کد خبر: 4294199
تاریخ انتشار : ۲۳ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۰

دستاوردها و عوامل آغاز جنگ 12 روزه در پرتو گذار نظام بین‌الملل

در نشست «تحلیل راهبردی جنگ ایران و رژیم صهیونی در پرتو گذار نظام بین‌الملل» به تأمین امنیت و حفظ بقا در منطقه به‌عنوان عوامل آغاز جنگ 12 روزه و شکل‌گیری ظرفیت دیپلماسی منطقه‌ای علیه رژیم صهیونی به‌عنوان دستاورد این جنگ در پرتو گذار نظام بین‌الملل اشاره شد.

مرتضی صدیقیان، پژوهشگر روابط بین‌الملل و حسین آجورلو، عضو هئیت علمی دانشگاه علامه عسگریبه گزارش ایکنا از قم، مرتضی صدیقیان، پژوهشگر روابط بین‌الملل در نشست دوم از سلسله نشست‌های جنگ روایت‌ها با عنوان «تحلیل راهبردی جنگ ایران و رژیم صهیونی در پرتو گذار نظام بین‌الملل» که به همت جهاددانشگاهی واحد قم، شامگاه ۲۲ تیرماه به‌صورت مجازی برگزار شد، اظهار کرد: در ساختار نظام بین‌الملل یک رویکرد غالب به نام واقع‌گرایی وجود دارد که در این رویکرد، اصالت بازیگری و کنشگری با دولت‌هاست و در راستای تأمین امنیت و بقای خودشان است. درواقع، براساس این رویکرد رقابت دولت‌ها بر سر منافع ملی، به‌ویژه قدرت و امنیت، محور اصلی روابط بین‌الملل است.

وی ادامه داد: در نوواقع‌گرایی اصالت کنشگری با نظام بین‌الملل است که این نظام براساس الگو یا چارچوبی خارج از هویت دولت‌ها بنا شده است. بنابراین، مهمترین تمایز میان نظریه واقع‌گرایی کلاسیک و نوواقع‌گرایی در اصالت کنشگران است، قبل از شکل‌گیری این نظام جدید با سه نظام چندقطبی موازنه قوا، دوقطبی و هژمونیک روبه‌رو بودیم که در نظام چندقطبی، کشور‌ها با تقویت قوای نظامی خود درصدد تأمین منافع و امنیت خود بودند و همین نظام منجر به شکل‌گیری دو جنگ جهانی شد.

صدیقیان افزود: نظام دو قطبی که پس از جنگ‌های جهانی شکل گرفت منجر به تقسیم شدن جهان به دو بخش غرب و شرق شد که نماینده غرب؛ آمریکا با نظامی لیبرالیستی و شوروی با نظامی کمونیستی ایجاد شد که در پایان نظام لیبرالیستی پیروز میدان شد و از سال ۱۹۹۱ به بعد وارد یک نظام تک‌قطبی هژمونی با آمریکا و چهره غرب شدیم، در این نظام هژمونیک، آمریکا به‌عنوان یگانه بازیگر بین‌المللی که توانایی دیکته کردن قواعد، رویکرد‌ها و هنجار‌ها را به دیگر بازیگران بین‌المللی داشت، برای تأمین منافع خود در منطقه‌های مختلف دست به هر کاری زد.

گسست ایالت متحده در دوره هژمونیک

این پژوهشگر روابط بین‌الملل اضافه کرد: به مرور زمان در دوره هژمونیک، شاهد گسست ایالت متحده و نشانه‌هایی از گذار نظام بین‌الملل از دوره هژمونیک و همچنین ورود به یک نظام چندقطبی با بازیگران نوظهور هستیم، نشانه‌های این گذار از دوره هژمونیک به دوره چندقطبی شامل شروع بحران مالی در غرب از سال ۲۰۰۸ بود، به‌صورتی که ایالت متحده آمریکا در برآورد منافع اروپایی‌ها ناکام ماند و همین موضوع زنگ خطری برای رهبری آمریکا در نظام لیبرال بود.

وی گفت: همچنین راهبرد عقب‌نشینی (retrenchment) که سیاست آن بر پایه تقویت متحدان خود در هر منطقه است از دوره اوباما آغاز شد، خروج آمریکا از افغانستان، آغاز جنگ‌های تعرفه‌ای، حمله روسیه به اوکراین و ظهور نهاد‌های جدید در نظام بین‌الملل مانند پیمان شانگهای، کشور‌های بریکس و بانک توسعه چین از جمله نشانه‌های گذار از دوره هژمونیک است.

صدیقیان یادآور شد: ایالات متحده آمریکا در تحقق اهداف خود در منطقه غرب آسیا شکست خورد که این شکست در عدم موفقیت ایالات متحده در استقرار نظام لیبرال دموکراسی در منطقه (طرح خاورمیانه بزرگ)، عدم موفقیت ایالات متحده و اسرائیل جنایتکار در حذف محور مقاومت، عدم موفقیت در پرونده هسته‌ای ایران، پیمان ابراهیم برای تأمین امنیت رژیم صهیونی، اوج‌گیری دوباره رقابت‌های ژئوپلیتیک (ترکیه، اسرائیل، ایران، عربستان) و نقش‌آفرینی فزاینده چین و روسیه در معادلات منطقه‌ای (عربستان و ایران) تجلی پیدا کرده است.

علل آغاز جنگ ۱۲روزه رژیم منحوس اسرائیل به ایران

وی یکی از دلایل شروع جنگ ۱۲ روزه رژیم منحوس اسرائیل به ایران را تأمین امنیت و حفظ بقا در منطقه معرفی کرد و گفت: ایران در مقابل چنین سیاستی به تقویت جبهه مقاومت پرداخت و در شرایطی که اسرائیل متجاوز برای بقای خود دست به جنایت‌های بزرگ می‌زند، تقابل از حالت نیابتی به مستقیم تبدیل می‌شود، اما ایالات متحده تمایلی برای جنگ نظامی با ایران را ندارد و قدرت خود را برای مقابله با چین و روسیه در نظام بین‌الملل به‌کار می‌گیرد.

این پژوهشگر روابط بین‌الملل افزود: در این جنگ شاهد ناکامی و ناکارآمدی شورای امنیت سازمان بین‌الملل در جلوگیری از تنش‌ها و برقراری صلح بودیم و این خود یک تعارض در نظام جهانی است، یکی دیگر از ویژگی‌های راهبردی این جنگ پایان افسانه شکست‌ناپذیر بودن رژیم غاصب اسرائیل برای دنیا بود که اثرات روانی و راهبردی فراوانی در منطقه داشت، شکل‌گیری ظرفیت دیپلماسی منطقه‌ای در ایجاد ائتلاف علیه رژیم صهیونی و تصویرسازی مثبت از ایران در اذهان عمومی جهان و مقابله با ایران‌هراسی از دیگر ویژگی‌ها و دستاورد‌های این جنگ تحمیلی بود.

وی یادآور شد: جنگ ایران و اسرائیل جنایتکار صرفاً یک تنش نظامی نیست، بلکه بیانگر اختلال در نظم موجود و زمینه‌ساز نظمی نوین است که در این نظم، قدرت‌های منطقه‌ای سهم بیشتری یافته‌اند، نهاد‌های سنتی ناکارآمدتر شده‌اند و قدرت‌های جهانی با چالش بازتعریف منافع خود مواجه‌اند. ایران اگر بتواند با استراتژی هوشمند، دیپلماسی چندلایه و حفظ توان بازدارندگی حرکت کند، می‌تواند جایگاه خود را در نظم جدید تثبیت کند.

اسرائیل غاصب؛ بازیگر راهبردی آمریکا در منطقه غرب آسیا

در ادامه این نشست، حسین آجورلو، عضو هئیت علمی دانشگاه علامه عسگری با بیان اینکه دو نظام بین‌المللی و منطقه‌ای و با یک نظم بین‌المللی روبه‌رو هستیم، گفت: نظام بین‌الملل ساختار سلسله مراتب قدرت و نظم بین‌الملل بخش تثبیت‌کننده این نظام است که بازیگران نسل‌ساز این نظام، کشور‌های قدرتمند هستند و طبق اولین دیدگاه کلان، پس از جنگ‌های جهانی هنوز قدرت نسل‌ساز بین‌المللی، آمریکاست که با توجه به این دیدگاه، اسرائیل غاصب بازیگر راهبردی آمریکا در منطقه غرب آسیاست و برای تأمین منافع او را به به‌روزترین تجهیزات مسلح می‌کند.

وی افزود: در دیدگاه دوم، آمریکا دچار افول شده و قدرت خود را در نظام بین‌الملل از دست داده است و در پی تشکیل یک جهان چندقطبی، آمریکا از یک بازیگر نسل‌ساز به یک خرد تبدیل شده است که در حقیقت جنگ‌هایی مانند روسیه و اوکراین نشانه‌ای برای این دیدگاه است و طبق این دیدگاه جنگ بین ایران و اسرائیل غاصب یک جنگ فرسایشی دیکته شده از سوی قدرت‌هایی مانند آمریکا، چین و روسیه برای موازنه قدرت در منطقه است که قاعدتاً برنده‌ای وجود نخواهد داشت و صرفاً به دنبال کاهش قدرت و تمرکز دیگر رقبا مانند ایران برای تبدیل شدن به دیگر بازیگر این میدان هستند.

آجورلو ادامه داد: طبق دیدگاه سوم که ترکیبی از دیدگاه اول و دوم است، جنگ میان ایران و رژیم غاصب اسرائیل یک جنگ وجودی در دوره تغییر نظام بین‌الملل برای تثبیت قدرت خود در منطقه است و در این دیدگاه، کشور چین یک بازیگر نوظهور بین‌المللی است، موفقیت کشور‌های منطقه در جنگ‌های پیش‌ رو نقش تعیین‌کننده‌ای در نظام پس از گذار خواهد داشت؛ به همین دلیل رژیم غاصب اسرائیل با قدرت‌نمایی خود سعی در تثبیت جایگاه خود در معادلات بعدی را دارد.

وی یادآور شد: راهبرد و دکترین نظام بین‌الملل در جلوگیری از جنگ‌های دوران معاصر ناکارآمد شده است، بنابراین جمهوری اسلامی ایران باید در راهبرد‌های بین‌المللی، نظامی و تمامی ابعاد خود بازبینی و تغییر داشته باشد تا بتواند جایگاه خود در منطقه را تثبیت و تقویت کند، به‌دلیل نامعلوم بودن بازیگران دوره جدید باید حوزه دیپلماسی و نظامی به‌صورت متعارف و موازن یکدیگر نیز تقویت شوند.

انتهای پیام
captcha