وصف امام حسن عسکری در شعر آئینی/طرّه مشكين اوست آيت شق القمر
کد خبر: 3560158
تاریخ انتشار : ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۵

وصف امام حسن عسکری در شعر آئینی/طرّه مشكين اوست آيت شق القمر

گروه ادب: یکی از مناسبت‌های مذهبی که در ادبیات فارسی و شعر شاعران آئینی جلوه‌گر است، میلاد با سعادت امام حسن عسکری(ع) است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، امام حسن بن علی عسکری(ع)، یازدهمین امام شیعیان هشتم ربيع‌ الثانی سال 232 قمری در مدينه منوره متولد شدند و پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال 254 به امامت رسید.
ستایش و ثنای بزرگان دین به مناسبت‌هایی چون ولادت یا حوادث برجسته زندگی آنها، رسمی دیرینه در ادب فارسی است. در آغاز منظومه‌های بزرگ، پس از حمد الهی معمولاً مناقب و فضایل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) طرح می‌شده است.
ادامه این سنت در دواوین شعری نیز یافت می‌شود. در عصر انقلاب این سنت در آغاز دفاتر شعری بسیار اندک‌یاب است، اما مدیحه‌ها و منقبت‌ها درباره پیامبر(ص) و امامان(ع) و اولیا و بزرگان دین بسیار فراوان است.
شاعران بسیاری در مدح و منقبت آن امام همام(ع)، شعرهایی سروده و ارادت خود را عرضه داشته‌اند، که در ادامه نمونه‌هایی از این شعرها عنوان می‌شود. یکی از این سروده‌ها مربوط به فیاض لاهیجی است، ملاعبدالرزاق علی بن حسین لاهیجی متخلص به فیاض از متکلمان مسلمان و شیعه بود وی شاگرد و داماد ملاصدرا نیز بود که  در وصف امام حسن عسکری این گونه می‌سراید؛
«تا كى از حوت كند جا به حمل مهر بدل
اى خوش آن روز كه نه حوت بماند نه حمل‏
روز و شب عربده دارند به هم در تطويل
گاه آن اقصر ازين آيد و گاهى اطول
روز و شب در قَصَر و طول گرفتار و مرا
غم كوتاهى عمر است و درازى امل‏
در چمن بر سر ناز است گل امروز و مرا
غم فردا نگذارد كه كنم فكر غزل‏
خلعت زرد خزان چون ز برافكند چمن
سبزه بر دوش وى افكند قباى مخمل
تو هم اين جامه خاكى اگر از برفكنى
اطلس چرخ ترا تنگ درآرد به بغل‏
هان بهار آمد و بلبل به تقاضاى نسيم
فكر آن كرده كه صد قول درآرد به عمل‏
در چنين فصل كه از فيض هوا نزديک است
غنچه را باز شود عقده ما لاينحل‏
غنچه خاطرم از بس كه گره در گره است
نگشايد اگرم يار درآيد به بغل‏
مژده عشاق چمن را كه حلال است حلال
بوسه از كنج لب غنچه چو آب از جدول‏
اى دل امروز مده دامن رندى از كف
كار فردا بكند عفو خدا عزّ و جلّ‏
ليك پنهان نظرى هست مرا در چمنى
كاين بهار است از آن باغ و چمن رسم و طلل‏
اين همه حسن كه بر خويش فرو چيده بهار
نيست چون حسن طبيعت كه مثال است و مثل‏
دل برين نقش برونى ننهد عاشق حسن
ندهد خاصيت رفع صداع اين صندل‏
شكر لله كه به مصِفات فراموشى خويش
كرده‌‏ايم آينه حسن طبيعت صيقل‏
محو در پرتو شمع چگل خويش شديم
صورت نوعى آيينه نموديم بدل‏
زنگ در آينه خاطر همت نگذاشت
صيقل خاک در درگه سلطان اجل‏
درگه پادشه صورت و معنى كه بود
اعلى چرخ برين در بر قدرش اسفل‏
پادشاهى كه به فرماندهى دنيى و دين
حكم او تا به ابد مى‏رود از روز ازل‏
بو محمد حسن بن على العسكرى آنک
دو جهان را بود از حشمت او تنگ محل‏
وسعت عرصه ملک وى از آن بيشتر است
كه محيط فلكش تنگ درآرد به بغل‏
آسمان از اثر سجده خاک در اوست
هندوى پير كه بر جبهه بمالد صندل‏
چون به شب موكبش آهنگ سوارى گيرد
آفتاب آيد و در پيش فتد چون مشعل‏
آسمان صفّ نعالى است ز محفل گه او
كه در آن صف نرسد صدرنشينى به زحل‏
تا بود نقل وى، از عقل چه منّت كس را
پيش خورشيد چه حاجت كه فروزى مشعل
در ثناى تو سخن را نرسد غير گداز
همچو شبنم كه به خورشيد درآيد به جدل‏
من كه باشم كه سزاى تو كنم فكر مديح
من كه باشم كه به عشق تو كنم طرح غزل‏
گر سرايم نه به قانون ادب معذورم
ناقه عشق جرس كرده به ناقوس بدل‏
تا بود حسن عمل رهبر عالم به بهشت
تا بود رهزن جاهل ز جنان طول امل‏
ميل فيّاض به فردوس درت افزون باد
تا ابد اين عملش مايه ده حسن عمل»

سروده دیگر مربوط به غلامرضا سازگار شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع) است که میلاد آن حضرت را صبح سعادت دانسته و این گونه توصیف می‌کند؛

«لشکر شادی گرفت ملک جهان را
کرد مسخّر همه کون و مکان را
برد به یک حمله دل پیر و جوان را
داد به جسم وجود روح و روان را
خیز و بپایش فدا کن سرو جان را
داری اگر کن نثار خوب‌تر از جان
وجد و سرور و شعف گشته عبادت
مهر فلک داده با خنده شهادت
آمده بر شیعیان دور سیادت
دور سیادت مگو صبح سعادت
صبح سعادت مگو روز ولادت
ولادت حجّت قادر منان
یازدهم اختر برج ولایت
ماه محمد جمال شمس هدایت
ابر کرم فلک جود بحر عنایت
قصه فضل ورا نیست نهایت
کار نمی‌آید از شعر و حکایت
لال در اینجا بود منطق انسان
عروس زهرا حُدیث قرص قمر زاد
هشتم ماه ربیع پاک پسر زاد
بهر امام دهم نور بصر زاد
از شجر احمدی طرفه ثمر زاد
بلکه برای همه خلق پدر زاد
خلق به خاک درش در خط فرمان
او که به صلبش بود مصلح عالم
او که به خاکش بود چهره آدم
او که ثنایش کنند آدم و خاتم
او که مدیحش بود ذکر دمادم
جنت بی‌جلوه‌اش خانه ماتم
دوزخ در سایه‌اش روضه رضوان
اهل ولا سرخوش از ساغر اویند
خلق خدا جمله در محضر اویند
جن و ملک سر به سر عسگر اویند
پیر و جوان چون گدا بر در اویند
خیل نبیّین ثنا گستر اویند
بلکه خدا وصف او گفته به قرآن»

محمدمهدی الهی قمشه‌ای، حکیم، عارف، شاعر و مترجم قرآن کریم و صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان است که به «الهی» تخلص می‌کرد.
یکی از شعرهایش درباره امام یازدهم شیعیان در ادامه از نظر می‌گذرد؛

«ستاره عشق تافت به چرخ نيلوفرى
مهر جمالش ربود دل ز مه و مشترى‏
كوكب اقبال او خيمه بر افلاک زد
ز خيل انجم گرفت كوكبه مهترى‏
شاد به رويش سپهر محو رخش ماه و مهر
زهره نهان كرد چهر خجل شد از دلبرى‏
باد بهارى وزيد بر خم گيسوى دوست
تا كند از زلف يار سنبل گل‌پرورى‏
طرّه مشكين اوست آيت شق القمر
طلعت زيباى اوست حجّت پيغمبرى‏
قامت رعناى وى سدره و طوباى ماست
نرگس مخمور او جام مى كوثرى‏
روى دلاراى وى رحمت و لطف ازل
زلف سمن ساى او ياسمن و عبهرى‏
والى ملک وجود قبله اهل سجود
منبع احسان و جود خسرو دين عسكرى‏
بشارت حسن او فلک به آفاق برد
كزين افق بردمد مهر جهان پرورى‏
شاه ملائک خدم دانش و ايمان حشم
بر همه عالم علم، زد به سخن گسترى‏
دفتر تفسير او كاشف اسرار عشق
درس و اشارات آن مخزن هر گوهرى‏
به خاک درگاه او باج دهد كيميا
به تاج فرمان او فخر كند مهترى‏
پادشهان را به جان بندگيش افتخار
تاجوران را به دل خدمت او سرورى‏
اى رخ پرنور تو مشرق مهدى دين
مظهر عدل خدا ما هى استمگرى‏
خسرو اقليم جان حجّت حق بر جهان
در تن عالم روان بر سر ما افسرى‏
طالب ديدار او زهره زيباى چرخ
مشترى حسن وى مهر و مه و مشترى‏
تا نگشايد حجاب آن مه مكّى نقاب
بر رخ ما عاشقان، كس نگشايد درى‏
چشم «الهى» است باز، منتظر اى دلنواز
تا تو بدان چشم ناز بر رخ ما بنگرى‏»

حاج محمود ژولیده، نامی آشنا برای هیئتی‌هاست، وی هم شاعر است و هم مداح. یکی از شعرهای آئینی وی درباره امام حسن عسکری(ع) را در ادامه می‌خوانید که ارادت خود را به آن حضرت نشان داده است؛

«آن دلبری که بندگی‌ات را روا نوشت
ما را غلام حلقه به گوش شما نوشت
روز ازل مربی اشراق عاشقی
نام ترا به صفحه دل‌های ما نوشت
آن خالقی که مهر تو را مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت
با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت
با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
خلاق عشق بندگی‌ات را سزا نوشت
صدها طواف، بی‌تو نیارزد به ارزنی
چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت
بعد از خدا کریم‌ترینی امام من
از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت
آن خالقی که عادت احسان دهد ترا
دل را گدای سامره هل اتا نوشت
ما را غلام همت تو آفریده‌اند
ریزه‌خوران دولت تو آفریده‌اند
ای از کرشمه‌های تو روی بهار سبز
وز غمزه نگاه تو لیل و نهار سبز
تا زیر سایه تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز
بی‌حسن تو بهشت صفایی نمی‌گرفت
جنات تجری است به آن نو بهار سبز
ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید، اقتدار سبز
این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز
از رعد و برق غمزه مژگان عاشقت
ابر بهار و عاطفه بی‌قرار سبز
گل می دمد ز مقدم خورشیدی شما
پشت لب فلک ز تو ای گل عذار سبز
بازار سرد منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز
شیعه دگر بهانه به دشمن نمی‌دهد
با دیدن بقیع دگر تن نمی‌دهد
تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی
احکام اهل بیت به تو می‌شود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی
روشن‌ترین چراغ هدایت به دست تست
تو قله امامت و دین را علامتی
ای زاده خلیل خلیلان بت‌شکن
در آتش فراق چه برد و سلامتی
هر چند در حصاری و تبعید جای تست
تو مظهر مقاومت و استقامتی
ای در برابر همه کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
محراب از نماز تو بالا بلند شد
ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی
شد خوشه طلایی گندم ز گونه‌ات
ای سفره‌دار عشق عجب با کرامتی
ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی‌ات امان من النار شیعیان
دست قلم به پای ثنایت نمی‌رسد
مهر فلک به گرد عبایت نمی‌رسد
مهر و مه از افاضه ذرات نور تست
دست ستاره بر کف پایت نمی‌رسد
باید سپرد دست عنان را به دست تو
بی‌تو کسی به مرز هدایت نمی‌رسد
آن مدعی که از تو اطاعت نمی‌کند
دستش تهی است چون به عطایت نمی‌رسد
حتی اگر امارت عالم شود نصیب
بی‌حکم تو کسی به کفایت نمی‌رسد
آب حیات چشمه مهر و محبتت
به تشنگان بدون عنایت نمی‌رسد
تردید در امامت تو هرکه می‌کند
دستش به ریسمان ولایت نمی‌رسد
هر کس که بر ولی شما اعتنا نکرد
عهدش به روز عهد و وفایت نمی‌رسد
مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
دل را اگر صدا نکند وای بر دلم»
captcha