کارکرد امیدبخشی کدام بیشتر است؛ عرفان به مثابه بینش یا سازمان؟
کد خبر: 3891847
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۶
سیدجواد میری تبیین کرد؛

کارکرد امیدبخشی کدام بیشتر است؛ عرفان به مثابه بینش یا سازمان؟

پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی در برنامه رادیویی سوفیا، که به موضوع «کرونا و امید» اختصاص داشت، با بیان اینکه مواجهه با عرفان برای بشر امروز آسان‌تر از گذشته است، گفت: انسان امروز دچار خلأ معنایی شده است؛ از یک سو ندای درونی او را به سمت معنا می‌خواند و از سوی دیگر خسته و بریده از دین سازمان‌یافته است، اگرچه به آن گرایش دارد. واقعیت این است که انسان، به ما هو انسان، قدرت و ظرفیتی دارد که می‌تواند به عالم معنا اتصال پیدا کند.

به گزارش ایکنا، برنامه زنده رادیویی «سوفیا» که با ساختاری مجله‌ای و پرداختن به موضوع کارکرد‌های فلسفه در زندگی امروز از رادیو گفت‌وگو پخش می‌شود، شامگاه گذشته، سه‌شنبه، ۲۶ فروردین‌ماه، به موضوع «کرونا و امید» اختصاص داشت که با حضور مهدی کمپانی‌زارع، پژوهشگر فلسفه و عرفان اسلامی؛ سیدجواد میری، پژوهشگر و جامعه‌شناس و محمدجواد ادبی، مجری و کارشناس برنامه، برگزار شد. در ادامه مشروح صحبت‌ها و نظرات کارشناسان حاضر در این برنامه را می‌خوانید.

سیدجواد میری، در آغاز این نشست با بیان اینکه امروز نهادی به نام سازمان ملل داریم که پس از خرابه‌های جنگ جهانی دوم و دلهره جهانی تأسیس شد تا بتواند درد‌ها و رنج‌های بشر را التیام بخشد، اظهار کرد: آن چیزی که در ظاهر و در این هفت دهه بعد از ۱۹۴۸ آشکار شد، این بود که ظرفیت آرزومندی چنین سازمانی که بتواند درد‌ها را التیام ببخشد، تبدیل به نهادی کارمندوارانه و بوروکراتیک شده و نتوانسته رسالت اصلی خود را پی بگیرد.


ظرفیت آرزومندی بشر در جریان منافع سرمایه‌داری قابل تحقق نیست

این پژوهشگر جامعه‌شناسی ادامه داد: این ظرفیت را می‌توان در دو سطح دید؛ نخست در اندیشه متألهین و دیگری در سطح اجرایی. این مسئله در سطوح ملی و جهانی قابل طرح است و حتی می‌توان صورت‌بندی کرد که چه عوامل و ایده‌هایی می‌تواند حامل ارتقای ظرفیت و آرزومندی بشر باشد. با نگاهی به اطراف خواهیم دید تمامی کشور‌های کره خاکی در ذیل نظامی زندگی می‌کنند که علمای سیاست به آن نظام سرمایه‌داری می‌گویند. در این نظام آن چیزی که محرک انسان‌ها و نظام‌هاست و آن‌ها را به حرکت وامی‌دارد، مصلحت انسانی نیست، بلکه منفعت است و واقع امر هم این است که منافع ملت‌ها هم مطرح نیست، بلکه منافع شرکت‌های قلیل فراملیتی اهمیت دارد. در چنین جریانی، ظرفیت آرزومندی ممکن نیست و کسانی که دغدغه فرهنگ مشترک بشری داشتند و مبتنی بر ایده‌های متعالیه مانند برابری، تعاون و مودت به دنبال این مسئله بودند راه به جایی نبردند. حتی در آغاز دوران جدید که با انقلاب کبیر فرانسه شروع می‌شود، بر سه ایده آزادی، برابری و برادری تأکید می‌شود، اما آنچه در فردای این انقلاب شکل گرفت، استعمار ملت‌ها در داخل و خارج بود و اساساً ایده برادری، مودت و اخوت انسانی به هیچ وجه در جهان ما شکل نگرفت.

وی افزود: در چنین جهانی، آن چیزی که انسان را رنج می‌دهد، این است که نسبت او با دیگری، نسبت محبت‌آمیز نیست و همیشه به دنبال این است که دیگری را به مثابه شی ببیند. در این چنین جهانی چگونه می‌توان تصور کرد که در آن ظرفیت آرزومندی این چنین باشد که انسانی در استثمار دیگری نباشد.

در این قسمت از نشست، مهدی کمپانی‌زارع، پژوهشگر فلسفه و عرفان اسلامی و نویسنده کتاب مرگ‌اندیشی در ارتباطی تلفنی با این برنامه، درباره این پرسش که ظرفیت آرزومندی امروز بشریت برای سپری کردن و پشت سر نهادن این روز‌های سخت با توجه به اینکه مفهوم امید این شرایط را آسان‌تر می‌کند، از چه مداری قابلیت تحقق دارد؟ بیان کرد: مطابق آنچه جاناتان گاتشال در کتاب حیوان قصه‌گو بیان می‌کند؛ ما انسان‌ها همان حیوان‌های قصه‌گویی هستیم که قرن‌هاست قصه‌هایی می‌گوییم و متناسب با آن زندگی می‌کنیم. رابرت سالمن نیز کتابی در حوزه فلسفه دارد و می‌گوید؛ همه ما انسان‌ها برای زندگی استعاره‌های داریم و متناسب با آن‌ها زندگی می‌کنیم، یک وقت زندگی را در قالب ماجراجویی، بیماری یا هنر می‌بینیم و یا یک وقت زندگی را به مثابه ارتباطات انسانی، کمدی، جنگ، تراژدی و ... می‌بینیم. از طرح این مقدمه می‌خواهم بگویم، ما در جهانی زندگی نمی‌کنیم که وقتی مشکلی پیش روی ما قرار می‌گیرد، واکنش یکسانی داشته باشیم، بلکه متناسب با قصه‌ها و استعاره‌هایمان از زندگی، در جهان‌های مختلفی زیست می‌کنیم و به همین دلیل وقتی اتفاقی رخ می‌دهد، هر کدام واکنش متفاوتی داریم.

این پژوهشگر فلسفه با بیان اینکه مولانا این جهان را سفری برای رسیدن به معشوق می‌دانست، ادامه داد: مطابق آنچه مولانا بیان می‌کند؛ این انسان اگر آسیب ببیند و هر اتفاقی در مسیر رسیدن به معشوق برای او رخ دهد، احساس ناکامی نمی‌کند و می‌داند که این‌ها باید بگذرد و می‌داند قرارگاهی دارد و باید به آن گسیل کند که مقصود نهایی آنجاست. انسانی که در این جهان زندگی می‌کند متفاوت است با انسانی که باور دارد این جهان آخرین چیزی است که او دارد و همه درد‌ها و رنج‌های پیرامون آن را شر می‌بیند.

ارتباط آرزومندی با مرگ‌اندیشی


وی افزود: وقتی می‌خواهیم از ظرفیت امید و آرزومندی سخن بگوییم باید ببینیم ظرفیت قصه و استعاره ما از زندگی چیست. کار مهم عرفان‌ها و ادیان این است که در قالب قصه‌ها به ما می‌گفتند مرگ پایان نیست؛ «گر بنگرم آنچنان که رایست/ این مرگ نه مرگ، نقل جای است/ از خوردگهی به خوابگاهی/ وز خوابگاهی به بزم شاهی/ خوابی که به بزم توست راهش/ گردن نکشم ز خوابگاهش ...»، این تصور نظامی از مرگ است که انسان را مشتاق مرگ می‌کند.

زارع ادامه داد: مولانا در دفتر چهارم خود داستان مردی را نقل می‌کند که در دورانی زیست می‌کرده که همه مردم دچار وبا شده و اظهار عجز می‌کنند، اما این مرد آرام است و بقیه به او خرده می‌گیرند، او در جواب مردم می‌گوید: من فکر نمی‌کنم این جهانی که در آن زندگی می‌کنیم پایان زندگی باشد. مفهوم امید و آرزومندی به این معناست که وضعیت نهایی و غایی هنوز در اختیار ما نیست و پتانسیل‌های عالم آن قدر زیاد است که وضعیت نهایی را هیچ‌گاه در این جهان تجربه نخواهیم کرد. مولانا در این‌باره می‌گوید: «من که صلحم دایما با این پدر/ این جهان، چون جنتستم در نظر/ هر زمان نو صورتی و نو جمال/ تا ز نو دیدن فرو میرد ملال ...». سعدی نیز می‌گوید: «برو‌ ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان/ بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم».


معنویت بدون دین سازمان‌یافته امکان دارد؟


میری نیز در ادامه صحبت‌های کمپانی زارع و درباره این موضوع که نگاه عرفانی را چگونه می‌توان برای بشر امروز که بیشتر در نگاه مادی غرق شده از چه رهیافتی می‌توان پی گرفت، بیان کرد: به نظرم اتفاقاً مواجه با عرفان برای بشر امروز، آسان‌تر از بشر دیروز است، به این دلیل که تغییر و تحولات در جهان امروز به گونه‌ای بسط پیدا کرده که در این جهان امروز، نهاد دین به مثابه نهادی سازمان‌یافته دیده می‌شود و انقطاع بشر امروز و این نهاد به خصوص بعد از تجربه اروپای غربی و تسری آن به دیگر نقاط جهان، انسان امروز دچار خلأ معنایی شده است؛ از یک سوی درون انسان ندایی وجود دارد که او را به سوی معنا می‌خواند، از سوی دیگر نهاد دین می‌گوید هر چیزی می‌خواهی در دست من است. از یک سو دین معنای عشق و امید می‌دهد، اما متولیان دین آن را تهی از معنا می‌کنند. اریک فروم نظری دارد و می‌گوید: آیا اساساً معنویت بدون دین سازمان‌یافته امکان دارد؟ برای مثال انسانی به دنبال معنویت برود، ولی در هیچ کلیسایی و وابسته به هیچ دین سازمان‌یافته‌ای نباشد؟ واقعیت این است که انسان، به ما هو انسان، قدرت و ظرفیتی دارد که می‌تواند به عالم معنا اتصال پیدا کند. از این منظر انسان امروز، خسته و بریده از دین سازمان‌یافته است، اما ندای درون او را به معنا دعوت می‌کند.


انسان هیچ‎گاه از نهادسازی دور نبوده است


زارع پس از این صحبت‌های میری به این پرسش که عرفان به مثابه بینش یا عرفان به مثابه سازمان، کدام یک در بحران امروز بشریت کارکرد امیدبخشی خواهد داشت؟ این‌گونه پاسخ داد و گفت: مولانا می‌گوید: آدمی دید است و باقی پوست است/ دید آن است آن که دید دوست است. از این منظر، آدمی همان چشم و دیده است؛ مفهوم ما هیچ ما نگاه. ما همین نگاهی هستیم که به هستی داریم و عرفان یکی از انواع نگریستن به اجتماع است. انسان در اجتماع هیچ‌گاه از نهادسازی دور نبوده و اگر قرار باشد همان چیز‌هایی که از بینش به دست می‌آورد به نحو جدی دنبال کند، نیاز به نهاد دارد. البته نهاد‌ها همیشه آفاتی داشته‌اند و هر چیز خوبی در این عالم سریع‌تر آفت می‌زند و صرف آفت‌زدگی نباید باعث شود آن چیز کنار گذاشته شود. بیش و پیش از عرفان به مثابه نهاد، به عرفان به مثابه نگرش نیاز داریم و این همان نگاه عارفان به عالم هستی است.

وی ادامه داد: هر چه یک متفکر یا عارف مراتب بینش قوی‌تری داشته باشد، میل به دستگاه و نهاد در او کمتر خواهد بود و از شهرت و قدرت و دانش دستگاه نمی‌سازد. اما یک نکته حائز اهمیت و آن این است که افرادی مانند ابن عربی و ابوالحسن خرقانی و مولانا، بُعدی از هستی را مقابل چشم ما می‌آورند که جهان ما را وسعت می‌بخشد. آن‌ها آن‌قدر افق‌سازی کرده و جهان را وسیع کرده‌اند که بویی هم از این‌ها به مشام ما می‌رسد کافی است.

در ادامه، میری در پاسخ به پرسش کارشناس برنامه مبنی بر اینکه دین به مثابه سازمان می‌تواند کارکرد بهتری در شرایط امروز داشته باشد یا دین به مثابه مسئله فردی؟ اظهار کرد: به نظرم کمی خلط مبحث شد. بحث ما این نبود که دین کارکرد ندارد و یا عرفان به مثابه تصوف کارکرد ندارد. اینکه در وضعیت امروز آیا اساساً می‌توان از عرفان به مثابه نیاز امروز صحبت کرد، مسئله اصلی بحث بود. بحث بر سر این است که انسان امروز از ورای سکولاریزاسیون گذر کرده، از انقلاب علمی آمده و به ماتریالزیم علمی رسیده و معتقد است چیزی به نام عالم ملکوت وجود ندارد و به‌گونه‌ای اسطوره‌زدایی اتفاق افتاده، آیا با این انسانی که امروز با آن روبرو هستیم، می‌توانیم صحبت از عرفان کنیم؟ بحث بر سر این است.


تخیل عرفانی و امکان اتصال در وضعیت فاصله‌گذاری فیزیکی


میری ادامه داد: گفتیم آیا انسان در شرایط امروز می‌تواند با بینش و تخیل عرفانی ارتباط برقرار کند؟ بله. این امکان اتفاقاً برای انسان امروز بیشتر فراهم است. انسان بدون دین و مذهب را می‌توان تصور کرد، اما انسان بدون معنا آیا قابل تصور است؟ این محل پرسش است. وجود انسان به ما هو وجود او مداوم او را به معنا می‌خواند و ساختمان وجودی او را تخریب می‌کند و به معنا گرایش می‌یابد. جریان غالب بشریت به سمتی است که به سوی دین‌ها و نهاد‌های دینی سازمان‌یافته گرایش دارد. اما بحث بر سر این است که با توجه به تخیل عرفانی و امکان اتصال در وضعیت موجود که به فاصله‌گذاری انسان از انسان رسیده و انسان در وضع استیصال قرار گرفته و به دنبال نقطه امیدی می‌گردد و می‌خواهد از منظر وجودی عبور کند، آیا انسان با تخیل عرفانی می‌تواند به این شرایط کمک کند؟


رسالتی بالاتر از تکامل خود نداریم


زارع پس از این سخنان میری، درباره این مسئله که امروز این بیماری، جان بشریت را به ستوه آورده و از طرفی او می‌خواهد به امیدی این موقعیت را پشت سر بگذارد و از بی‌معنا شدن زندگی و از فشار بیماری تا حد زیادی بکاهد. اگر زندگی را به معنای رسالت ببینیم، امیدبخشی چه مقدار کمک حال بشر امروز خواهد بود؟ گفت: اینکه این رسالت متوجه امر فردی یا اجتماعی باشد، تفاوت دارد؛ وقتی رسالت خود را ساختن خودمان بدانیم، باید از نردبان آسمان بالا برویم. رسالتی بالاتر از تکامل و کمال بخشیدن خودمان نداریم. هر فرد باید متوجه افکار، احساس و عقاید خود باشد. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که رسالت ما متوجه غیر می‌شود. در جریان شیوع کرونا همه می‌خواهند دیگری را هدایت کنند؛ در بحث‌های مختلف بهداشتی و اعتقادی. هیچ‌کس رسالت خود را این نمی‌داند که از لحاظ روحی و احساسی و اعتقادی روی خودش کار کند. به همین دلیل نتوانسته‌ایم خود را بسازیم. انسان اگر با خود انس نداشته باشد، مرگ وحشتناک‌ترین چیز است.


درس‌هایی که کرونا به ما داد


وی با بیان اینکه امروزه با مقوله تنهایی مواجه هستیم یا به تعبیری فاصله اجتماعی، اما این وضعیت چگونه با امید مرتبط است، اظهار کرد: اگر در مقام فردی انسان، خلوت زیبایی داشته باشیم، از ترش‌رویی خلق چه گزندی به ما می‌رسد؟ وقتی فرد مسئولیت‌هایی از جنس علم، هنر، عشق و چیز‌هایی که در این عالم اصیل است دارد که تقلبی و ساختگی نیست، خلوت زیبایی خواهد داشت. اصلاً آزمون انسان در خلوت است. ما نتوانسته‌ایم با خود کنار بیاییم و خلوت زیبایی داشته باشیم، در جمعیم و دچار چالش هستیم. ما به موجودی تبدیل شده‌ایم که وقتی بیکار می‌شویم دچار غربت خواهیم شد. دچار جمع‌گرایی افراطی و بی‌توجه به خود شده‌ایم. یکی از درس‌های کرونا این است که یاد بگیریم در بخش‌هایی از زندگی حریم خصوصی فردی قائل شویم و همانطور که پذیرایی خانه را زیبا می‌کنیم، خلوت زیبایی برای خود بسازیم تا اگر این بیماری سال‌ها طول کشید، از خلوت و زیبایی آن خسته نشویم. اما واقعیت این است که آن‌قدری که درگیر ویتامین‌های دی و سی بودیم، نگران تقویت خلوت و تنهایی خود نبودیم.

سیدجواد میری نیز در ادامه و برای پاسخ به این پرسش مجری برنامه که انسان امروز چرا از حالت انفسی دور شده است؟ گفت: یک وقت این موضوع در میان نخبگان طرح می‌شود و یک موقع در میان عرفا و فلاسفه و متألهین. اما یک وقتی این موضوع در فضای عمومی بحث می‌شود و وقتی در این فضا طرح شد، اولین چیزی که به ذهن خطور می‌کند این است که فرد در یک آپارتمان ۶۰ متری زندگی می‌کند و دو شیفت هم باید کار کند، آیا انتظار داشتن خلوت از او خیلی انتزاعی نیست؟


خلوت‌گزینی با امر جمعی طرد نمی‌شود


وی افزود: این بحث در این ساحت قابل طرح است که هر چه انسان اجتماعی‌تر شود، حالت رهبانیت و خلوت‌گزینی در او تقلیل می‌یابد، اما آیا دولت‌ها انسان را اجتماعی‌تر کرده‌اند؟ خیر. انسان امروز دچار فردگرایی مفرط شده است. پیامبر گرامی اسلام(ص) تعبیری دارند و فرمودند: انسانی که از خواب برخیزد و اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد، مسلمان نیست. در این دین خود را در جهت منافع جامعه قرار دادن، ارزش بوده است؛ لذا خلوت‌گزینی و رهبانیت، با امر جمعی طرد نمی‌شود.

این پژوهشگر جامعه‌شناسی اظهار کرد: انسان برای رفع نیاز‌های خود در جامعه امروز و تأمین مایحتاج، چنان باید پراکنده شود که اساساً مرکزی برای او نمی‌ماند. انسانی که ۱۰ تا ۱۲ ساعت در روز باید کار کند، فرصتی ندارد که به خود برسد. وضع جامعه کنونی به گونه‌ای است که انسان را اجتماعی و در خدمت جامعه نمی‌کند، بلکه در خدمت سرمایه‌داری است.


خلوت‌گزینی مشاهده آثار مطلوب درونی است


در ادامه صحبت‌های میری، زارع به بیان نظر خود پرداخت و گفت: عمده زندگی پراکنده و پریشیده انسان صرف سه فعل خواستن، داشتن و انجام دادن می‌شود. اما مسئله این است که خواستن ما اکنون کجاست؟ واقعیت این است که سرمایه‌داری خواستن، داشتن و انجام دادن را به عرصه جامعه برده و ما انسان‌ها از معیار‌هایی تبعیت می‌کنیم که تبلیغات سرمایه‌داری برای ما مشخص می‌کند. برای مثال موفقیت را آن چیزی می‌دانیم که جامعه برای ما مشخص کرده است، موفقیت را با یک سری داشته‌ها و نه با بودن خود تعبیر می‌کنیم. در این مفهوم، منظور از خلوت‌گزینی، انزوا نیست، بلکه به این معناست که در پایان هر کاری که انجام می‌دهیم، به اثر آن در خود و بازگشت‌های درونی آثارِ کاری که انجام می‌دهیم، توجه کنیم.


قابلیت شکوفایی در هر کاری ما را از ناامیدی دور می‌کند


وی افزود: مسئله این است که به ما یاد داده‌اند وقتی می‌خواهیم کاری انجام دهیم و یا در برخورد‌ها، باید استفاده ابزاری از هر چیز در جامعه داشته باشیم. البته جامعه هم چنین برخوردی با ما می‌کند. از همین منظر است که بسیاری از فیلسوفان معتقدند و به این نتیجه رسیده‌اند که آموزش و پرورش برای بهداشت درونی ما ضرر دارد. انسانی هم که بیرون جامعه قرار دارد و درون جامعه بودن او را اذیت می‌کند، یاد نگرفته که وقتی کار انجام می‌دهد، در آن به شکوفایی برسد و اساساً کار‌هایی که وجود دارد و انجام می‌دهیم، قابلیت شکوفایی ندارد. اگر می‌خواهیم در موضع ناامیدی و مشکلات، کاری کنیم و عملی انجام دهیم، باید تفکر و بر عمل خود تمرکز کنیم تا مسیر درستی طی شود؛ به تبع آن احساس و فیزیولوژی ما در وضعیت مطلوب خواهد بود.
 
گزارش از مریم روزبهانی
انتهای پیام
captcha