کد خبر: 4289108
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۲
غدیر، عهد ماندگار/ 11

عدالت و عزت جامعه را در برابر فتنه بیمه می‌کند + فیلم

پژوهشگر مؤسسه میراث کتاب و سنت گفت: عدالت و عزت سرمایه‌هایی هستند که جامعه و نظام سیاسی را بیمه می‌کنند و جلوی بسیاری از آسیب‌ها، فتنه‌ها و تخاصمات را می‌گیرند. در واقع، این ثمراتی است که از کارکرد‌های برآمده از امامت، در نهج‌البلاغه، به‌صورت استدلالی استخراج شده و نشان می‌دهد که اهمیت و کارآمدی امامت بر پایه تحقق و تبلور این ثمرات استوار است.

عدالت و عزت، جامعه را در برابر فتنه بیمه می‌کند + فیلمامامت، به‌عنوان یکی از ارکان اساسی اندیشه شیعی، همواره مورد توجه عالمان و محققان دینی بوده است، در میان منابع حدیثی شیعه، اصول کافی جایگاهی ویژه دارد و روایات فراوانی درباره جایگاه امام، علم الهی او، ارتباطش با عالم غیب و ویژگی‌های متعالی‌اش ارائه می‌کند. با این حال، گاه تصویری که از امامت در این کتاب ترسیم می‌شود، بیشتر بر جنبه‌های معنوی و ماورایی امام تأکید دارد و نقش اجتماعی و رهبری عملی امام در جامعه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.  
 
اما آیا امامت صرفاً یک مقام نورانی و انتزاعی است یا باید در بستر جامعه و در تعامل با مردم معنا شود، برای پاسخ به این پرسش، باید به سراغ متونی رفت که امام را نه فقط به عنوان یک شخصیت آسمانی، بلکه به‌عنوان پیشوایی فعال و تأثیرگذار در عرصه اجتماعی معرفی می‌کنند. نهج‌البلاغه، به‌عنوان گنجینه‌ای از سخنان امام علی(ع)، چنین نگاهی را ارائه می‌دهد؛ نگاهی که در آن، امامت با تمام ابعاد فردی و اجتماعی‌اش، در تقابل با جبهه باطل و در مسیر هدایت جامعه معنا می‌یابد.  

بیشتر بخوانید:

 
در این گفت‌و‌گو، برآنیم تا با واکاوی مفاهیم امامت در نهج‌البلاغه، تصویری روشن از نقش امام در هدایت جامعه، تقابل حق و باطل و ضرورت بصیرت و آگاهی عمومی در تشخیص امام برحق ارائه دهیم؛ خبرنگار ایکنا از قم به سراغ حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمدعلی مسعودی، پژوهشگر مؤسسه میراث کتاب و سنت رفته تا با بررسی خطبه‌ها و کلمات امیرالمؤمنین(ع)، به این پرسش پاسخ دهیم که چگونه امامت می‌تواند به‌عنوان محور عدالت، کارآمدی و پیشرفت جامعه عمل کند و چه رابطه متقابلی میان امام و امت باید وجود داشته باشد تا جامعه به سعادت واقعی دست یابد.
 

ایکنا- امتیازات نهج‌البلاغه در مسئله امامت نسبت به سایر متون دینی مانند اصول‌کافی چیست؟

 
در اصول کافی، ابواب و روایات زیادی را درباره امامت می‌خوانیم. مهم‌ترین آثار روایات ما در فهم مسئله امامت، کتاب اصول کافی است. فردی که کتاب کافی را مطالعه می‌کند، برداشت و تعریفی از امامت در ذهن شخص شکل می‌گیرد که عناصر آن از این قرار است؛ امام را یک موجود متعالی، نورانی و دارای علم بی‌حد الهی و لدنی می‌پندارد.
 
امام کسی است که به عالم غیب و ملائکه در ارتباط است و او کسی است که علم ظاهر و باطن قرآن را می‌داند. امام دارای امتیازات خاص و ویژه‌ای است که به‌صورت وراثت از امام قبل دریافت می‌کند، در این کتاب، امامتی را برای ما معرفی می‌کند که کمی ارتباط آن با جامعه و پیشوایی عموم مردم مبهم می‌ماند، شاید خواننده کتاب کافی نتواند برای خود جمع‌بندی کند که امام به چه کیفیتی و با چه ابزاری در جامعه جلودار است و خواننده کتاب کافی بیشتر با یک امامت متعالی و نورانی آشنا می‌شود.
 
این طرز نگاه به مسئله امامت باطل نیست و تمام آنچه که شیعه درباره امامت به آن اعتقاد دارد هم نیست، وقتی معارف آمده درباره امامت را در این کتاب با نهج‌البلاغه مقایسه می‌کنیم، درمی‌یابیم که در نهج‌البلاغه به‌طور خاص بر عینیت‌های اجتماعی امام در بطن جامعه اشاره دارد، گاهی اعتقاد افراد در مسئله امامت تک‌بعدی است، در صورتی که به تمام ابعاد یک امام در جامعه نیاز داریم. بنابراین، ما می‌خواهیم آنچه که در واقع درباره امام باید بدانیم را در نهج‌البلاغه واکاوی کنیم.
 

ایکنا- امام علی(ع) در نهج‌البلاغه چگونه به‌واسطه ادبیات عام سیاسی و اجتماعی در بحث امامت سخن گفته است؟

 
وقتی در ادبیات نهج‌البلاغه غرق می‌شویم، کمتر با امام به معنای منصوب منصوص مواجه می‌شویم بلکه با امام به معنای جلودار در حرکات اجتماعی آشنا می‌شویم، در نهج‌البلاغه با دو ساحت امام آشنا می‌شویم؛ حق و باطل، نور و ظلمت و هدایت و ضلالت که هر کدام از این ساحات، ضمن معرفی ویژگی‌هایشان در نهج‌البلاغه، امت آن‌ها نیز مشخص می‌شود.
 
در نهج‌البلاغه به وضوح و پیوستگی شاهد رابطه میان امام و امت هستیم، رابطه‌ای که در قالب نظام امامت تعریف می‌شود. روابط بین این دو و حقوق متقابل آن‌ها، همواره موضوعاتی مهم و بنیادین هستند که در متون نهج‌البلاغه به تفصیل آمده است. این روابط، میان حق و باطل، عدالت و جور، ضلالت و هدایت، در نوسان و تقابل قرار دارند؛ حق و عدالت نماد نور و حقانیت هستند، در حالی که جور و ظلم، نماد تاریکی و باطل محسوب می‌شوند.
 
در ادبیات امامت، باید توجه کنیم که این مفاهیم و نگرش‌ها، زیرساخت فکری اصلی امامت را شکل می‌دهند. در نهج‌البلاغه، تقابلی بنیادین میان نور و ظلمت، عقل و جهل به چشم می‌خورد. یکی از انواع امامت، امامتی است که در میدان عقل تعریف شده، و نوع دیگر امامی است که در میدان جهل و جاهلیت جای دارد. به تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع)، ائمه‌ای در جامعه داریم که ستون‌های جاهلیت هستند، در حالی که شاید جامعه همین مجموعه را امام حق بپندارد و امام عادل را نبینید.
 

ایکنا- چگونه امام و پیشوای امروزی، از نکات نهج‌البلاغه در بحث امامت بیاموزد؟

 
متأسفانه، در برخی ادبیات امروزی ما، حتی با وجود شناخت این مفاهیم، باز هم کسانی که ستون‌های جاهلیت محسوب می‌شوند، به‌عنوان پیشوایان حق دیده می‌شوند. بنابراین، باید بین دو میدان نظری کاملاً تفکیک قائل شد. میدان مقابل و متضاد امامت و نبرد اصلی بر سر شناخت و تمیز این دو است. همان‌طور که در نهج‌البلاغه می‌بینیم، امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۲۵ نهج‌البلاغه می‌فرماید: «إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ؛ سوگند به خدا مى‌بینم که این قوم به‌زودى بر شما چیره شوند به خاطر اجتماعى که آنان بر باطلشان دارند، و تفرقه‌اى که شما از حق دارید، و محض اینکه شما در راه حق به امام خود عاصى هستید، و آنان در راه باطل مطیع رهبر خویشند.» 
 
این ادبیات تند و تصریح‌کننده نشانگر این است که این پیروزی براساس وحدت و انسجام در باطل شکل می‌گیرد، در حالی که جامعه حق، دچار تفرقه و کم‌توجهی است. آنان در اطاعت از امام باطل، متفرق و هم‌پیمانند، اما ما در پیروی از امام حق، دچار ضعف و سستی شده‌ایم. این سخن، بیانگر وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان است، اما عمیق‌تر، نشانگر وضعیت انسان امروز هم هست؛ جایی که باید ببینیم چطور می‌توانیم امام برحق را برگزنیم. اگر ما بتوانیم منظر نهج‌البلاغه را در زندگی خود پیاده کنیم، یعنی همان عینکی که این کتاب در اختیار ما قرار می‌دهد، هیچ جامعه‌ای در هر زمان و در هر شرایطی، از بدون نقش و تأثیر امامت و رابطه آن با امت نبوده است. امروز، در سطح جهانی، می‌بینیم که جوامع مختلف در قالب یک نظام امامت قرار گرفته‌اند؛ کسانی که تصمیم‌ساز و راهبر هستند، نقشه‌ها را طراحی می‌کنند، امام جامعه محسوب می‌شوند، آنان که امت پیرو آنان است، همان امامانی هستند که نقش رهبری و هدایت جامعه را برعهده دارند.
 
در این راستا، انتخاب امام در میان مسلمانان، دارای ارتباط مستقیم با مکتب امامت است، این مسئله، در دیدگاه شیعه، با امامت خاص و منصوب الهی تکمیل می‌شود؛ امام منصوب، مشروعیت بنیادین دارد، این مشروعیت در نهایت به ولایت فقیه می‌رسد که در ادامه، سرریز و امتداد امامت خاص امام زمان(عج) است. بنابراین، ولایت فقیه همان امامتی است که در عرصه اداره و هدایت جامعه حضور دارد و این نوع پیشوا، جلودار و رهبر جامعه است؛ ادامه‌دهنده همان امامت خاصی است که در مکتب شیعه به آن اعتقاد داریم.
 
وقتی به مختصات و ویژگی‌های امامت و جایگاه آن در نهج‌البلاغه نگاه می‌کنیم، مشخص می‌شود که برخی از این ویژگی‌ها، نقش کلیدی در شکل‌گیری نظام جامعه و حرکت آن دارند، یکی از مهم‌ترین این مختصات، پیشروی امام باطل، منوط به عدم آگاهی جامعه است، همان‌گونه در نهج‌البلاغه اشاره شده، اگر مردم بی‌خبر و کور دل باشند، طبیعتاً محیط حرکت و رشد امام باطل فراهم خواهد شد.
 
اما برعکس، پیروزی و پیشروی امام حق، بر مبنای بصیرت استوار است، اگر امام بتواند جامعه را نسبت به حق و حقیقت بصیرت‌افزا کند، راه برای حرکت و پیشرفت هموار می‌شود. در این شرایط، جاده‌ای که به‌سوی اصلاح و رشد باز می‌شود، کامل و بدون مانع می‌شود. تفاوت اصلی میان کوری و بصیرت در میدان دین، در همین است؛ کوری یعنی فقدان بصیرت، و بصیرت یعنی دیدن بی‌نهایت و درک عمیق از حقیقت؛ در نهج‌البلاغه، بصیرت یعنی افق دید انسان بی‌نهایت باز باشد، انسان خود را موجودی بی‌نهایت ببیند، قابلیت‌ها و استعداد‌های بی‌نهایت خود را بشناسد و در مسیر تعالی و رشد حرکت کند؛ این افق، آنچنان وسیع است که می‌تواند پرواز کند، رشد کند، و در میدان‌های مختلف معنوی و اجتماعی پیش برود. در مقابل، ناتوانی در کار کردن بصر و قلب باعث می‌شود فرد نابینا، کم‌نگر، و محدود در میان جهان مادی و شخصی باقی بماند.
 
اگر جامعه، این نوع بصیرت و آگاهی را اقامه نکند، انسان‌های متعصب و بی‌توفیق، امام خود را منزوی می‌کنند، دیگر امام در جامعه حضور مؤثر نخواهد داشت؛ زیرا امام نیازمند پیروانی است که با بصیرت کامل، همراه و هم‌پیمان او باشند، در غیر این صورت، امام به حاشیه می‌رود و جای خود را به دیگران می‌دهد.
 

ایکنا- کارآمدی مصادیق امامت حق و باطل در نهج‌البلاغه چگونه است؟

 
از دیگر محور‌های مهم در نهج‌البلاغه، مباحث مربوط به کارآمدی و اثربخشی در ادبیات امام است. به این معنا که، نه تنها امام باید راهنمای جامعه باشد، بلکه باید توانایی اثبات و تحقق اهداف و آرمان‌های جامعه را داشته باشد؛  نهج‌البلاغه این نکته را به ما نشان می‌دهد که امام، صرفاً یک رهبر دینی نیست، بلکه یک مدیر و کارگزار کارآمد است که می‌تواند ساختار‌های قدرت، سیاست، اقتصاد و فرهنگ جامعه را به سمت پیشرفت و تعالی سوق دهد. نمونه آن، سخنان امام درباره اینکه چرا باید از امامت حق تبعیت کنیم و چه منافعی برای جامعه در این تبعیت نهفته است. امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه، با استدلال‌های قوی، نشان می‌دهد که در صورت پیروی صحیح از امام حق، چه ریشه‌های اصلاح و رشد در جامعه شکل می‌گیرد.  
 
در خطبه ۲۱۶ نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین علی(ع) در قالبی بسیار حکیمانه و عمیق، مناسبات و حقوق بین حاکم و ملت را تبیین می‌کند. این خطبه، نه تنها به مسائل جاری زمان خودش، بلکه به اصول و ساختار‌های بنیادین حکومت و جامعه در تمامی دوران‌ها اشاره دارد، به‌خصوص در قالب ادبیاتی که هر امام عادل و ولی فقیه ممکن است آن را بدان متصف کند. 
 
در این خطبه، حضرت بیان می‌کنند که رابطه‌ میان امام و امت، بر پایه‌ حقوق و وظایف متقابل استوار است؛ حقوقی که اگر در مسیر صحیح و براساس عدالت ادا شود، جامعه به سمت شکوفایی و ثبات حرکت می‌کند. ایشان می‌فرمایند که اگر حکومت در اقامه حق و رعایت حقوق مردم موفق باشد و هر دو طرف – امام و مردم – وظایف خود را به‌درستی انجام دهند، آن‌گاه جامعه ثمربخش می‌شود. در این صورت، نشانه‌های عدالت در سطح جامعه ظاهر می‌شود، سنت‌ها اقامه شده، امید به آینده روشن و پایدار می‌شود، و دشمنان ناامید و مأیوس خواهند شد. 
 
امیرالمؤمنین(ع) تأکید می‌کند که در فضایی که عدالت برقرار است و حقوق رعایت می‌شود، نظام‌های سیاسی و اجتماعی در مقابل دشمنان استوار باقی می‌مانند، و حتی در برابر حملات و تهدیدات، قدرت و عزت خود را حفظ می‌کنند. او این موضوع را نتیجه‌ کارکرد صحیح امامت می‌داند که تولیدکننده‌ عدالت و عزت است. این دو، سرمایه‌هایی هستند که جامعه و نظام سیاسی را بیمه می‌کنند و جلوی بسیاری از آسیب‌ها، فتنه‌ها و تخاصمات را می‌گیرند. درواقع، این ثمراتی است که از کارکرد‌های برآمده از امامت، در نهج‌البلاغه، به‌صورت استدلالی استخراج شده است و نشان می‌دهد که اهمیت و کارآمدی امامت بر پایه تحقق و تبلور این ثمرات استوار است.
 
در همین راستا، امیرالمؤمنین امام علی(ع) در خطبه‌های مختلف، به فرآیند‌های رشد و انحطاط جامعه در میدان امامت حق و باطل می‌پردازد. به‌طور نمونه در خطبه «شقشقیه»، نقد‌های جدی و ساختاری نسبت به دستگاه‌های پیشینیان، از جمله درباره خلیفه سوم، ارائه می‌دهد.
 
امیرالمؤمنین(ع)، در این روایت، از منظر اجتماعی، قدم به قدم فرآیند انحطاط و سقوط دستگاه‌هایی که در مسیر نادرست و علیه حق حرکت می‌کنند، را ترسیم می‌کند. او تأکید دارد که در مسیر امامت و ولایت، اگر حاکم براساس سنت‌های الهی و عدل عمل نکند، چه پیامد‌های شوم و انحرافاتی در پیکره جامعه رخ می‌دهد؛ بدعت‌گذاری، فساد، نفوذ فتنه و تنش، و در نهایت سقوط و نابودی جامعه. 
 
به‌طور خلاصه، امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه، بیان می‌کنند که اگر جامعه و حاکم براساس اصول عدالت، حق و رعایت حقوق مردم حرکت کنند، نظام پایدار و مقتدر خواهد بود و سنت‌های الهی در آن جاری می‌شود. در مقابل، اگر براساس ظلم و بی‌عدالتی پیش برویم، ساختار ابتدا دچار انحراف و فساد می‌شود و درنهایت بر باد می‌رود. این تحلیل‌های فنی و عمیق، نشان‌دهنده درک عمیق و استدلالی امیرالمؤمنین(ع) نسبت به ساختار‌های اجتماعی و سیاسی است، آنجا که بر اهمیت و کارآمدی حقیقی امامت تأکید می‌کند و هشدار می‌دهد که چگونه انحراف در فرآیند‌های اجتماعی، بر خلاف اهداف بلند امامت، زمینه‌ساز نابودی و سقوط می‌شود.
 

ایکنا- نهج‌البلاغه از بلاغتی داراست که حقایق را به تصویر می‌کشد. در زمینه امامت، ادبیات تصویری نهج‌البلاغه به چه صورت است؟

 
در زمینه ادبیات نهج‌البلاغه، ما با یک نگاه عمیق و تصویرساز روبه‌رو هستیم که در آن مفاهیم و حقایق معنوی و انسانی به زبان هنری، استعاری و قرآن‌وار بیان شده است. این ادبیات، نه صرفاً یک بیان خشک و علمی بلکه یک زبان تصویری و نمادین است که انسان را در مسیر فهم حقیقت وجود، زندگی و رابطه‌اش با مرگ، خدا، و سایر ابعاد، تربیت می‌کند.
 
نهج‌البلاغه تلاش می‌کند مفهوم انسان، زندگی و هستی را با استفاده از استعاره‌ها و نمونه‌های ملموس و قابل تصور بیان کند. مثلاً، می‌گوید: «انسان مانند تاجر است؛ یعنی زندگی، میدان تجارت است، و سود انسان در قیامت است.» این‌گونه تصاویر، انسان را وا می‌دارند که به جای دیدن ظاهر و سطحی زندگی، در عمق معنا بیندیشد و نقش خود در این سفر بزرگ را درک کند.
 
«امام» در این ادبیات، مصباح‌الهدی، چراغ راه، و راهنمای مسیر است. یعنی امام همان راهنما، مرشد و راه‌یاب است که راه را نشان می‌دهد. اگر انسان راه خود را گم کند، امام به‌عنوان منبع هدایت، او را به مسیر صحیح برمی‌گرداند. ضلالت در مقابل هدایت قرار می‌گیرد، و این تضاد، در قالب حرکت و سفر معنا پیدا می‌کند.
 
این نوع بیانی، انسان را دعوت می‌کند که زندگی‌اش را، چون سفر مهم و حیاتی ببیند، با آگاهی و بصیرت حرکت کند، و نقش امام را در راهنمایی و محافظت، درک کند. این تصویرسازی‌های قرآنی و اسلامی، انسان را ترغیب می‌کند که به جای کیفیات سطحی، در عمق و با تصویر‌های قدرتمند، به حقیقت وجود و وظایفش پی ببرد و در مسیر هدایت، استقامت و قربت از خالق حرکت کند.
 
در مجموع، این نوع ادبیات در نهج‌البلاغه، هم از منظر هنری و هم از نظر تربیتی و معرفتی، یک زبان زنده و پربار است که هدف آن، تربیت ذهنی و روحی انسان‌ها، هدایت جامعه و تثبیت ارزش‌های الهی است.
 
امامت هم در این منظر، همچون چراغی است که راهنما و نور افروز است؛ امام مصباح خداوند است، همان چراغی که مسیر حرکت انسان را روشن می‌کند، درخشان می‌کند و او را از تاریکی گمراهی می‌رهاند. اگر بخواهی در مسیر حرکت کجا بروی، باید به آن چراغ نگاه کنی؛ زیرا امام، پیشوای راه است، جلوداری است که از خطر‌ها و مسیر‌های انحرافی آگاه است و راه صحیح را نشان می‌دهد. پس هر انسان و جامعه‌ای که راه انحراف را برمی‌گزیند، طبیعی است از آن امام فاصله می‌گیرد؛ زیرا هر امام، مسیر‌های انحرافی و گمراه‌کننده‌ای دارد و در کنار آن، شیطان نیز تلاش می‌کند تا این راه‌ها را زینت دهد و انسان را به سمت گمراهی و انحراف سوق دهد. 
 
شیطان در قالب امامی در برابر ما ظاهر می‌شود، و راه‌های گناه و ناپاکی را زیبا و جذاب نشان می‌دهد؛ اما این مسیر‌های درونشان پر از آب گل‌آلود و کدر است، همان آب‌های شور و آب‌نبات‌های بی‌مزه‌ای که ظاهراً شیرین و جذاب به نظر می‌رسند، اما سرانجام در مسیر‌های انحراف، راهی است بی‌پایان و تاریک و بی‌نتیجه. این مستقیماً مارا به‌سوی دعوت به گمراهی و بیراهه‌رفتنی می‌کشاند؛ همان اهداف فریبنده و آرزو‌های بی‌ارزشی که شیطان به جای آب زلال و پاک، در قالب خیالات و شهوت‌های دنیوی تزریق می‌کند، و مسیر‌هایی در ظاهر جذاب، اما در باطن، پر از خودخواهی، غفلت و هلاکت است.
 
اگر کسی بخواهد راه راست را بیابد، باید هدفی مقدس و روشن برای خودش تعیین کند، اما در مسیر، آن اهداف دروغین و فریبنده چشمک می‌زنند و مغرورکننده می‌نمایند، در قالب همان طمع‌ها و آرزو‌های دنیوی که شیطان به‌عنوان امام و راهنما برای ما نشان می‌دهد، و ما را از حقیقت بازمی‌دارد. این‌ها همان مسیر‌های بیراه است که با زینت شیطان و وعده‌های فریبنده، دل‌ها را به سوی تباهی می‌کشاند؛ و چه بسا، راه‌هایی که انسان را به ضلالت می‌کشاند، در نهایت سرابی است که دیو در برابر چشمان ما ساخته است و در پی آن، انسان یا جامعه در تاریکی و حیرت فرو می‌رود، و دیگر نمی‌فهمد باید کدام سو روند، حرکتش بی‌هدف و بی‌معنا می‌شود، چون چراغ‌های هدایت خاموش شده و همه آداب و اصول سست و بی‌اثر شده است. 
 
این است حکمت نهج‌البلاغه که بر لزوم التزام به دستگاه امامت حق تأکید می‌کند؛ زیرا هر جامعه و فردی که از امامش جدا شود، در بی‌نظمی و حیرت گم می‌شود، یعنی در غایت گمراهی، حیرت و پوچی قرار می‌گیرد. در این حال، انسان به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌داند چه بکند، راه درست را نمی‌شناسد و مسیر زندگی‌اش بی‌هدف و بی‌معنا می‌شود. شروع از درون است که انسان را دچار تزلزل و متلاشی شدن می‌کند، چون چراغ‌های هدایت خاموش شده‌اند؛ و این است آن پیام عمیق نهج‌البلاغه که حفظ و التزام به امامت حق، سبب صراط مستقیم است. داستان راه، همانند کاروانسرا و رهبر بزرگ است؛ کسی که پیشاپیش حرکت می‌کند، خطر‌ها را می‌بیند، جای مناسب برای اتراق را تعیین می‌کند و امنیت را برقرار می‌سازد. اگر امام، صادق و با صداقت، مأموریت خود را در هدایت مردم انجام دهد، جامعه در مسیر صحیح قرار می‌گیرد؛ اما اگر این رابطه با جامعه قطع شود و امام، راه ناصحیحی را برگزید، خیانت بزرگ و هلاکت‌آور است.

گفت‌وگو از هانیه محمدنژاد

انتهای پیام
captcha