قرآن کریم؛ پاسخی به مسئله پیشرفت و تحول
کد خبر: 4110463
تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۴۰۱ - ۰۹:۲۲
گفتارهای تفسیری امام موسی صدر/ 1

قرآن کریم؛ پاسخی به مسئله پیشرفت و تحول

آدمی وقتی می‌خواهد راه درست را در زندگی خود و در رابطه‌اش با هستی و هم‌نوعانش تشخیص دهد، دین را می‌بیند و کتاب خداوند به او راه را نشان می‌دهد. پس با هستی تعامل می‌کند و متحول می‌شود. سپس، خود را در برابر روابطی تازه‌تر می‌یابد، بار دگر به کتاب خدا رجوع می‌کند، با آموزه‌های الهی هدایت می‌شود و به همین ترتیب. 

قرآن کریم

نوشتار پیش‌رو، صفحات آغازین کتاب «برای زندگی» شامل گفتارهای تفسیری سیدموسی صدر است که به همت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، ترجمه و منتشر شده است. این تفسیرها در درس‌گفتارهای امام موسی صدر برای کادرهای جنبش امل ارائه شده و هدف از این درس‌گفتارها نیز آشنایی این کادرها با آموزه‌های اسلام بوده است. مؤسسه امام موسی صدر این گفتارها را در دو جلد، به ترتیب با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده که جلد اول آن، دربردارنده سوره‌های قصار است.

قرآن کریم با همین الفاظ و معانی و ترتیب آیات و سوره‌ها، کلام خداوند است. این اصل سبب جاودانگی دین اسلام در میان ادیان است. همچنین، این کتاب پاسخی به مسئله پیشرفت و تحول است. مشکل بسیار شایع و بغرنج این است که نمی‌توان متون معینی برای جوامع پیشرفته، روابط متغیر و شرایط حیاتی متفاوت دوره‌های مختلف تاریخی وضع کرد. اوضاع و روابط اجتماعی امروز به کلی با اوضاع و روابط زمان ظهور اسلام متفاوت است. پس چگونه ممکن است که قوانین و متون واحدی، امور هر دو دوره را سامان دهد؟

پاره‌ای از دانشمندان و متفکران مسلمان کوشیده‌اند تا از راه‌های گوناگون به این مسئله پاسخ گویند، اما من در نتایج اصلی که در آغاز بحثم به آن اشاره کردم، پاسخی کافی به این مشکل می‌بینم.

مفهوم و دریافت هر کلامی دو شرط دارد؛ نخست: پایبند بودن به دلالت‌های حقیقی و مجازی لفظ با انواع دلالت‌های میان آن دو، از جمله دلالت التزامی و اشاره و تنبیه و دیگر دلالات. دوم: ما باید سطح آگاهی و فرهنگ گوینده را نیز در نظر داشته باشیم. نمی‌توانیم از کلام، مفهومی استنباط کنیم که از سطح دانش متکلم و میزان دقت او بالاتر است. از همین‌رو، فهم عبارت واحدی که طفل یا انسانی عادی بیان می‌کند، با فهم همان عبارت وقتی که انسان آگاه یا دانشمندی بزرگ یا مسئولی هوشیار آن را به زبان می‌آورد، متفاوت است. برای همین است که می‌بینیم به ظرایف کلمات مسئولان و قیود و تقدیم و تأخیر سخنانشان اهتمام و توجه ویژه‌ای می‌شود. همچنین، شرح و بسط‌های مختلفی درباره متون قراردادها و پیمان‌ها و مدلول‌های آنها و نیز فهم قوانین، آیین‌نامه‌ها و ابعاد آنها وجود دارد.

این همه، گواهی است بر اینکه دانش گوینده کلام و آگاهی او، چارچوبی برای فهم سخنش و شرطی اساسی برای درک مقصود و مراد اوست، اما استفاده از اشارات رمزی در سخن و به‌کار بردن کلمات برای اشاره به معانی دیگر، فقط با تکیه بر توافق پیشین متکلم و مخاطب ممکن است، چنانکه در گفت‌وگوهای سری متعارف به‌کار گرفته می‌شود.

تفسیر قرآن از کتب آسمانی دیگر متفاوت است

بنابراین، نزول قرآن کریم با این الفاظ ویژگی خاصی پیدا می‌کند که آن را از سایر کتب و کلمات متمایز می‌سازد. همچنین، فهم معانی قرآن و تفسیر کلمات آن، با فهم و تفسیر دیگر کلمات و متون، حتی کتب آسمانی دیگر، متفاوت است، زیرا که علم خداوند نامحدود است و ذره‌ای در زمین یا آسمان از محدوده علم او دور نمی‌ماند، هیچ چیزی او را از چیز دیگر بازنمی‌دارد، در اندامی مناسب می‌آفریند و اوست که مقدر می‌کند و هدایت، و به هر چیزی اندازه و ویژگی و خاصیت معینی می‌دهد.

پس اگر شرط نخست در فهم و تفسیر قرآن کریم مورد توجه قرار گیرد، فهم و تفسیر قرآن منحصر به مفسران نخستین نخواهد بود، بلکه ما نیز این حق را داریم که قرآن را به یاری اطلاعات بیشتر و تجارب افزون‌تر در زمینه‌های مختلف، ژرف‌تر و با آگاهی روزآمدتری دریابیم. این فهم بیشتر هنگامی اتفاق می‌افتد که به اصطلاحات قرآن پایبند باشیم، متشابهات را به محکمات ارجاع دهیم و بر کلمات قرآن، معانی بی‌ارتباط حمل نکنیم.

تأمل و تعمق در قرآن کریم و مطالعه نوبه‌نوی آن، در برابر انسان مسلمان معانی بدیع و درستی قرار می‌دهد که با تفاسیر گذشته و آنچه از آن تفاسیر استنباط شده، متفاوت است و هیچ مانعی برای استناد و عمل به این معانی نو وجود ندارد و هیچ تناقضی میان آنها و معانی پیشین مفسران نیست، زیرا که متکلم خداوند است و فهم همه این معانی از قرآن، ممکن.

این ویژگی مخصوص قرآن کریم یعنی کلام خداوند است، زیرا از کلام هر کسی نمی‌توان معانی‌ای فراتر از دانش عصر گوینده و اطلاعات او دریافت. این همان مرز میان کلام خالق و مخلوق است، مگر مخلوقی که از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید و فقط آنچه به او وحی می‌شود، می‌گوید. خداوند می‌فرماید: «...وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ؛ و هر مالى كه انفاق كنيد، به سود خود شماست‏، ولى‏ جز براى طلب خشنودى خدا انفاق نكنيد و هر مالى را كه انفاق كنيد، پاداش آن‏ به‌طور كامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت‏.»

انفاق؛ عامل ارتقای جامعه

انفاق، احیا کردن خانواده‌های نیازمند است و کسانی که امکانات کافی برای زندگی آبرومندانه ندارند. پس انفاق، این نوع زندگی، سلامتی، تغذیه مناسب و تعلیم و تربیت درست فرزندان را برای اینان فراهم می‌سازد. این به معنای مشارکت افراد دیگر در ساختن اجتماع و ارتقای جامعه است و کسی که از اجتماعی برتر بهره می‌برد، هم انفاق‌کننده است و هم انفاق‌گیرنده.

انفاق‌کننده با توجه به نوع زندگی و فعالیت‌های گسترده‌اش، بیش از انفاق‌گیرنده از جامعه پیشرفته‌تر بهره می‌برد و در حیات دنیا پیش از آخرت و از زندگی مادی پیش‌تر از زندگی معنوی؛ اما ترک انفاق یعنی بی‌توجهی به گروه‌هایی از شهروندان که به فقر، بیماری و بی‌سوادی دچار هستند و در ساختن جامعه خود مشارکت ندارند. این مسئله سبب محرومیت جامعه از توانمندی‌های این گروه و نرسیدن آن به سطح مطلوب می‌شود.

در این وضع، بیماری‌ها فقط گریبان فرزندان خانواده‌های فقیر را نخواهد گرفت، بلکه شامل همه شهروندان خواهد شد، همچنان که بیماری‌های اخلاقی و ذهنی ناشی از فقر، همه را فرا خواهد گرفت.

افزون بر این، بیماری‌های روحی‌ای که در چنین وضعی شکل می‌گیرد و احساسات منفی‌ای که در چنین اجتماعات بیگانه با عدالتی ظهور می‌کند، جامعه را در معرض تکان و انفجارهایی قرار می‌دهد که به آن رحم نخواهد کرد، تر و خشک را خواهد سوزاند و ناخودآگاه بسیاری از ثروت‌های جامعه را بر باد خواهد داد. اگر یک بار دیگر، آیه را بخوانیم: «...وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ»، معنایی دیگر برای «يُوَفَّ إِلَيْكُمْ» و «أَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ» می‌یابیم. معنای جدید بیرون از دایره دلالت متعارف کلام نیست و با موضوعات دیگری از قرآن سازگار است، از جمله با آیه «وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ...؛ و در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دست ‏خود به هلاكت نيفكنيد.» جمله دوم آیه، نتیجه حتمی بخش اول آن است و تأکید دارد که ترک انفاق سبب هلاکت همه است، زیرا که مشکلات اخلاقی و اجتماعی فراوانی در پی خواهد داشت.

انفاق نفس

اگر مفهومی فراگیر برای انفاق در نظر بگیریم، شامل انفاق نفس هم می‌شود، چنانکه قرار گرفتن آیه در سیاق آیات جهاد، این مسئله را تأیید می‌کند و این معنا، اصل فراگیر اسلامی می‌شود.

از آدمی خواسته شده که مال، اندیشه، نیرو، امکانات و نیز جان خود را در راه خدا تقدیم کند. خدمت به خلق خدا یکی از راه‌های تقرب به خداوند است و این‌گونه، انسان با افتخار از آنچه دارد، به خداوند تقدیم می‌کند و خداوند بهترین عطاپذیر است.

اما اگر آدمی از این بذل و افتخار امتناع کرد، در معرض هلاکت قرار می‌گیرد و مال، نیرو، امکانات و فکر و جان او به‌صورت دیگری از او سلب می‌شود، آن هم به شکل بحرانی شدن اوضاع یا با تسلط دشمنان و یا به‌صورت‌های دیگر. پس ملازمت میان انفاق و نجات از هلاکت در این آیه، همچون ملازمت میان انفاق و نجات از ستم در آیه قبل است.

نمونه‌ای دیگر؛ خداوند می‌فرماید: «وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ؛ و آسمان را به قدرت خود برافراشتيم و بى‏‌گمان ما آسمان‌گستريم.» در عبارت «وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» درنگ می‌کنیم. در ادبیات عرب، این عبارت بر استمرار و تجدد دلالت دارد و عبارت، افاده تأکید بسیار می‌کند. از سوی دیگر، می‌بینیم علم کشف کرده است که جهان همواره در حال توسعه و گسترش و نوبه‌نو شدن اجرام آسمانی، سخت شدن بخارها و گازها و تبدیل شدن آنها به کرات تازه است.

در این معنای جدید تأمل می‌کنیم تا انطباق کامل ظاهر آیه را با این معنا دریابیم، بی‌آنکه در امکان قصد متکلم بر این معنا شک کنیم، زیرا می‌دانیم کلام از خداوندی صادر شده است که آسمان‌ها درهم پیچیده در ید قدرت اوست.

در آیه بعد می‌خوانیم: «وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ؛ و زمين را گسترانيده‏‌ايم و چه نيكو گسترندگانيم.» زیبایی این تصویر با درک حرکت زمین کامل می‌شود، زیرا که در این تصویر حرکت زمین به حرکت گهواره می‌ماند، چنانکه در آیه‌ای دیگر به آن اشاره شده است.

سپس آیه سوم می‌آید: «وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ و از هر چيزى دو گونه، يعنى نر و ماده آفريديم، اميد كه شما عبرت گيريد.» این آیه ناظر به شمول زوجیت برای همه اشیا، حتی جمادات، نباتات، انرژی‌ها، ذرات و غیر این‌هاست.

این حقیقت تکوینی یعنی شمولیت زوجیت برای همه اشیا، که آدمی به تازگی آن را شناخته است، با این آیه تناسب معنایی بیشتری پیدا می‌کند، زیرا انسان قبلا زوجیت را به حیوانات و برخی نباتات منحصر می‌دانست.

آیات تکوینی برای اهداف تربیتی

«لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» به‌منزله علت و غایت طرح مسئله در جمله پیشین است. این جمله با آیه بعدی روشن‌تر می‌شود: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ؛ پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او بيم‏‌دهنده‏‌اى آشكارم.» لازم است در اینجا توضیح دهیم که قرآن به آیات تکوینی، برای اهداف تربیتی می‌پردازد و نه مقاصد علمی. قرآن، کتاب هدایت و دین و تربیت است، نه کتاب فیزیک و شیمی یا علم طبیعی. مقصود از این آیه و آیات مشابه بسیار دیگر، دعوت انسان به تدبر و تأمل در هستی و پدیده‌ها و شگفتی‌های آن برای اهداف تربیتی، شناخت بیشتر خداوند و آثار این شناخت در زندگی است. از سوی دیگر، هدف این آیات، قرار دادن راه و روشی درست در برابر آدمی است که در پی علم و کشف حقایق هستی است؛ این راه هر حقیقتی را در جایگاه خود می‌نهد و بر این مبناست که این کشفیات، کلماتی از کتاب یگانه خداوند، یعنی کتاب هستی است. با این روش، شناخت انسان از خداوند، خشیت او از خداوند و تواضع او در برابر خدا افزایش می‌یابد و انسان دچار طغیان و غرور نمی‌شود.

بنابر این اصل درمی‌یابیم که علوم و حقایق قرآنی و آموزه‌هایش، دریایی پایان‌ناپذیر است و مطمئن می‌شویم که این کتاب آسمانی به مسائل نامحدودی توجه دارد و به انسان مسلمانی که در پی سازمان بخشیدن به زندگی خود است، نوعی جاودانگی می‌بخشد. همچنین به راه‌حل روشن و همه‌جانبه‌ای برای مسئله پیشرفت و تحول که در آغاز سخن به آن اشاره کردیم، می‌رسیم. اجازه دهید در معنای تحول بیندیشیم و بپرسیم که تحول چیست؟

تحول، ورود عنصری جدید به حیات آدمی و یا خارج شدن عنصری دیگر از صحنه حیات انسان نیست، بلکه تعامل پیوسته میان آدمی و هستی است.

انسان از آغاز خلقت درباره موجودات هستی می‌اندیشید و تأمل می‌کرد و موجود یا نیرویی کشف می‌کرد. سپس آنچه را یافته بود، مسخر خود می‌کرد، از آن بهره می‌گرفت و با آن، شیوه زندگی و محیط پیرامونش را دگرگون می‌ساخت. این حرکت، گامی در راه پیشرفت است که گام‌هایی دیگر نیز در پی دارد.

آدمی سطری از کتاب هستی خواند و آتش را کشف کرد و از آن بهره برد؛ شبش را روز و سرما را تبدیل به گرما کرد، خامش را پخته و سلاحش را وسیله‌ای کارآمدتر کرد.

سپس، به همین شیوه پیش رفت تا اینکه نفت، اتم، جاذبه زمین و الخ را کشف کرد و از همه آنها فایده برد؛ پس هم دگرگون و متحول شد و هم دگرگونی و تحول ایجاد کرد.

تحول؛ تعامل میان انسان و هستی

این سرفصل‌های کتاب تحول و تعریف دقیق این حقیقت ازلی و ابدی زندگی انسان است. تحول چیزی جز تعامل میان انسان و هستی نیست، نه موجود جدیدی در کار است و نه از میان رفتن موجودی پیشین.

اگر قرآن را در کنار این دو عامل اساسی، یعنی انسان و هستی قرار دهیم و مضمون این بحث را به یاد آوریم، به راه‌حل مسئله موردنظر می‌رسیم و به روشنی، تصویر کاملی پدیدار می‌شود که خداوند برای جهان اراده کرده است.

انسان، مخلوقی است که پیرامونش را موجودات هستی فراگرفته‌اند. میان او و این موجودات، پیوند و ارتباط برقرار است. آدمی وقتی می‌خواهد راه درست را در زندگی خود و در رابطه‌اش با هستی و هم‌نوعانش تشخیص دهد، دین را می‌بیند و کتاب خداوند به او راه را نشان می‌دهد. پس با هستی تعامل می‌کند و متحول می‌شود. سپس، خود را در برابر روابطی تازه‌تر می‌یابد، بار دگر به کتاب خدا رجوع می‌کند، با آموزه‌های الهی هدایت می‌شود و به همین ترتیب. 

این عوامل سه‌گانه در کنار هم و هماهنگ با هم به پیش می‌روند. قرآن روابط تحول‌یافته را میان آدمی و هستی به‌صورتی پیشرفته و در جهت جاودانگی سامان می‌دهد.

تعلیم قرآن پیش از خلق انسان

این طرح و برنامه الهی است که برای انسان ترسیم شده و خدا در سوره الرحمن آن را بازگو می‌کند. در این سوره، تعلیم قرآن پیش از خلق انسان آمده و این تقدم برای این است که آدمی از نخستین برخورد با هستی، هدایت‌کننده، راهنما و راهی پیش‌رو داشته باشد.

اما امتی که اندک زمانی با قرآن زندگی کرد و سپس آن را کنار گذاشت، بدون بهره بردن از قرآن، آن را فقط در ظاهر و شعائر سطحی استفاده کرد. این امت همراه با هستی تحول یافت و همچون دیگران از نظام تحولی پیروی کرد که به دور از قرآن شکل می‌گیرد. این امت چه می‌خواهد؟ و چگونه می‌خواهد از قرآنی بهره‌مند شود که آن را از مرکز رهبری و هدایت دور داشته است؟ اما اکنون، اگر بخواهیم برای همیشه تابع تحولات اجتماعی جهانی شویم و بر اساس شرایط زندگی امروز تسلیم شویم، بی‌آنکه زندگی، مفاهیم دینی و معیارهای اسلامی خود را متحول کنیم و از هدایت قرآنی نیز دور باشیم، به امانت خیانت کرده‌ایم، همه چیز را از دست داده‌ایم و خود نیز از دست رفته‌ایم.

کسی از ما نخواسته است که در برابر تحول و پیشرفت مقاومت کنیم و از دستاوردهای انسانی بهره‌مند نشویم، بلکه باید هویت و اصالت خود را گم نکنیم، دستاوردهای جدید بشری را در چارچوب اصیل خود قرار دهیم و آنها را با معیارهای خود بسنجیم؛ برخی را قبول و برخی را رد کنیم، تا از نو، امتی با اصالت، با همه ابعاد فکری، تاریخی و عملی مفهوم اصالت بسازیم.

قرآن موجب تحول و پیشرفت است و بشر در طول قرن‌های بسیاری، این را تجربه کرده است. قرآن تحول‌ساز است، اما تحولی که از خارج تحمیل شده و برآمده از اوضاع و احوالی باشد که ساخته و پرداخته دیگران است، تسلیمی است ناپذیرفتنی، کمال به حساب نمی‌آید و جز نابودی هیچ نیست.

محبوبه فرهنگ

انتهای پیام
captcha