خوانش امروز از ملاصدرا مچاله شده است/ قداست دین را نباید به فلسفه سرایت داد
کد خبر: 3833098
تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۸:۵۹
نصرالله حکمت:

خوانش امروز از ملاصدرا مچاله شده است/ قداست دین را نباید به فلسفه سرایت داد

گروه اندیشه ــ استاد گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی با اذعان به اینکه قرائت امروز ما از ملاصدرا مچاله شده است، گفت: ملاصدرای امروز با تقلیل و فروکاست تبدیل به ملاصدرایی بسیار کوچک شده است؛ یعنی اول او را از کل آثارش منفصل و در یک کتاب اسفار خلاصه و بعد در همین کتاب نیز فقط چند بحث مربوط به اصالت وجود، تشکیک در وجود و ... را مطرح کرده‌ایم.

به گزارش ایکنا؛ بخش‌های پیشین گفت‌وگو با نصرالله حکمت، استاد گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، با تیترهای «شباهت‌های تکنولوژی غربی به حمله مغول‌ها»، «جریان روشنفکری دینی و دین روشنفکری، فلسفه اسلامی را نمی‌شناسند» و «خوانش جدید از سنت فلسفی پرفروغ‌تر از انرژی اتمی است» منتشر شد که ضمن بررسی نسبت مدرنیته با فلسفه، شاهد نقدهایی بر مدرنیته و فلسفه غرب بودیم.

در ادامه این گفت‌وگو حکمت با تأکید بر اینکه امروز در جامعه با سنت فلسفی و عرفانی خود فاصله گرفته‌ایم، بیان می‌کند که در حال حاضر گرفتاریم و نه کاملاً سمت مدرنیته و نه کاملاً سمت سنت هستیم. اگر سنت خودمان و حقایق در متون آن را به امروز بیاوریم و مسائلمان را به او بشناسانیم، به سادگی می‌توانیم راه‌حل بسیاری از مشکلات را پیدا کنیم. چه اینکه خوانش مجدد این سنت از پرداختن به انرژی اتمی نیز اهمیت بیشتری دارد. بخش پایانی این مصاحبه دربردارنده نکاتی در زمینه حکمت متعالیه است که از نظر می‌گذرد؛

ایکنا ــ مسئله‌ای که کمتر بدان پرداختیم، ملاصدرا و حکمت متعالیه است. در مورد خدمات او می‌گویند که توانسته بین قرآن، برهان و عرفان جمع کند. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا چنین چیزی شدنی است؟

من از این چیزهای مشهور می‌ترسم و از مشهورات وحشت دارم. چون این مشهورات خیلی اوقات ما را عقب می‌اندازد؛ یعنی مشهورات در واقع شبیه یک غذا و معرفت کاذب است. به این معنا که انسان خیلی اوقات احساس می‌کند که با این‌ها سیر شده است. در هر صورت این حرف را نمی‌‌دانم و نمی‌پسندم که بگوییم برهان، عرفان و قرآن را جمع کرده است.

اگر هم این کار را کرده باشد، این را نه می‌فهمم و نه خوب می‌دانم و این مسئله باز هم حکایت همان آش شله‌‌قلمکار است. خیلی به این آش میل داریم که همه‌جا این‌ها را با هم جمع می‌کنیم، اما این جمع به چه معناست؟ من نه می‌فهمم و نه حسنی برای آن قائل هستم.

ایکنا ــ افرادی که چنین نظری دارند معتقد هستند که ملاصدرا کشف و شهود را مستدل و به صورت فلسفی ارائه کرده است.

بنده همین را نمی‌فهمم. انسان به همان میزانی که به برهان نیاز دارد، به فرابرهان هم نیاز دارد. انسان همان قدری که به عقل و استدلال در یک مرتبه‌ای نیاز دارد، یک جا نیز نیاز دارد که برهانی نباشد، اما جمع این‌ها چه چیزی را برای ما حل می‌کند؟ اگر واقعاً قرار باشد چیزهایی را که کشف کرده‌اید برای من استدلال کنید اهمیت آن را شکسته‌اید. همه عظمت و حُسن کشف و شهود در این است که استدلال‌ناپذیر است.

البته نمی‌خواهم مقام استدلال را پایین آورم، چون مرتبه و جایگاه خود را دارد. منطق ارسطو در جای خودش درست و قواعد تفکر است و نمی‌توانیم آن‌ها را نفی کنیم، اما بحث سر این است که این عالم عوالمی دارد که در آنجا نمی‌توانیم با عقل سیر کنیم. حالا آن‌ها را پایین می‌آورید و استدلال می‌کنید؟

برای کسی که عاشق استدلال است، شاید مفید باشد، اما من می‌خواهم بالا بروم و شما باید تلاش کنید انسان‌ها بالا بروند و عوالم را ببینند. همان حرفی که سهروردی در مورد آن عالم مثال زد که کهکشان‌ها و ستارگان را رصد می‌کنند، اما می‌گوید که من هم رصد کرده‌ام و دیده‌ام، حال بیایید تا به شما نیز بیاموزم که چطور ببینید که در اینجا دیگر استدلال معنا ندارد.

اگر قداست دین را به فلسفه سرایت دهید، حاصلش این است که چون‌و‌چرای فلسفه، سراغ دین می‌رود و دین، چون‌و‌چرا پیدا می‌کند و آنجا که باید چون‌وچرا پیدا کند مقدس می‌شود. بنابراین باید فلسفه، فلسفه بماند و در مقر خود باشد. ضمن اینکه در مورد حکمت متعالیه نیز حرف و بحث‌های زیادی وجود دارد

اما بنده خیلی کوتاه در مورد ملاصدرا و حکمت متعالیه نکاتی را می‌گویم که البته در این زمینه حرف‌های زیادی دارم، ولی می‌خواهم چند مطلب را بگویم؛ اولاً آن قرائتی که امروز از ملاصدرا داریم به تعبیر بنده ملاصدرای مچاله شده است. ملاصدرایی که با تقلیل و فروکاست تبدیل به ملاصدرایی بسیار کوچک شده است.

یعنی اول آمده‌ایم و ملاصدرا را از کل آثارش منفصل کرده‌ایم و بعد او را در یک کتاب اسفار خلاصه کرده‌ایم. در همین یک کتاب نیز فقط چند بحث مربوط به اصالت وجود، تشکیک در وجود و ... را مطرح کرده‌ایم. حتی دلمان به همین مقدار اندک نیز راضی نشد و یک خوانش خاص دیگر از او ارائه کردیم. در واقع حکایت ما حکایت کاریکاتوری است که بینی یک نفر را این قدر بزرگ می‌کشد که بقیه قسمت‌هایش اصلاً دیده نمی‌شود، اما این خوانش به درد نمی‌خورد و ملاصدرا این نیست.

پیرو همان وضع عمومی که در همه عرصه‌ها داریم، در این زمینه نیز همین طور است و آثار ملاصدرا را نمی‌خوانیم بلکه به قول معروف درگیر مُشتی خاک هستیم که این خاک‌ها را از این طرف به آن طرف جابه‌جا می‌کنیم و از دورن حکمت متعالیه مقاله استخراج می‌کنیم و...، اما ملاصدرا چندین اثر دارد. ملاصدرا مفاتیح‌الغیب، اسرارالآیات، شرح اصول کافی، تفسیر قرآن و رساله فوائد دارد که باید این‌ها را خواند.

در کتاب «وجود و ماهیت» در حکمت متعالیه، آورده‌ام که گاهی اوقات دو یا سه سطر از ملاصدرا، از کل اسفار عظمت بیشتری دارد، حتی در مقدمه اسفار نیز احساس می‌کنم که نکات و ظرائف دقیقی دارد که از خود اسفار هم اهمیتش بیشتر است، اما این‌ها را نمی‌خوانیم و ملاصدرا منحصر در اصالت وجود شده است.

در جلد اول اسفار و در همان صفحات اول، ملاصدرا بحثی را در مورد اصالت وجود مطرح می‌کند و اشکالی را از جناب شیخ اشراق مطرح می‌کند و بعد سخن از این است که در ساحت ذهن، اصالت ماهیتی هستیم و در ذهن ما ماهیت اصیل است و در عالم واقع وجود اصیل است.

این بند از اسفار را هیچ کس نخوانده است؛ یعنی آنجا که آقایان به این بند می‌رسند، آن را دور می‌زنند. ملاصدرایی که می‌گویید اصالت وجودی است و هست، این را می‌گوید. از این گذشته، اصالت وجود که اصل اعتقادی نیست، اما امروز آن را به اصل اعتقادی تبدیل کرده‌اند و کسی جرئت ندارد با آن مخالفت کند و اگر کسی با اصالت وجود مخالفت کند، گویی که با وحدت خدا مخالف کرده است.

اصلاً وجود و ماهیت هیچ کدام اصیل نیستند، همچنان که اگر شما به فضای نگاه فارابی و ابن‌سینا در وجود و ماهیت بروید، اصالت وجود در نگاه آن‌ها نیز معنا ندارد. آقایان همه فلاسفه دنیا و حتی ارسطو را نیز اصالت وجودی کرده‌اند و مقاله علمی ـ پژوهشی نوشته‌اند که ارسطو اصالت وجودی است، اما در این صورت این دیگر فلسفه نیست بلکه ایدئولوژی است.

جریان مچاله کردن ملاصدرا با بحثی که در مورد گسست از سنت فلسفی خودمان کردیم، با هم مرتبط هستند و این نیز یکی از حلقه‌های این سلسله است که ما تقریباً آماده‌خوار شده‌ایم و به نحوی گرفتار تنبلی در مطالعه، تحقیق و پژوهش شده‌ایم و دوست داریم چیزهای حاضر و آماده و فست‌فودی داشته باشیم

اگر قداست دین را به فلسفه سرایت دهید، حاصلش این است که چون‌و‌چرای فلسفه، سراغ دین می‌رود و دین، چون‌و‌چرا پیدا می‌کند و آنجا که باید چون‌وچرا پیدا کند مقدس می‌شود. بنابراین باید فلسفه، فلسفه بماند و در مقر خود باشد ضمن اینکه در مورد حکمت متعالیه نیز حرف و بحث‌های زیادی وجود دارد.

ایکنا ــ دلم نمی‌آید که از علت این تعبیر (مچاله کردن صدرالمتالهین) نپرسم، توضیحات بیشتری در این زمینه می‌دهید.

اصل مچاله کردن که جزو ویژگی‌های وجودی ماست که با هر چیز که مواجه می‌شویم اول آن را مچاله می‌کنیم، همچنان که با دین، قرآن و اسلام چنین برخوردی داشته‌ایم، اما وقتی به ملاصدرا رسیدیم، بعد از او تا به امروز، صدها فیلسوف بزرگ داریم و صدها اثر که در این چهارصد سال بعد از ملاصدرا گم شده‌اند و اصلاً نمی‌دانیم و نمی‌خوانیم. برخی از اساتید حاضر دارند زحمت می‌کشند و زحمت کشیده‌اند و در مورد حکمای بعد از صدرا و آثاری که داشته‌اند تحقیق می‌کنند، چه اینکه آثار بلند و عظیمی در این دوره نوشته شده است.

این جریان مچاله کردن ملاصدرا با بحثی که در مورد گسست از سنت فلسفی خودمان کردیم، با هم مرتبط هستند و این نیز یکی از حلقه‌های این سلسله است که ما تقریباً آماده‌خوار شده‌ایم و به نحوی گرفتار تنبلی در مطالعه، تحقیق و پژوهش شده‌ایم و دوست داریم چیزهای حاضر و آماده و فست‌فودی داشته باشیم.

حالا هم که هرچه جلو می‌رویم، خودآموزها را داریم و کسی واقعاً نمی‌رود وقت بگذارد. البته می‌تواند مسائل اقتصادی و ... نیز عاملی باشد، اما همه این‌ها باعث شده که از ملاصدرا یک کاریکاتور ساخته‌ایم و نمی‌رویم متن آثار صدرا را که کلی حرف برای گفتن دارد بخوانیم و در همین حد اکتفا کرده‌ایم.

ایکنا ــ بسیار ممنون از اینکه دعوت ما را برای این گفت‌وگو پذیرفتید. در پایان اگر نکته‌ای وجود دارد در خدمت هستیم.

حرف‌های زیادی برای گفتن دارم، اما یک نکته را دوست دارم که در اینجا به دوستان و کسانی که عرضم را می‌شنوند بگویم. اگر کسانی هستند از مخاطبان که در حوزه فلسفه اسلامی کار می‌کنند، می‌خواهم بگویم به آنچه امروز مشهور و متداول است و به ویژه آن نکاتی که در فضای تاریخ فلسفه موجودی که اصولش را غربی‌ها ریخته‌اند، اکتفا نکنند. البته محققان عرب نیز در این زمینه‌ نوشته‌اند که برجسته هستند و باید زحمات آن‌ها را پاس بداریم، اما این پارادایمی که آن‌ها مطرح می‌کنند مناسب نیست. مثلاً این تعبیر ماجد فخری که فارابی و ابن‌سینا را مکتب نوافلاطونی اسلامی می‌داند، صحیح نیست و این حرف واقعاً بسیار حرف سست و بی‌اساسی است.

در آنچه از این تاریخ فلسفه‌ها می‌شنوند قدری تردید کنند و به سراغ متون بروند و با در دست داشتن مسئله متون را بخوانند که فکر می‌کنم در این صورت، افق‌های زیادی در برابر آن‌ها باز می‌شود

این مطلب را هم بگویم که روی این اثولوژیا کار نکرده‌ایم، اما بنده اکنون دارم روی آن‌ها کار می‌کنم. اثولوژیا افلوطینی نیست و خیلی دوست دارم که این حرف به گوش خیلی‌ها اعم از جوانان و دانشجویانی که دارند فلسفه اسلامی می‌خوانند، برسد که کتاب اثولوژیا اصلاً افلوطینی و نوافلوطینی نیست. نه باری تعالی‌ آن احد افلوطین و نه عقل و نفس آن نفس افلوطین است.

بنده دارم روی این‌ها مطالعه می‌کنم. اینکه یک عده می‌گویند، این‌ها از انئادهای افلوطین است، درست نیست. برخی از مطالب از متن اصلی که مفقود شده سرایت کرده، اما آن کسی که این را خلق کرده که به اعتقاد من کندی است، آن‌ها را کاسته یا افزوده یا جابه‌جا کرده و در آن‌ها تصرف کرده و صورت تفکر اسلامی به آن‌ها داده است.

از دوستانی که عرایضم را می‌شنوند خواهش می‌کنم که در آنچه از این تاریخ فلسفه‌ها می‌شنوند قدری تردید کنند و به سراغ متون بروند و با در دست داشتن مسئله متون را بخوانند که فکر می‌کنم در این صورت، افق‌های زیادی در برابر آن‌ها باز می‌شود.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

 

captcha