حجتالاسلام والمسلمین عیسی عیسیزاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن طی یادداشتی که در اختیار ایکنا از قم قرار داده است، نوشت: از نظر اسلام و آیات قرآن «مردم» یکی از ارکان اساسی حکومت هستند و مردمداری از ویژگیهای بسیار مهمی برای حاکمان است که نقش تعیینکنندهای در استحکام حکومت دارد. از همینرو هم در قرآن و هم در سخن و سیره معصومان(ع) توجه ویژهای به این امر شده است.
توجه به اصل مردمداری حاکمان و جلب رضایت عمومی در نامههای نهجالبلاغه اهمیت راهبردی این اصل را نزد امیرمؤمنان علی(ع) نمایان میکند، هر چند این مسئله مهم در بسیاری از نامههای نهجالبلاغه قابل رهگیری است، اما در عهدنامه مالک اشتر به اوج خود رسیده است و جای جای آن با توصیه به مراعات مردم زینت مییابد، اگر حکومتی نتواند رضایت اکثریت مردم خویش را جلب کند پایههای اقتدار خود را هر روز سستتر کرده و عملاً امکان حکمرانی بر مردم را از دست خواهد داد، آن حضرت در همین عهدنامه میفرماید: «ستون دین و جماعت مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، توده مردماند؛ پس، باید توجه و عنایت تو به آنان باشد.»(نهجالبلاغه؛ نامه ۵۳)
با توجه به اهمیت و جایگاه ویژگی مردمداری حاکم اسلامی در تحقق اهداف حکومت اسلامی تلاش شده است در این گفتوگو چند مورد از مؤلفههای مردمداری همچون مهرورزی و گذشت، مشورت و اجتناب از استبداد و خودرأیی، احسان و نیکی و گرهگشایی، عدالتگستری، همسانی با زندگی محرومان، برخورد صادقانه و فاصله نگرفتن از مردم، از منظر قرآن و اهل بیت(ع) مورد بررسی قرار گیرد.
قرآن کریم، وظایفی را بر عهده حاکمان و مسئولان و کارگزاران حکومت میگذارد که لازم است آنان در ارتباط و شیوه رفتاری خود با مردم آنها را رعایت کنند تا موجب سعادت و پیشرفت جامعه شود که در اینجا به مواردی از مؤلفههای مردمداری اشاره میشود:
قرآن کریم در آیه ۱۵۹ سوره آل عمران میفرماید: «فبِما رحْمه مِنالله لِنْت لهُمْ ولوْ کُنْت فظًّا غلِیظ الْقلْبِ لانْفضُّوا مِنْ حوْلِک فاعْفُ عنْهُمْ واسْتغْفِرْ لهُمْ وشاوِرْهُمْ فِی الْأمْرِ فإِذا عزمْت فتوکّلْ علیالله إِنّ الله یُحِبُّ الْمُتوکِّلِین»؛ به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده میشدند و در کارها، با آنان مشورت کن و… .
در این آیه مصداق دیگری از رفتار حاکمان و مسئولان جامعه اسلامی با مردم بیان شده است و آن، مسئله گذشت و نرمش و انعطاف در برابر کسانى است که تخلفى از آنها سرزده و بعداً پشیمان شدهاند، بدیهى است شخصى که در مقام رهبرى و مسئولیت جامعه قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد، در برنامههاى خود با شکست مواجه خواهد شد و مردم از دور او پراکنده میشوند و از وظیفه رهبرى باز میماند.
امیرمؤمنان(ع) در این مورد خطاب به مالک اشتر فرمود: «رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را به قلبت بفهمان بهطورى که آن را دریافت کند، نه اینکه در حد یک تصور ذهنى بماند و براى آنان درندهاى خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى؛ زیرا مردم بر دو صنفند: یا برادر دینى تو هستند، یا نظیر تو در خلقت همنوع تو هستند لغزشها از آنان سر مىزند و خطاها بر آنان روى مىآورد و از روى عمد یا خطا دچار تجاوز مىشوند. مردم را از بخشش و چشمپوشىهاى خود آن چنان بهرهور کن که دوست دارى مثل آن را خدا براى تو عطا فرماید؛ زیرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند فوق زمامدار توست.»(نامه ۵۳)
عدى بن حاتم طایى، مسیحى بود. از شام خدمت پیامبر(ص) آمد. مىگوید دو مطلب از پیامبر(ص) دیدم که جذبه اسلام را در دل من ایجاد کرد، یکى سادهزیستى پیامبر(ص) بود و دیگر اینکه همراه پیامبر(ص) در حال حرکت بودم که پیرزنى رسید و بیش از یک ساعت ایشان را معطل کرد و او با تبسم و آرامش پاسخ آن پیرزن را داد، تا جایى که من از آن همه حوصله و صبر خسته شدم. اما آن حضرت با کمال طمأنینه و سعه صدر با پیرزن گفتوگو مىکرد؛ این را که دیدم دریافتم که آن حالت، عادى نیست؛ ریاست یک رئیس او را نمىگذارد که این قدر سعه صدر داشته باشد، مخصوصاً اگر دورغگو و متقلب باشد، آن تقلب و دورویىاش نمىگذارد این قدر حوصله به خرج دهد.(حسین مظاهرى، اخلاق در اداره، ص ۱۶ و ۱۷)
قرآن مشورت با مردم و پرهیز از استبداد و خودکامگی و خودرأیی در امور حکومتی را از شرایط حاکمان الهی میداند. بهگونهای که در صورت فقدان نه تنها حاکم از مشروعیت سیاسی و مقبولیت عمومی بیرون رفته و حکومت و مسئولیت وی دچار بحران میشود؛ از اینرو به پیامبراکرم(ص) یادآور میشود: «وشاوِرْهُمْ فِی الْأمْرِ؛ در کارها، با آنان مشورت کن.» که علت مقبولیت عمومی بهسوی وی و پذیرش حکومت و حاکمیت وی، روش حکومتی آن حضرت است که بر پایه مشورت و همرأیی و همدلی با مردم نهاده شده است.
براساس آموزههای قرآنی، حاکمان و مسئولان میبایست احسان را اصلی اساسی در عملکردشان قرار دهند و پایههای حکومتی میبایست افزون بر عدالت بر پایه احسان و نیکی به امت و شهروندان باشد. قرآن درباره ویژگیهای حضرت یوسف(ع) که به حکومت و حاکمیت مصر دست یافت از احسان وی، بلکه از اینکه در جرگه نیکوکاران قرار داشته، سخن به میان میآورد: «و اینگونه ما به یوسف در سرزمین مصر قدرت دادیم، که هر جا میخواست در آن منزل میگزید و تصرف میکرد! ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم و شایسته بدانیم میبخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم.»(یوسف، ۵۶)
درباره گرهگشایی از مشکلات مردم امام علی(ع) میفرماید: «کارگشایی از مشکلات مردم کامل نمیشود مگر به سه چیز: کوچک شمردن آن تا خود بزرگ گردد، پنهان نگهداشتن آن تا خود آشکار شود و شتاب و سرعت در آن تا گوارا گردد.»(بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۱۸)
امام صادق(ع) فرمود: «به خدا و پیامبر(ص) و جانشین او ایمان نیاورده کسی که وقتی برادر مؤمنش نیازش را پیش او مطرح میکند با خوشرویی برخورد نکند، پس در صورتی که قدرت داشت نیاز او را برطرف کند و اگر خودش نتوانست با کمک دیگری اقدام کند، تا نیاز و مشکل او را برطرف نماید. اگر مؤمنی چنین عمل نکند دوستی و ولایتی بین ما اهلبیت(ع) و او نخواهد بود.»(همان، ج ۷۵، ص ۱۷۶).
در آیات قرآن از لزوم عدالتپیشگی حاکمان و کارگزاران جامعه و اجتناب از هواپرستی ایشان سخن رفته است، در قرآن میفرماید: «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید و هنگامى که میان مردم داورى میکنید، به عدالت داورى کنید! خداوند، اندرزهاى خوبى به شما میدهد! خداوند، شنوا و بیناست.»(نساء، ۵۸)
همچنین در آیاتی دیگر میفرماید: «اى داوود، ما تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف کند کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى بهخاطر فراموش کردن روز حساب دارند.»(سوره ص، ۲۶)
یکى از مهمترین وظایف اخلاقى حاکمان در قبال مردم، عدالتورزى است، عدالتورزى در همه شئون حکومت، حتى در توزیع امکانات و فرصتها از وظایف حاکمان است. اجراى عدالت نه تنها از وظایف اخلاقى حاکمان بوده، بلکه یکى از راههاى نفوذ در دل و جان مردم نیز به شمار مى رود.(محمدحسن نبوى، مدیریت اسلامى، ص ۲۲۲)
زمانى که حکومت بر پایه عدل و عقل استوار شده باشد، خداوند دوستداران آن را یارى و دشمنانش را خوارى رساند.(همان، ج ۱، فصل ۱۷، ص ۲۸۳، حدیث ۶۲)؛ آن حضرت در نامهاى به یکى از والیانش چنین دستور مىدهد: «و با همگان یکسان رفتار کن، گاهى که گوشه چشم به آنان افکنى یا خیرهشان نگاه کنى، یا یکى را به اشارت خوانى، یا به یکى تحیتى رسانى، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوان نبندند، و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.»(نهجالبلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، نامه ۴۶، ص ۳۲۰)
همان معیار عام «هرچه براى خود مى پسندى براى دیگران نیز بپسند» در اخلاق معاشرت و اخلاق اجتماعى، در باب اخلاق سیاست و رابطه مدیران و حاکمان با مردم نیز ذکر شده است. على(ع) در نامهاى خطاب به محمد بن ابىبکر چنین مىنویسد: «براى عموم مردم همان چیزى را بپسند که براى خودت و نزدیکانت مىپسندى و هر چه که براىخود و نزدیکانت نمىپسندى براى عموم مردم نیز نپسند.»(محمدباقرمجلسى، بحار الانوار، ج ۷۲، باب ۳۵، ص ۲۷، حدیث ۱۲)
در خطبه ۲۰۹ نهجالبلاغه آمده است هنگامی که حضرت علی(ع) در بصره به عیادت علاء بن زیاد که از اصحابش بود، رفت و چشمش به خانه وسیع او افتاد این سخن را ایراد فرمود: وقتی که مسئولان از حد ضعفای جامعه بالاتر زندگی کنند، مردم طغیان خواهند کرد، زیرا اختلاف طبقاتی میان خود مردم قابل تحمل است لیکن بین مردم و مسئولان غیرقابل تحمل است. خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان همسان کنند، تا تنگدستى فقیر، او را برنیاشوبد.
حاکمان باید برخوردى صادقانه با مردم داشته باشند، مشکلات و موانع را با آنان در میان گذارند. ناتوانىها و کوتاهىهاى خود را صادقانه بپذیرند و اگر براى کمکارىها و سستىهاى خود، دلیل یا توجیهى دارند، آن را با مردم بازگو کنند. على(ع) در این باره به مالک اشتر مىفرماید: «و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان گذار و با این کار از بدگمانى شان در آر، که بدین رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشى و با رعیت مدارا کرده و حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته. (نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، نامه ۵۳)
برخورد صادقانه با مردم، یعنى آنان را محرم اسرار خود دانستن؛ یعنى جز در موارد استثنایى و ضرور، همه مسائل حکومتى را با آنان در میان گذاشتن و از آنان راهنمایى خواستن. على(ع)، در نامهاى به فرماندهان سپاهیانش، وظیفه خود را بهعنوان حاکم اسلامى در برابر آنان چنین بیان مىفرماید: «بدانید حق شماست بر من که چیزى را از شما نپوشانم جز راز جنگ که از پوشاندن آن ناگزیرم و کارى را جز در حکم شرع بى رأى زدن با شما انجام ندهم، و حق شما را از موقع آن به تأخیر نیفکنم، و تا آن را نرسانم وقفهاى در آن روا ندانم و همه شما را در حق برابر دانم.»
برخورد صادقانه با مردم، یعنى اینکه اگر یک مدیر خود را در اجراى مسئولیتش ناتوان مىیابد و یا نمىتواند خودش را از چنگال اطرافیان خائن و نادان نجات دهد، بى درنگ استعفا دهد و از اعتماد مردم سوءاستفاده نکند و وقتى مىبیند که نمىتواند امانتدارى کند، صادقانه و دلاورانه امانت را بازپس دهد. حضرت امام خمینى(ره) در پیامى به مناسبت ۲۲ بهمن ۱۳۶۳ خطاب به مسئولان و مدیران کشور، میفرماید: «هر یک در هر مقام احساس ضعف در خود مىکند، چه ضعف مدیریت و چه ضعف اراده از مقاومت در راه هواهاى نفسانى، بدون جوسازى، دلاورانه و با سرافرازى نزد صالحان از مقام خود استعفا کند که این، عمل صالح و عبادت است.»(صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۵۷)
بهترین راه ارتباطى حاکمان و مدیران با مردم، دیدار حضورى و چهره به چهره است، دیدارهایى که هر کسى بتواند خواسته خود را، به خوبى و بدون هیچ ترس و واهمهاى بیان کند. با دیدار چهره به چهره با مردم و با رفتن در میان آنان و مشاهده حضورى وضعیت زندگى آنان است که بسیارى از حقایق آشکار مىشود. با فاصله گرفتن از مردم، هرگز نمىتوان درد واقعى و مشکل حقیقى آنان را تشخیص داد.
تجربه نشان داده است که نزدیکان و مقربان حاکمان، معمولًا مىکوشند تا اوضاع جامعه را براى حاکم به گونهاى وانمود کنند که خوشایند او باشد. از اینرو، در بیشتر موارد، حتى اگر از حقیقت امر آگاه باشند، آن را بهگونهاى تعدیل شده و بزک کرده براى شخص حاکم و تصمیم گیرنده اصلى وانمود مىکنند. نتیجه این امر، ناآگاهى حاکم از وضعیت واقعى جامعه و مردم است. یکى از مهمترین عوامل فروپاشى و انحطاط نظامهاى استبدادى همین موضوع بوده است؛ یعنى فاصله گرفتن حاکمان از مردم و در نتیجه نداشتن درکى درست و واقعبینانه از اوضاع جامعه.
امام علی(ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر چنین توصیه مىکند: «فراوان خود را از رعیت خویش پنهان مکن که پنهان شدن والیان از رعیت نمونهاى است از تنگ خویى و کم اطلاعى در کارها و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز دارد؛ پس کار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید، و کار خرد بزرگ نماید، زیبا زشت شود و زشت زیبا، و باطل به لباس حق درآید و همانا والى، انسانى است که آنچه را مردم از او پوشیده دارند نداند و حق را نشانهاى نبود تا بدان راست از دروغ شناخته شود.
انتهای پیام