ایران معطل هستند و اگر نگوییم مقفل هستند، صامت هستند و در سیاستگذاری تأثیرگذار نیستند.
وی تشریح کرد: بعد از اینکه به دانش معطل رسیدیم و بعد از اینکه گفتیم سیستم سیاستگذاری عمومی بر اساس دانش تعریف شده است یا براساس شبه علمها یا ایدئولوژی خاصی تعریف شده است، به این میرسیم که علوم انسانی و اجتماعی در ایران از نظر مدیریت کلاس و صورتبندیهای مسئله باید بهتر از اینها عمل کند. بنابراین با وجود اینکه تمام شرایط امکان برای علوم انسانی برای رفع مشکلات جامعه وجود ندارد، در عین حال این کافی نیست که علوم انسانی از مسئولیت گریزان باشد، بلکه باید برگردد به مسائل و نقادی خود و به کف جامعه برود و سفارشهای خود را از سفارشهای خاموش شهر بگیرد.
فراستخواه در ادامه افزود: در این میان، مدلهایی برای این مسئله مطرح کردیم، کار علوم انسانی این نیست که فقط دانش تولید کند، بلکه آن را باید به جامعه گسیل کند. بعد از گسیل کردن باید آن را فایدهمند کرده و به زبان جامعه ترجمه کند. یعنی بتوانیم آن را به زبان سیاست اجتماعی و زندگی ترجمه کنیم و ترجمههای محلی از آن داشته باشیم. تا بتوان علم را سفارشگرا کنیم. و معطوف به سفارشهای جامعه باشد. به این معنا علوم انسانی باید بیاید و دانش را برای جامعه معنا کند. ما امروز بیشتر درگیر تجاری شدن دانش شدهایم تا اجتماعی شدن آن در صورتی که تجاری شدن هم بخشی از اجتماعی شدن است. اما علوم انسانی باید بتواند به جامعه زبانبخشی بدهد و دردهای جامعه را بیان کند.
عباس منوچهری، استاد دانشگاه تربیت مدرس نیز در این نشست با عنوان «توسعه فراستمند: ضرورتها و ظرفیتها»، گفت: اتفاقی که برای علم سیاست افتاده و رفتارگرایی حاکم شده، در دانش ریاضیات کمی شدن، حاکم شدن و این نوع نگاه نه به روز است نه پاسخگو. اثبات گرایی، فایدهگرایی و رفتارگرایی به صورت بارز و ضمنی بر علوم ما مسلط شده است. برخی از کشورها مشکلاتی دارند چون این نگاه را حاکم نکردند، این موضوع در همه جای دنیا فراگیر نشده، اما هر جا این رویکرد مسلط بود، مشکلاتی هم وجود داشته است.
وی یادآور شد: در بحث ریشهها، آنچه که به عنوان توسعهنیافتگی بحث میکنیم، رابطه انسان و تکنولوژی، غلبه تکنولوژی، رابطه جنگ و تغییرات اجتماعی است. دلالت سوم این است که نظریه توسعه باید انسانشناسی مشخص با بنیانهای فکری مشخص داشته باشد. دلالت چهارم دلالت هنجاری است یعنی چه چیزی بهتر است باشد. این چیزی است که اندیشه سیاسی از ابتدا با آن درگیر بوده است. بحث ما این است که یک نظریه توسعه با کفایت باید این دلالتها را داشته باشد وگرنه پاسخگو نیست و راهبر به توسعه نیست. در واقع توسعه نیازمند توسعه فراستمند است که دارای ضرورتهایی است. همچنین علوم انسانی باید بتواند شهروند تربیت کند و معیار زندگی خوب شهروند فراستمند است.
انتهای پیام