به گزارش ایکنا، انسانی که در روزگاران کهن عاجز بود و به سختی روزگار میگذراند، رفتهرفته آگاهی و توانایی خود را بیشتر کرد و توانست بر طبیعت غلبه کند و در نهایت کمتر چیزی باقی ماند که به تسخیر او درنیاید. امروزه حتی از کشف امکان حیات در سیارات دیگر برای زندگی سخن به میان میآید و پروژههایی نظیر زندگی در مریخ پیگیری میشود. در این عصر، که آن را مدرنیته میخوانند، رفاه بشر روزبهروز در سایه پیشرفت آگاهی و علم و تکنولوژی رو به افزایش نهاده است.
شاید بشر فکر میکرد که نیرومندتر از او هرگز وجود ندارد و او قادر است بر تمام مسائل و مشکلات غلبه کند، تا اینکه سر و کله ویروس کرونا پیدا شد. این ویروس که جز با چشم مسلح نمیتوان آن را دید، تأثیری بس عظیم بر زندگی و جامعه و جهان مدرن گذاشته و همه چیز را با شکنندگی و چالش جدی مواجه کرده است. به طوری که کشورهای توسعهیافته با کشورهای توسعهنیافته و در حال توسعه به یک میزان از این بیماری رنج میبرند و این ویروس همه دنیا را تحت تأثیر قرار داده است.
در این بین جدالی هم میان موافقان و مخالفان مدرنیته پیدا شده است، به گونهای که منتقدان مدرنیته فرصت را مغتنم شمرده و بیان میکنند؛ این تمدن عظیم غرب با وجود تمام هیمنه و شکوهش، در مقابل یک ویروس ناکارآمد شده است. اندیشمندانی هم بر این باورند که مدرنیته همچنان با چالشهای بسیار جدی مواجه میشود و مجدداً خود را بازسازی میکند و بر معایب و مشکلات فائق میآید. به منظور تبیین چالشهای به وجود آمده و بررسی زیست پساکرونایی، با رحیم محمدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به گفتوگو نشستیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
وی در ابتدای صحبتهای خود بیان کرد: این روزها که بحران کرونا به وجود آمده همه به بحران مبتلا هستیم، حرف و حدیث هم زیاد شده و همه به نوعی حرف میزنیم. اما افراد اندکی هستند که خوب بخوانند، گوش دهند و فکر کنند. امروزه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز امکان گفتن و نوشتن را مهیا کردند و گفت و شنودهای همگانی را شاهد هستیم. اما این گفتوشنودها غالباً «پاپ و توده وار» هستند، همانطور که موسیقی پاپ با موسیقی فاخر تفاوتهای عمده دارد، بخش اعظم نوشتنها و گفتنهای فضای مجازی نیز با گفتهها و نوشتههای فاخر علمی و فکری متفاوت است. حتی میتوان گفت این روزها، غلو، آشفتهگویی، آرزواندیشی و خیالاندیشی هم زیاد شده است.
آرزومندان فروپاشی از حرفهای خودشان عبور کردهاند
محمدی تصریح کرد: از جمله گروهی از روشنفکران در کشور ما از ۶۰، ۷۰ سال قبل که «حلقه هانری کربن» در ایران شکل گرفت، آرزوی فروپاشی غرب را در سر پروراندهاند و مباحث متنوعی در این باب مطرح کردهاند. البته کسانی که از ابتدا این آرزو را مطرح میکردند، این روزها خودشان هم از آن حرفها گذر کردهاند. برای نمونه، آقای دکتر داوری اردکانی که ۵۰ سال قبل کتابی در باب «غربزدگی» و وضعیت غربزدگی نوشته بود، این اواخر همان کتاب را تحت عنوان «وضعیت کنونی تفکر در ایران» تجدید چاپ کرده است و دیگر کلمه غربزدگی را از عنوان برداشته است. این کار نشان میدهد تغییراتی در او نیز پیدا شده است.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: اما آنهایی که اهل تفکر نیستند و بیشتر اهل سیاستاند، آنها همچنان آرزوی فروپاشی غرب و به قول خودشان فروپاشی تمدّنِ غرب را زیاد تکرار میکنند. البته نه اینکه بگویم فروپاشی غرب نظراً ناممکن است؛ اما امکان و عدم امکان فروپاشی، با آرزو و خیالِ فروپاشی دو چیز متفاوت است. ایرانیان بیشتر از ۱۲۰ سال است، در ذیل ایدئولوژی سیاسی و غربزدگی میاندیشند و این نحو از اندیشیدن نیز یکسری تبعاتی دارد. وقتی دستگاه مفهومی شما و واژگانی که به واسطه آنها میاندیشید و سخن میگویید، واژگانی باشند که در گفتمان ایدئولوژی و غربزدگی ساخته شده است، به طور طبیعی هر چیز و هر حادثهای که به سوی این گفتمان و این دستگاه مفهومی میآید، یک تحلیل سیاسی پیدا میکند.
محمدی تصریح کرد: بنابراین ما باید ببینیم که ایستادنگاه تحلیلکننده کجا است؟ یعنی موضع گفتمانی و پارادایمی و اندیشهای او چیست؟ چون مفاهیم هر گفتمان و پارادایم، یکسری امکانهایِ تحلیل به ما میدهند و جلوی بسیاری از امکانهای دیگر را نیز میگیرند. پارادایمها اینطور نیستند که فقط امکانات باشند، محدودیت هم هستند. کسی که در ایستادنگاه غربزدگی یا به تعبیر من در «ایستادنگاه شرقشناسی وارونه»، ایستاده است و جهان را از آنجا میبیند و تحلیل میکند، آن ایستادنگاه، یکسری امکانها به او میدهد، اما جلوی بخش دیگری از امکانها را نیز میگیرد. یعنی این ایستادنگاهها، محدودیتها و ممنوعیتهایی هم دارند. وقتی کسانی میگویند پساکرونا به معنی فروپاشی تمدن غرب خواهد بود؛ ما باید ببینیم اینها از کجا و از کدام گفتمان و پارادایم حرف میزنند.
این جامعهشناس تصریح کرد: بنابراین گروهی از روشنفکران جامعه ما، مثل احمد فردید که مفهوم غربزدگی و انتظار را آفرید و دکتر رضا داوری و شاگردان آنان مانند بیژن عبدالکریمی و کسان دیگر که در «ایستادنگاه غربزدگی» یا شرقشناسی وارونه ایستادهاند، اینان همواره به زبانهای مختلف فروپاشی یا پایان مدرنیته و غرب را مطرح کردهاند، کمترینش این است که گفتهاند؛ مدرنیته به بنبست رسیده است. اما امروزه به لحاظ تاریخی، جامعه ایرانی و گویشگران ایرانی از این ایستادنگاه عبور کردهاند و ایستادنگاه و گفتمان جدیدی گشودهاند.
وی بیان کرد: امروز در بحران کرونا خیلی حرفها و تحلیلهای واهی و بیربط هم پیدا شده است که عمدتاً سیاسی هستند یا عامیانهاند و سامان مشخصی ندارند. اما ما اگر از این تحلیلهای اهل علم و روشنفکران و تحلیلهای سیاسی بگذریم، به واقعیت زندگی اجتماعی و اقتصادی میرسیم. در اینجا میبینیم که مردم عادی مانند کارمندان و کارگران و کاسبان و تجار و تکنوکراتها و دانشجوها هم میگویند؛ زندگی چقدر شکننده و پوچ شده است! گویا بحران ویروس کشنده کرونا، همه را دچار شوک کرده است. وقتی کرونا هزاران آدم را کُشت و خیلیها را به بیمارستان فرستاد و خیلیها را تا حد مرگ پیش بُرد و همه کارها را تعطیل کرد، آدمها یادشان آمد که مرگ از همهچیز به آنها نزدیکتر شده است و زندگی و رفاه خیلی شکننده است، و بعضیها هم نتیجه گرفتند که زندگی چقدر بیمعناست.
محمدی تصریح کرد: در این بحران برخیها حتی پی بردند که عقاید و باورهای آنها پوچ بوده است. برای مثال خیلیها فکر میکردند که حرمهای مطهر در ایران و عراق، دارالشفا هستند. اما به آنها گوشزد شد که در اینجاها نیز ویروس منتشر و تکثیر میشود و باید تعطیل شوند. بنابراین مؤمنان به یک نوع آشفتگی ذهنی مبتلا شدند و پی بردند که بخشی از ایمان و عقایدشان، پوچ و خرافات بوده است. یا کسانی پی بردند که سلامت و درمان و زندگی، چقدر مهم بوده که از آنها غافل بودهاند. خیلیها هم متوجه شدند؛ صحت و سلامت مرکز همهچیز است و باید روی سلامت خودشان و جامعه کار کنند. حتی کسانی گفتند؛ انسان، چه موجود ضعیفی است. چون در عصر مدرن این طور تلقی میشد که انسان دیگر، قدرتمند و غالب شده است. اما الآن میبینند که انسان همچنان ضعیف و ناتوان است و از نو پی بردند که انسان همیشه یک نوع ضعف و ناتوانی دارد.
این استاد دانشگاه گفت: اگر به دنیای مدرن نگاه کنید، علم و تکنولوژی در این دنیا برای خود ابرقدرتی بوده و هست و همه فکر میکردند بشر میتواند هر کاری را در طبیعت و هستی، به مدد علم و تکنولوژی انجام دهد. اما امروز یک ویروس ریز علم و تکنولوژی را هم عاجز کرده است. یک زمانی همه فکر میکردیم، کشورهای پیشرفته و قدرتمند، خیلی کارها از دستشان بر میآید، اما دیدیم که آمریکا و اروپا هم به شیوه کشورهای در حال توسعه با کرونا مواجه شدند، همه تعجب کردیم. چون فکر میکردیم آنها علم و تجهیزات درمانی پیشرفتهتر و ثروت بیشتری دارند، اما دیدیم که نه خیر، هیچکدام به کار نیامد و پی بردیم که ناتوانی علم و تکنولوژی نیز ممکن است. در واقع در دنیای کنونی اتفاقات و واقعیتهایی رخ داد که خود اینها خیلی مهم هستند.
وی گفت: پس ممکن است ما یک وقت به تحلیلهای تحلیلگران و اهل علم و روشنفکران در مورد بحران کرونا توجه کنیم تا ببینیم آنها کجا ایستادهاند و چه میگویند. اما یک وقت دیگر اینها را رها میکنیم و به سراغ واقعیتهای زندگی و مردم عادی و عموم میرویم و شهرها و روستاها و زندگیها و بازار و صنعت را تماشا میکنیم. ما وقتی به زندگی مردم عادی و عموم نگاه میکنیم، اتفاقات و پرسشها و حرفهای دیگری میبینیم و میشنویم. اتفاقاً کار جامعهشناسی هم این است که این امور را بفهمد و آنها را مقولهبندی کند و توضیح دهد. جامعهشناس ترجیح میدهد بیش از آنکه به تحلیلگرها گوش بدهد، مستقیماً واقعیتها و اتفاقات را مشاهده کند و بشنود. در اینجاست که ما میبینیم مردم عادی و زندگی روزمره خیلی تکان خورده است و تردیدهای مهمی در دل همه مردم ایجاد شده و ذهنشان به هم ریخته است و خیلی از مناسبات و روابط تعطیل شده است.
محمدی تصریح کرد: در این بحران مرگبار کرونا هر گروهی یک جور تعبیر میکنند. برخی میگویند که این یک فاجعه است، برخی میگویند این یک بحران است، برخی میگویند نظم موجود و زندگی معمولی معلّق شده است. برخی هم میگویند زندگی و قواعد عادی متوقف شده است، کار و کاسبی و تجارت و تولید و خدمات و ورزش و معاشرت و سفر متوقف شده است و اغلب مردم به ایزوله شدن و پنهان شدن از مناسبات اجتماعی رفتهاند. در نهایت اینکه یک «وضعیت عدم اطمینان» پیدا شده است و کسی نمیداند فردا چه خواهد شد؟ همه ما یا اکثر ما با یک نوع وضعیت عدم اطمینان و با بیتکلیفی مواجه هستیم.
وی در پاسخ به این پرسش که چه اتفاقی ممکن است در آینده بیفتد؟ بیان کرد: من در دهم فروردین امسال یک یادداشتی تحت عنوان «آیا پساکرونا ممکن است؟» نوشتم. به نظرم این یک پرسش مهمی است. در این عبارتِ پرسشی، مفهوم پساکرونا یا پُستکرونا، مفهوم مهمی است. در آنجا گفتهام یک دانشمند، فیلسوف و جامعهشناس کی این مفهوم را به کار میبرد؟ زمانی که او میبیند یا حدس میزند که در تداوم عادی زمانه، یا در روند نظم اجتماعی یک گسستی به وجود آمده است. یا مثلاً جامعهشناس مشاهده میکند که در نظم جامعه یک پارگی دارد ایجاد میشود و وقتی که گسست ایجاد میشود، جامعهشناس میپرسد؛ از این پس چه رخ خواهد داد؟ آن چیزی که در پاسخ این پرسش اتفاق خواهد افتاد، آن میشود پُست کرونا یا پساکرونا.
محمدی اضافه کرد: لذا یک روندی اگر تداوم داشته باشد، هرچند بحران و مسئله هم داشته باشد، در آنجا نمیتوان کلمه پسا را به کار برد. بلکه پسا، برای زمانی است که «نقطه عطف» ایجاد شده باشد. وقتی میپرسیم؛ آیا پساکرونا ممکن است؟ پرسشِ غائبی که در پس این پرسش نهان است، این است که آیا بحران کرونا، یک نقطه عطف تاریخی در جهان کنونی است؟ یعنی میخواهیم ببینیم یک نقطه عطف شکل گرفته است؟ یا اینکه زندگی و جامعه با وجود مسئله و مشکل، به صورت طبیعی با چالشهای اینچنینی مواجه میشود، ولی تداوم خود را هم دارد.
این استاد دانشگاه گفت: بنابراین پرسش ما به این سمت میرود که ببینیم آیا این بحران، فاجعه، حیرت یا تردیدی که پیدا شده، گسستی ایجاد کرده و نقطه عطفی شکل داده یا خیر؟ آن چیزی که ما الان بر مبنای دانش کنونی میفهمیم این است که گویی کرونا گذرا نیست و آثار مهمی برجای خواهد گذاشت. یعنی میفهمیم که کرونا آمده است تا کارهای مهمی بکند و بماند. البته نه اینکه بیماری بماند، بلکه آثار و نتایج کرونا خواهد ماند. ممکن است بیماری کرونا به زودی دارو و واکسن پیدا کند و بشر بتواند بر آن پیروز شود، اما این کرونا آثار و تبعات سطحی و عمقی هم دارد. یعنی نگرش و ذهن انسانها را دگرگون میکند، مناسبات را بههم میزند، روشهای جدیدی را تعریف میکند، اهداف را مورد بازبینی قرار میدهد و دولتها و مناسبات سیاسی و اقتصادی را متحول میکند. کرونا مجموعه این خصلتها را دارد، اما پرسش اینجاست؛ چقدر این آثار و نتایج میتوانند ریشهای باشند، و نقطه عطف بیافرینند؟ این هنوز معلوم نیست و ما دانش کافی در این خصوص نداریم.
وی در انتقاد به استعمال واژه «تمدنِ غرب» هم تصریح کرد: در اینجا باید اشاره کنم که تعبیر تمدن غرب صحیح نیست. اساساً عصر مدرن، عصر تمدنها نیست. تمدّن یا مدنیّت یک تاریخ (یا دورانهایی از تاریخ) در زندگی جمعی انسانها است که ترکیب جدیدی از «سیاست» و «شهر» نوع خاصی از «شهریّتِ سیاسی» را تولید کرد که شهر و عناصر شهری با اهمیتتر از قبیله و روستا و شهرِ تنها شد و توانست نوعی سبک زندگی پیچیده و مرکب و مترقّی نسبت به زمان خود ایجاد کند که بر زندگی قبیلهای و روستایی برتری یافت. از این زمان بود که تعدادی از شهرها از طریق راههای دائمی به هم وصل شدند و به مرکز تجمّعِ جمعیّت و قدرت و ثروت و دین و دانش و مهارت تبدیل شدند و به دنبال آن بود که اهالی قبیلهها که زندگی ورزیده و صحرانوردی و جنگاوری داشتند، طمع کردند شهرها را غارت کنند یا با همه داراییاش به تصرف خود در بیاورند. پس تمدنْ برای ادوار قدیم است. اما اکنون عصر جامعه و عصر ملت ـ دولت و عصر انسان نو و آزاد است. انسان نو به همان معنا که فلاسفه از آن به سوژه تعبیر کردهاند و جامعهشناسان به کنشگر و کارگزار و گویشگر تعبیر میکنند. برخی فلاسفه بعدی هم انسان نو را اگزیستانس و دازاین تعبیر میکنند. در مرحله متاخرِ عصر مدرن نیز رویدادی به نام جهانی شدن شکل گرفته است و «جهانشهرها» به وجود آمدهاند. امروز در دنیا، شهرهایی داریم که شهرهایی فراملی و جهانی هستند. بنابراین مفهوم تمدنِ غرب را نمیتوان به کار برد.
این استاد دانشگاه گفت: گروهی از روشنفکران پیشاانقلاب که از سال 1337 در حلقه هانری کربن زبان مشترکی پیدا کردند. سخن اینها این بود که «حقیقتِ شرق» پنهان شده است و آن حقیقت، معنویتِ شرقی است و به تعبیر خودشان تمدنِ غربی، معنویت و معناگرایی شرقی را پوشانده یا آن را پس رانده است. میگفتند؛ خود تمدنِ غربی و تاریخ نو هم فاقد معنویت و معنا است و انسان مدرن درکی از معنویت و معنا ندارد. بنابراین غرب در بنبست فقدان معنا گرفتار آمده است. در نهایت این گروه از صوفیسم ایرانی و فلسفه اِشراقی یک ترکیب یا ملغمهای درست کردند تا به معنویت دست یابند که این رویکرد در شاگردان و نسل بعدی آنان نیز ادامه پیدا کرد. اصلاً هانری کربن به ایران آمده بود تا به دنبال گمشده معنوی خود بگردد و از این راه برای فقدان معنویت در جهان غرب درمانی پیدا کند. او در ایران به سرعت مورد استقبال قرار گرفت و تعدادی از روحانیون و روشنفکران و دانشگاهیان اطراف او را گرفتند و چند سال جلسات مستمری داشتند که گویا علامه محمدحسین طباطبایی و آقای مرتضی مطهری و داریوش شایگان و سید حسین نصر و تعدادی دیگر هم در این جلسات بودند.
وی تصریح کرد: یکی از افکار رایج آن حلقه این بود که اگر غرب، روی خود را به معنویت باز نکند، فرو خواهد پاشید و از اینجا «ایده فروپاشی غرب» پیدا شد که البته خود کُربن اینطور فکر نمیکرد. اما رفقای ایرانی او چون ستمهایی از غرب سیاسی دیده بودند، آرزوی فروپاشی غرب را در سر میپروراندند. تا جاییکه من میدانم از همانجا آرزوی نابودی غرب هم شکل گرفت و این آرزو بعدها به بخشی از ایدئولوژی سیاسی انقلاب اسلامی تبدیل شد و از آن زمان هر از گاهی این آرزو شعلهور میشود که آخرینش هم در این بحران عالمگیر کرونا بوده است. البته این روزها دیگر این آرزو خیلی سطحی و رتوریک شده است. چرا که آغازکنندگان آن، حداقل یک زبان فلسفی و عرفانی داشتند و به اندازه سخنرانان و گویندگان امروزی تلویزیون ایران سادهاندیش و سطحی نبودند. اما بنده امروز دیگر نمیتوانم اهل آرزو باشم. یعنی در ساحت علم و جامعهشناسی نمیتوانم اهل آرزو و خیالاندیشی باشم و فکر میکنم فروپاشی غرب صورتی از آرزواندیشی است.
محمدی در تحلیل پیامدها و نتایج بحران کرونا گفت: امروز برای تحلیل پیامدها و نتایج بحران کرونا میشود یکسری احتمالات را ترتیب داد. یعنی من وقتی دارم نوشتهها و نظراتی که در مورد کرونا و عواقب آن پدید آمده است، میخوانم. میبینم که میشود به صورت نظری احتمالاتی را ترتیب داد. مثلا یکی از احتمالات که از سوی یورگن هابرماس در مصاحبه با نشریه «لوموند» مطرح شده است که خود این نشریه نیز مثل هابرماس چپگرا است. اگر بحثهای هابرماس و چند نفر دیگر از روشنفکران فرانسوی و اروپایی را نگاه کنید، یک چیزی بیرون میآید که اینها میگویند؛ مدرنیته در این بحران اخیر دارد به شکل مسالمتآمیز، برای بحرانهای خودش راهحل پیدا میکند. هابرماس به ویژه بر آن است که مدرنیته یک تداوم است و مانند همه دورانهای دیگر بحران و مسئله هم دارد، اما این بحران کرونا که به یکباره بر زندگی مدرن و اقتصاد جهانی و سرمایهداری تحمیل شد، موجب میشود که راهحلهایی برای بحرانهای مدرنیته پیدا شود.
وی افزود: به نظر هابرماس با اینکه هجوم کرونا خودش یک بحران است، اما دارد انسانها را هشیار و آگاه میکند که به دنبال راهحلهای مسالمتآمیز برای حل بحرانهای مدرنیته بگردند و به دنبال طرح پرسشهای جدید، برای کشف مشکلات مدرنیته باشند. اگرچه ممکن است این پرسشها و راهحلها بنیادی و رادیکال هم باشند، اما اینها رویدادی در درون مدرنیته هستند. یعنی گویا ساحت دیگری از مدرنیته میتواند آغاز بشود و مدرنیته میتواند خودش را بازاندیشی و اصلاح کند و گام دیگری بردارد. من هم وقتی دارم نوشتهها، تحلیلها، حیرتها و نگرانیها را در داخل و خارج تماشا میکنم، گویا آدمها اعلام میکنند، از زندگی مدرن خوششان میآید و آن را دوست دارند، اما بحرانهایی هم دارد. از جمله اینکه سرمایهداری دارد با انسان خشونت میورزد و باید برگردیم سرمایهداری و دیگر مسائل مدرنیته را بازاندیشی کنیم تا از این رهگذر مدرنیته را انسانیتر و مهربانتر کنیم و آن را بر حسب علایق و عواطف انسانها باز سازماندهی کنیم.
محمدی بیان کرد: من وقتی بحث هابرماس را مطالعه میکردم، اگرچه او صریحاً از این مسئله سخن نگفته بود، اما مضامین و معانی او این را میرساند که مدرنیته دارد خودش را بازاندیشی میکند و بیشتر از قبل به خودش آگاهی پیدا میکند. جامعهشناسی و فلسفه مدرن دارد خودش را مورد بازاندیشی قرار میدهد تا بر بحرانها و ناکاراییها فائق آید. بنابراین، بحران کرونا یک فرصتی ایجاد کرده تا همه ما بتوانیم به بحرانهای خود بیندیشیم و در نتیجه آن را مهربان و همگانی کنیم، فشارهای سرمایهداری را کم کنیم و انسان را به محور مدرنیته برگردانیم و همزیستی مسالمتآمیز را بگسترانیم.
وی اظهار کرد: احتمال دوم این است که بله، درست است که پس از کرونا تغییرات مهمی ایجاد میشود، اما این تغییرات غالبا سطحی و جزئی، اما گسترده خواهند بود و اتفاقی در بنیادها رخ نمیدهد. بنابراین میگویند تغییرات در سطوح و جزئیات خواهد بود و در اعماق و بنیادها تغییرات زیادی رخ نخواهد داد. ممکن است که مناسبات برخی کشورها و نهادها تغییر کند و مناسبات ملی در داخل کشورها هم دچار تغییر بشود و روشهای جدید به وجود بیاید، اما اینها عمیق و بنیادی نخواهند بود. مثلاً میگویند که در دوران ایزولاسیون و قرنطینگی، ساختارهای دنیای دیجیتال به سرعت تقویت میشود و از این به بعد، فضای مجازی به اندازه فضای واقعی تعیین کننده خواهد شد و بخش بیشتری از اقتصاد و سیاست و فرهنگ و مناسبات به فضای مجازی منتقل میشود و شرایط جدیدی در این فضا خلق میشود و یک جهشی در اینجا رخ میدهد. در حقیقت، تکثرگرایی و تنوعگرایی و برابری و آزادی معنای جدیدی در فضای مجازی پیدا میکند و رویداد جهانی شدن هم میتواند تغییراتی داشته باشد. همچنین ایدهها و فرهنگهای شرقی بیشتر از قبل مورد توجه قرار میگیرد، مراد من ایدهها و فرهنگهای چین و هند و خاورمیانه است که میگویند، اینها بیشتر در برساخت عرصههای جدید مشارکت میکنند. اما اینها یکسری تغییرات در سطوح و جزئیات است تا در بنیادها و ریشهها. این تغییرات میتواند ملی باشد و در داخل جوامع و کشورها اتفاق بیفتد یا منطقهای و بینالمللی باشد. از طرف دیگر میتواند در سبکهای زندگی و مناسبات و سلسله مرتب اجتماعی هم تغییراتی به وجود بیاد.
محمدی تصریح کرد: احتمال سوم بیشتر از طرف ایرانیها مطرح میشود. چنانکه اشاره کردم؛ یک عدهای میگویند ممکن است فروپاشی غرب و مدرنیته اتفاق بیفتد. البته این نیز ممکن است، ولی نه به این صورتی که مطرح میشود. به هر حال الآن نظم مدرن و مناسبات مدرن به مقدار زیادی متوقف شده است. جامعهشناسان هم میگویند چیزی که معلّق و متوقف شود گویا دیگر کارکرد و خاصیتی ندارد و این میتواند بعداً هم به حرکت درنیاید. البته باید توجه کنیم؛ درست است که نظم کنونی ایستاده، اما انسان نیز ایستاده و حتی عاجز شده است. انسان به خلوت خود رفته و عرصه را به دولتها واگذار کرده است. میبینید که شهرها چقدر خلوت هستند. بنابراین اگر نظم متوقف شده، زندگی معمولی متوقف شده، انسان هم متوقف شده است. ولی با این حال این احتمال مطرح است؛ آیا این توقف میتواند تداوم داشته باشد؟ این سؤالی است که فعلاً پاسخ آن را نمیدانیم. اگر این توقف ادامه یابد، میتواند تبدیل به انحطاط و زوال و فروپاشی شود و این ممکن است. همچنین اگر حفظ وضع موجود غالب شود، میتواند تعبیر به توقف شود و این مقدمه انحطاط بشود و البته این یک احتمال است و من نیز خیلی نمیتوانم مخالفت کنم و این را نظراً ممکن میدانم.
این جامعهشناس بیان کرد: این عده میگویند نهتنها مدرنیته به زوال میرود، بلکه یک آینده نویی هم گشوده میشود. مثل همان چیزی که طرفداران وطنی پُست مدرنیته از مدتها پیش میگفتند که آغاز پست مدرنیته به معنای پایان مدرنیته است. این علاقه از طرف آقای فردید و داوری اردکانی اظهار شده است. یا روایتهایی که مرتضی آوینی در «روایت فتح» مطرح میکرد، او مدام به صورت بشارت و مژده مطرح میکرد که تاریخ غربی به پایان آمده و تاریخ جدیدی در حال گشوده شدن است. در اینجا یک نوع عقاید آخرالزمانی هم مثل نوشتههای عمومی وارد شده است، عقاید آخرالزمانی در همه ادیان وجود دارد. به این معنا که آخرالزمان فرا میرسد و غم و غصه مؤمنان پایان مییابد و چهره خوش زندگی رخ مینماید. یا انتظار بشر به پایان میرسد و آخرالزمان گشوده میشود که در این وقت حضرت مهدی (عج) میآید.
وی در خصوص نقد و سنجش رویکرد فوق تصریح کرد: اما واقعیت آن است که بر خلاف تصور هانری کربن و دوستداران فلسفه نیچه و علاقه مندان هایدگر و احمد فردید، دنیای مدرن از آغاز هم دنیای بیمعنا نبوده و از اول هم بدون معنویت نبوده است. دنیای مدرن نظمِ معنایی نوآئینی است. اصلاً قرار نبود که جهان مدرنْ برهوت باشد. بر خلاف این تصویر دستسازی که معنویتگرایان سنتی و آخرالزمانی از دنیای مدرن ساختهاند، دنیای مدرن بیمعنا و بدون معنویت نبوده، بلکه درک جدیدی از معنا و معنویت را گشوده است که بخشی از آن در هنر مدرن و ادبیات مدرن و معماری مدرن مکنون است.
این استاد دانشگاه گفت: مدرنیته متناسب با شرایط خودش با خداوند تجدید نسبت کرده است، همچنان که معنا و معنویت نوی آفریده است. یعنی اینطور نیست که زندگی مدرن، بیمعنا و برهوت باشد. زندگی مدرن نیز افقها و معناها، اهداف، مقاصد و منظورهای نویی را باز کرده و خدای خود را آفریده است. همانگونه که جهان سنت خدایان خود را خلق کرده بود، مدرنیته نیز اینگونه است.
وی بیان کرد: به تعبیر بنده در مدرنیته بشر با خداوند مناسبات خود را نو کرده است. روابط و سخن گفتن و دعا کردنش را نو کرده است. انسان مدرن، راحتتر و منزهتر با خدا صحبت میکند. بنابراین اساساً قرار نبود که انسان مدرن بیخدا باشد، دنیای مدرن هم ارزشهای خودش را دارد. تحقیقات جدید هم نشان میدهد که بخش اعظمی از جوامع و انسانهای مدرن خدادان و خدادوست هستند، و الهیات جدیدی ظهور کرده است که گاهی از آن به «الهیات تنزیهی» تعبیر میشود، یعنی خدای منزهی که از خیلی چیزها و نسبتها و عملکردها منزه است. همچنان که از نسبتها و کارهای قدیمی که قُدما می انگاشتند، منزه است. شاید انسان مدرن میگوید؛ خدا کارگر جهان و انسان نیست که هرچه انسان خواست او انجام دهد، چنانکه فرمانده جهان و انسان هم نیست که انسان و کیهان مقهور اراده او باشد. بلکه خداوند منزه از این قصهها و نسبتها است.
این جامعهشناس تصریح کرد: انسان مدرن معتقد است که با خداوند گفتوگوهای دیگری را باز کرده است و پرستش و ستایش اشکال بهتری یافته است. مثلاً خداوند برای گفتن و آموختن است، برای کشف اخلاق اجتماعی است، برای ترفیع آرزوها و عواطف و زیباییها است، نه خدای کارگر و نه خدای قهار و فرمانده. بشر مدرن یک مرتبه جدیدی از مناسبات معنوی را آفریده است و این را ما در هنر و ادبیات و معماری مدرن و پستمدرن میبینیم. پس اگرچه خدای مدرن، چهره نوی پیدا کرده و عهد نویی با بشر درانداخته، اما پای خداوند از جهان قطع نشده است و بر خلاف گفته نیچه، خدا نمرده است و قرار نیست بمیرد.
وی تأکید کرد: میخواهم دو نکته را هم یادآوری کنم؛ پساکرونا بر خلاف نظر خیلی از کسانی که حرف میزنند، چندان پیشبینی پذیر نیست و این «پیشبینی ناپذیری» را باید در نظر گرفت. اینکه گمان کنیم در جایی ایستادهایم که خیلی چیزها برای ما روشن و قابل حل است گمان درستی نیست. برای اینکه بحران کرونا هنوز ادامه دارد و ما و اهل جهان همچنان این بحران بزرگ و فاجعه انسانی را بیشتر از این تجربه خواهیم کرد و همچنان اتفاقات و حوادث بسیاری رخ خواهد داد که ما هنوز اطلاعی از آنها نداریم. به سخن دیگر پیشبینی علمی بر «نظریه و روش و داده» استوار است و ما فعلاً در این سه رکن نقصهای جدی داریم.
محمدی گفت: نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم اینکه، واقعیت این است که این بحران کرونا انسان امروزی را به بازاندیشی و بازبینی خود و آگاهیِ خویشتن سوق داده است. همه ما به اشکال مختلف به بازبینی کار و زندگی، آگاهی، ایمان و مناسبات خودمان مجبور شدهایم و این بازاندیشی و بازبینی میتواند نتایج مختلفی داشته باشد و ممکن است به نوعی «تجدیدِ آگاهی» منجر شود. این بازاندیشی و تجدید آگاهی میتواند احتمالات متعددی را پیشروی آینده ما قرار دهد. اما آنچه که فهمیده میشود؛ انسانهای امروزی زندگی مدرن را دوست دارند، حتی سنتگرایان و چپگراها هم آن را دوست دارند و بعید میدانم که بازگشت به گذشته یا ارزشهای دینی گذشته ممکن شود. به عبارت دیگر بشر امروز به آینده نظر دارد. من گمان نمیکنم که مدرنیته با این چیزها به پایان برسد. گویا مدرنیته بیدی نیست که با این بادها بلرزد و راهی نیست که با این سنگها مسدود شود و چراغی نیست که با این بادها خاموش شود.
این جامعهشناس بیان کرد: مدرنیته دنیای گشودهای است که دارد خودش را بازاندیشی میکند و بیشتر از قبل بر خویشتن آگاه میشود و به آینده نظر داد. مدرنیته و انسان امروز، به آینده نظر دارند و نمیتوانند به گذشته نظر داشته باشند. بر خلاف نویسندههای سنتگرا که گمان میکنند سنت احیا میشود، این آرزو رخ نمیدهد. انسان امروزی هر کاری که بکند، خود را از نو خلق میکند و این میتواند راهی به آینده باز کند. بنابراین توجه به آینده معنای خاصی دارد که در فکر و زبان و عملِ مشترک انسانهای امروزی رقم میخورد و بحرانها غالباً فکر و زبان و عمل مشترک را دگرگون میکنند و راه آینده را هموار میکنند و این جزئی از ساختارهای مدرنیته و تفکر مدرن است.
انتهای پیام