کد خبر: 4262732
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
در گفت‌وگو با ایکنا تبیین شد

مقام «اَوْ اَدنی»؛ خصوصیتی که تنها مختص پیامبر(ص) بود

عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: پیامبر اکرم تمام آن کمالاتی را که پيامبران پیشین داشتند را دارا بود و یک خصوصیتی را از آن خودش کرد. این، همان مقام اَو ادنی است که تعبیر «اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» است.

محمدهادی توکلینیاز بشر به دینی که آنها را همواره به درست‌ترین راه‌ها دعوت کند و همچنین موجب سعادت دنیوی و اخروی آنان گردد، باعث شد تا خداوند متعال خاتم النبیین، حضرت محمدمصطفی(ص) را برای تمام بشریت مبعوث گرداند و معجزه او را قرآن کریم قرار دهد. کتابی که جاودانه است و بر تمام برهه‌های زمانی و در تمام مکان‌ها منطبق و راه‌گشاست. به همین مناسبت خبرنگار ایکنا از قم، سراغ محمدهادی توکلی، استادیار و مدیر گروه فلسفه کلام و اسلامی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه رفته است تا مبانی خاتمیت پیامبراکرم و مسئله مبعوث شدن وی را تبیین کند که متن این گفت‌وگو در ادامه از نظر می‌گذرد:

ایکنا - به عنوان مقدمه و فتح الباب بعثت پیامبر اگر مطالبی دارید بفرمایید.

جا دارد که به مناسبت مبعث پیامبر گرامی اسلام، یادی هم از بزرگترین حامی ایشان در دوران جاهلیت، حضرت ابوطالب(ع)، پدر بزگوار امیرالمؤمنین علی(ع) کنیم. حضرت ابوطالب بیش از ۴۰سال از نبی اکرم حمایت و مراقبت کرد و آنجایی که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «أنا و كافِلُ اليَتيمِ كَهاتَينِ في الجَنَّةِ» و سپس دو انگشت مبارک چسبیده بهم خود را نشان داد. این روایت بدین معناست که حضرت ابوطالب که کفالت پیامبراکرم را به عهده گرفت، در بهشت به مانند این دوانگشت چسبیده بهم، همنشین پیامبر خواهد بود. پس مقصود از کافل الیتیم، حضرت ابوطالب(ع) است. 

هر چند که حضرت ابوطالب(ع) در طول تاریخ مورد ظلم قرار گرفته و تقیه‌ای که ایشان در روزگار جاهلیت در ابراز ایمان خود داشتند، در معنای بی‌ایمانی در محضر برخی کوردلان معنا شده‌ است اما آنچه که از اهل‌بیت(ع) به ما رسیده، گویای آن است که حضرت ابوطالب از ایمانی بسیار محکم برخوردار بوده تا جایی که برخی معصومین(ع) فرموده‌اند: «اگر ایمان ابوطالب در یک کفه ترازو و ایمان سایر مردم در کفه دیگر، ایمان ابوطالب(ع) بر سایر مردم می‌چربد.»

یک شعری از ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه ‌اش آمده که در شان حضرت ابوطالب(ع) سروده است:

«و لولا ابوطالب و ابنه                

لما مثل الدین شخصا فقاما

فذاک بمکه فآوی و حامی          

و هذا بیثرب جس الحماما

فلله ذا فاتحا للهدی                  

و لله ذا للمعالی ختاما

و ما ضر مجد أبی طالب            

جهول لها او بصیر تعاما

اگر ابوطالب و فرزندش نبودند، هیچ گاه دین استوار و پابرجا نمی شد. آن یک [ابوطالب] در مکه پیامبر را حمایت کرده و مأوی داد و این دیگر [علی بن ابی طالب] در مدینه او را یاوری نمود. 

خداوند متعال او را جزای خیر دهد که اولین فاتح هدایت بود و هم این دیگر را که به اتمام رساننده بزرگواری‌ها بود. 

فرد نادان و یا شخصی که می‌داند و خود را به نادانی می زند، ضرری به بزرگی و بلندیی مرتبۀ ابوطالب نخواهد زد.»

ایکنا - آیا خاتمیت پیامبر اسلام (ص) به معنای بی‌نیازی بشر از دین است؟

بحث از نبوت، نیاز بشر به دین، خاتمیت و مسائل این‌چنینی همواره مورد توجه متکلمان، فیلسوفان و عارفان قرار داشته است. معمولا فیلسوفان یک استدلالی را بر ضرورت نبوت مطرح می‌کنند که بر اساس مدنی به طبع بودن انسان است. آن‌ها بر این باورند؛ از آن‌جایی که انسان مدنی بالطبع است و باید به صورت اجتماعی زندگی کند، دچار تعارض یا اسیر انسان‌ها می‌شود چون هرکس نفع حداکثری و ضرر حداقلی را برای خود می‌پسندد و اراده‌های این چنینی، در تزاحم همدیگر قرار می‌گیرند و چنین تزاحمی می‌تواند منجر به انقراض نسل بشر بر روی کره زمین شود.

از این رو، نیاز به یک قانونی هست که آن قانون یک ضمانت اجرایی نیز داشته باشد. به همین دلیل، فیلسوفان استدلال می‌کنند بر ضرورت وجود نبی و قوانین الهی که بخشی از آن در قالب حدود و تعزیرات در عالم دنیا به صورت قانون در آمده و بخشی از آن نیز، به صورت ثواب و عقاب اخروی، مورد طرح قرار می‌گیرد. این قانون‌گذار نیز، این قوانین را در جامعه پیاده می‌کند. 

اگر ما به ضرورت دین از این بعد نگاه کنیم، دین به عنوان یک قانون الهی است که بر اساس حقیقت انسان و جایگاه او در نظام تکوین از جانب خداوند از طریق یک بشر ربانی که همان نبی باشد، به انسان‌ها ارائه شده است. اگر ما به دین از این منظر نگاه کنیم، خاتمیت به هیچ‌وجه دلالت بر به بی نیازی بشر نسبت به دین نمی‌کند. خاتمیت پیامبراکرم(ص) از منظر فیلسوفان به این جهت است که این شریعت، با این ساختار و شکل و شمایل، کامل‌ترین شرایع است که از این تاریخ به بعد، برای انسان ظهور می‌کند و با وجود این شریعت، نیازی به وضع شریعت دیگری نیست.

 کتابی هم این پیامبراکرم(ص) دارد که قرآن کریم باشد، کتابی است که معجزه خاتم الانبیا است، آن هم معجزه‌ای علی‌الدوام. این کتاب به صورت علی‌الدوام مردم را به هماورطلبی و تحدی وادار کرده است تا اگر می‌توانند حداقل یک سوره مانند آن را بیاورند. پیامبراکرم(ص)، خاتم انبیا است، گرچه وجود مادی مبارکشان در بین ما نیست اما کتاب ایشان که معجزه ایشان نیز هست به صورت همیشگی یاور انسان و هدایتگر وی، وجود دارد.

 شخصی که خود پیامبر از طریق نص به عنوان جانشین خود در جامعه معرفی می‌کند، مفسر این کتاب است. همانطور که به صورت متواتر حدیث ثقلین را نقل کرده و می‌فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ.» 

بنابراین، هرچند پیامبراکرم(ص)، خاتم انبیا است و بعد ازدایشان هیچ نبی که از طرف حق تعالی وحی تشریعی را دریافت کند، به منصه ظهور نمی‌رسد، اما وحی تشریعی او که قرآن کریم باشد، از تحریف مصون است و هواره به عنوان کتابی که حاوی قوانین الهی است، تا قیامت باقی خواهد ماند. پس خاتمیت پیامبر به معنای بی‌نیازی بشر از دین نیست بلکه به معنای بی‌نیازی بشر از یک تشریع جدید الهی است.

آنچه ذکر شد، براساس این نگرش به دین است که دین، می‌تواند نسل انسانی را حفظ کند و با ایجاد قوانین در بین مردم که دارای یک ضمانت اجرایی هست، از خونریزی‌ها و مسائل این‌چنینی جلوگیری کند. اما در این بین، نباید از دین به عنوان حقیقتی که موجب تکامل وجودی انسان می‌شود و او را به سعادت حقیقی که لقاءالله است، غافل شویم.

ایکنا - آیا بعثت پیامبر اسلام (ص) محدود به زمان و مکان خودش بوده است؟

همانطور که عطار نیشابوری در منطق‌الطیر بیان کرده:

گشت او مبعوث تا روز شمار

از برای کل خلق روزگار

در پاسخ به این سوال باید گفت که محدود بودن این پیام آسمانی، به یک مکان خاص و یا یک زمان خاص، در قرآن منتفی اعلام شده است. خداوند متعال در آیه ۱ سوره مبارکه فرقان فرموده است: «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا، بزرگ [و خجسته] است كسى كه بر بنده خود فرقان [=كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانيان هشداردهنده‏ اى باشد.»

این پرسش در کتاب کشف المراد نیز مورد توجه قرار گرفته است و گویای این است که از قدیم این شبهه مطرح بوده که عده‌ای نبوت پیامبر را مخصوص به یک زمان و مکان خاص تلقی می‌کردند. آن‌جایی که علامه حلی، در شرح بیان خواجه نصیرالدین طوسی که بیان کرد: دلیل نقلی دلالت می‌کند بر عمومیت نبوت پیامبر. علامه حلی در شرح این عبارت خواجه نصیر فرموده: برخی از مسیحیان مطرح کرده‌اند که پیامبر نبوتش محدود به سرزمین‌های عرب بود. همچنین خود علامه حلی نیز بر اساس آیات قرآن، نبوت پیامبر را نبوتی مخصوص به یک زمان و مکان خاص نمی‌داند.

نکته دیگری که شاید ذکر آن خالی از لطف نباشد مخصوصا برای کسانی که از ذوق عرفانی بهره مندند. ملاصدرا در تفسیر سوره جمعه، در تفسیر آیاتی(آیات ۲ و ۳ سوره جمعه) که مربوط به بعثت پیامبراکرم هستند، یک مطلب جالبی را نقل می‌کند: «اینکه پیامبر اکرم معلم تمام کسانی است که تا روز قیامت می‌آیند، این یک امر موجهی است برای اهل عقول.

اما اهل معرفت و اهل شهود، این حقیقت را می‌یابند که روح پیامبر، تمام اولیایی که بعد از ایشان ظهور کرده‌اند را امداد می‌کند. علاوه بر این، تمام اولیایی که بعد از پیامبراکرم تحت امداد روحانی پیامبر قرار دارند، تمام انبیایی که پیش از پیامبراکرم بودند، از روح او مدد گرفته‌اند. از زمان آدم هر پیامبری که مبعوث شده تحت تربیت روحانی پیامبراکرم بوده است.»

به قول شبستری:

در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

وز ایشان سیّد ما گشته سالار

هم او اوّل هم او آخر در این کار

ایکنا - جایگاه پیامبر اسلام (ص) نسبت به انبیای دیگر الهی چیست؟

یک وجه مزیت پیامبراکرم(ص) بر انبیا پیشین این است که خود پیامبر فرمودند: من مبعوث شدم تا مکارم اخلاقی را به اتمام برسانم. شاید برخی، از ابعاد احکام فقهی، قوانین مربوط به دنیا، مباحثی را بخواهند در این زمینه مطرح کنند و ابواب قیاسی را دین یهود و مسیحیت مقایسه کنند و ابعاد برتری پیامبر را ثابت کنند اما یک بعدی که دلالت بر برتری پیامبر نسبت به انبیا پیشین دارد، این است که ایشان در طریق بندگی و سلوک الی الله به منزلگاهی رسیده‌اند که تا پیش از پیامبراکرم(ص)، آن منزلگاه در دسترس احدی قرار نگرفته بود. آیات ۸ و ۹ سوره مبارکه نجم شاهد این مثال است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى، سپس نزديك آمد و نزديكتر شد، تا [فاصله‏ اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد.»

این آیات خود دلالت بر برتری پیامبراکرم نسبت به سایر انبیا پیشین دارد. نمونه دیگر بیان علامه طباطبایی است: «نوعی از مقام صلوح برای پیامبراکرم ثابت است که برای لااقل برای برخی از پیامبران پیشین نبوده.» شاهد این بیان علامه طباطبایی آن‌جایی است که حضرت یوسف از خداوند می‌خواهد تا او را به صالحین ملحق کند که حق تعالی پاسخی نسبت به این دعای حضرت یوسف نداده است. صلوح پیامبراکرم از نوع خاص است و آن صلوح عام نیست که ما به تمام مؤمنین صالح می‌گوییم. 

حضرت ابراهیم از خداوند بعد از آن‌همه مقامات و ویژگی‌های معنوی که داشته می‌خواهد: «الحقنی بالصالحین» و حق تعالی در پاسخ حضرت ابراهیم می‌فرماید: «و جعلناه فی الاخره لمن الصالحین» این بدین معناست که این دعا، در قیامت اجابت می‌شود. اما در خصوص پیامبراکرم(ص)، خود پیامبر که از زبان خودش این آیه نازل شده و در سوره اعراف است می‌فرماید: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ، بى‏ ترديد سرور من آن خدايى است كه قرآن را فرو فرستاده و همو دوستدار شايستگان است.» این آیه شریفه بدین معناست که پیامبراکرم در مرتبه‌ای از ولایت و قرب الهی قرار گرفتم که حق تعالی سرپرستی امور مرا به نحوی عهده‌دار است که حضرت ابراهیم در این جایگاه نبوده است. اینجا مقصود همان صلوح خاص است. پس، دعایی که برای حضرت ابراهیم در آخرت تحقق می‌یابد، در دنیا محقق شده است.

عارفان به پیامبر از این منظر می‌نگرند که پیامبر، در مراتب قرب الهی به جایگاهی دست یافت که انبیا پیشین به چنین جایگاهی دست پیدا نکردند و از این رو، باب سلوک را برای امت خودش به نحوی گشود که این باب، برای پیروان انبیا پیشین اینگونه باز نبود. ملاصدرا بیان می‌کند: حقیقت دین عبارتست از پیمودن راه الهی از طریق خروج از توهم استقلال برای خود تا اینکه انسان به مرتبه لقاء الهی برسد. امت پیامبر یک خصوصیتی دارند در این نحو از سلوک که امت پیامبران پیشین از چنینی سلوکی برخوردار نیستند. دین از زمان حضرت آدم با سلوک انبیا در حال تکامل بوده است. این سیر تکامل تا جایی بوده که به پیامبراکرم رسیده است. پیامبر اکرم تمام آن کمالاتی را که پيامبران پیشین داشتند را دارا بود و یک خصوصیتی را از آن خودش کرد. این، همان مقام اَو ادنی است که تعبیر «اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» است. بر اساس برخی روایات، پیامبراکرم از سدره‌المنتهی عبور کرد. این سدره‌المنتهی، منتهای سلوک برخی از انبیا پیشین بوده است. از برخی روایات می‌شود این معنا را استیاد کرد که آن‌جا از این درخت سدر که می‌تواند نماد و کنایه از چیزی باشد، ندایی برآمد که تا کنون مخلوقی از من عبور نکرده بود اما تو(پیامبراکرم) توانستی از این مقام بالا بروی. پس به قول ملاصدرا: همین که پیامبر معراجش، انبیا را در حالی کا در آسمان‌های مختلق سکنی داشتند، می‌دید، پیامبر از مراتب آن‌ها عبور می‌کرد.

دلیل دیگری که ملاصدرا بر این مسئله ذکر کرده این است که روایتی از اهل سنت آمده: تمام انبیا در روز قیامت می‌گویند:نفسی، نفسی. این یعنی درگیر کار خودشان هستند اما پیامبراکرم می‌گوید: امتی. و این بدان معناست که پیامبراکرم در بالاترین مراتب قرب الهی قرار دارد.

ایکنا - نقش بعثت پیامبر اسلام (ص) در تکمیل ادیان الهی دیگر چه بوده است؟

برخی از فیلسوفان و عرفا بر دو شریعت بزرگ پیش از اسلام یعنی دین یهود و مسیحیت تمرکز کرده‌اند که در یکی وجوه شریعت و احکام پررنگ است اما در دیگری، توجه به معنویات به صورت پررنگ‌تر وجود دارد. دین اسلام دین معتدلی است. در تفسیر نیشابوری، یک نکته‌ای ذکر شده که بعدها در آثار میر سیداحمد علوی و یا ملاصدرا مورد توجه قرار گرفته و آن نکته این است که دین اسلام یک دینی است که نه جنبه غربی و نه جنبه شرقی در آن غلبه دارد. 

در دین حضرت موسی، جنبه غربی و احکام کثرت غلبه داشت که در پیروان آن حضرت نیز نمود دارد و همچنین در قرآن کریم نیز به صراحت درباره آن‌ها سخن گفته است که چقدر دنیاپرست هستند و دین شریعت محوری است که مصداق آن، آیه ۴۴ سوره مبارکه قصص است که می‌فرماید: «وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ، و تو آن هنگام که ما به موسی مقام نبوت و فرمان الهی عطا کردیم در جانب غربی کوه طور اصلا نبودی و حضور نداشتی (و حکایت او به وحی بر تو روشن گردید).»

همچنین در مسیحیت نیز شرقی بودن پررنگ است که مصداق آن، آیه ۱۶ سوره مبارکه مریم است که می‌فرماید: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا، و در اين كتاب از مريم ياد كن آنگاه كه از كسان خود در مكانى شرقى به كنارى شتافت.» بنابراین، جنبه شرقی بودن و غربی بودن این ادیان در نگاه اندیشمندان، دلالت بر غلبه وحدت دارد. این در حالی است که قرآن کریم در خصوص پیامبر اکرم، در آیه ۳۵ سوره مبارکه نور می‌فرماید: «شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ، از درخت‏ خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مى ‏شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد.» 

بنابراین آیه، ثابت می‌شود که پیامبر و دین اسلام در اعتدال هستند. همچنین خداوند متعالی در سوره حمد می‌فرماید: «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» بنابر برخی روایت آمده، منظور از صراط، راهی است که برخی افرادی مشمول نعمت‌های خاص الهی می‌شوند و منظور از غیر المغضوب، یهود است و منظور از ولا الضالین مسیحیت است. پس یک جنبه تکمیل شریعت یا ضرورت بعثت پیامبر، اعتدالی است که‌ در جنبه‌های معنوی انسان ایجاد می‌کند.

طبق فرموده پیامبراکرم که بیان کردند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» از یک منظر عرفانی می‌تواند دلالت بر این داشته باشد که بر اساس گشوده شدن ابواب جدیدی در مسیر توحید و بندگی، مکارم اخلاقی یک تمامیت پیدا می‌کند که تا پیش از پیامبر، چنین تمامیتی برای مکارم اخلاقی محقق نبود. شاید از همین جهت باشد که حق تعالی پیامبراکرم را با عنوان دارابودن خلق عظیم ستوده است.(انک لعلی خلق عظیم)

وقتی‌که انسان در سیر الی الله، در افق‌های معنوی قرار می‌گیرد، فضائل اخلاقی‌اش رنگ توحیدی به خود می‌گیرد‌. دیگر در این‌جا اخلاقی که ارسطو برای ما ترسیم کرده و بر مبنای حد وسط، بین افراط و تفریط، این اعتدال را مطرح می‌کند، از منظر تمامیت مکارم اخلاقی توسط پیامبر، چنین اخلاقی که ارسطو معرفی می‌کند، مورد نظر نیست. بلکه تمام خلقیات که من دارم متکی بر بینش توحیدی است که نسبت به عالم پیدا می‌کنم. براین اساس، این تمامیت اخلاقی را می‌توانیم مبتنی بدانیم بر آن گشوده شدن ابواب جدید در سیر و سلوک نفسانی اتفاق می‌افتد. باید توجه داشته باشیم که آنچه که از ملاصدرا یا سایر فیلسوفان بیان شد، عین حقیقت نیست و شاید وجوهی از حقیقت باشد.

ایکنا - در پایان اگر نکته‌‌ای مدنظرتان هست، بفرمایید.

معرفی پیامبراکرم به عنوان اسوه حسنه به قول علامه طباطبایی، به نوعی به ما ‌می‌فهماند که امت پیامبر، به سبب تبعیت از او و اسوه قرار دادن او می‌توانند در مقام قرب الهی، تا افقی که پیامبر برایش راه گشوده شده، راه را طی کنند البته نه به اندازه پیامبر، بلکه به محض تبعیت از او این راه گشوده می‌شود‌. 

حق تعالی می‌فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ، بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.» این تبعیت از پیامبر، ابوابی از معنویت را به روی انسان می‌گشاید.

بزرگترین تابع پیامبر، امیرالمؤمنین علی(ع) بود که به تعبیر خود حضرت در نهج‌البلاغه، پیامبر به ایشان فرمود: تو می‌شنوی آنچه را که من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را که من می‌بینم و تفاوت من با تو این است که تو نبی نیستی. از این رو، این مقام قربی که برای پیامبر حاصل شد، راهی را برای امت ایشان هم گشوده است. 

خود حضرت هم به نوعی بر این مسئله تاکید کرده‌اند: «لولا تکثیر فی کلامکم، و تمریج فی قلوبکم، لرأیتم ما اری و لسمعتم ما اسمع؛ اگر زیاده‌روی در سخن گفتن شما، و هرزه چرانی در دل شما نبود، هر چه من می‌بینم، شما می‌دیدید و هر چه می‌شنوم، می‌شنیدید.» این بدین معناست که امت پیامبر می‌تواند جنبه‌هایی از منزلت قرب الهی که ملتزم با مشاهدات ملکوتی است، برای انسان حاصل می‌شود که لازمه آن تمریج از قلب‌هاست.

گفت‌وگو از هانیه محمدنژاد

انتهای پیام
اذرشب
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۳/۱۱/۱۲ - ۰۹:۴۳
0
0
بسیار ارزشمند ومفید بود
captcha