نقشه جامع علمی کشور در اواخر دهه هشتاد طی جلسات متعددی (۱۶ جلسه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی در اواخر سال ۱۳۸۹ به تصویب رسید و برای اجرا ابلاغ شد. در این نقشه وضعیت مطلوب علمی و فناوری جمهوری اسلامی ایران در افق سال ۱۴۰۴ ترسیم شده است.
اولویتهای حوزههای مختلف علمی و فناوری در سه سطح الف، ب و ج ترسیم شده است. پاسخ به این سؤال که در ماههای آخر افق ترسیم شده در این نقشه، تا چه میزان در دستیابی به اهداف آن موفق بودهایم، نیازمند بررسی دقیق و مستند است. در عین حال معتقدم اولویتهای علمی ترسیم شده در این نقشه دست کم در حوزه علوم انسانی و معارف اسلامی هنوز هم (که در پایان این برنامه هستیم) از حالت اولویت خارج نشدهاند و تا رسیدن به نقطه رضایتبخشی در این موضوعات فاصله بسیار زیادی داریم.
اولویتهای «الف» ترسیم شده در نقشه جامع علمی در حوزه «علوم انسانی و معارف اسلامی» عبارتند از: 1- مطالعات قرآن و حدیث، 2- کلام اسلامی، 3- فقه تخصصی، 4- اقتصاد، جامعهشناسی، علوم سیاسی، حقوق، روانشناسی، علوم تربیتی و مدیریت مبتنی بر مبانی اسلامی، 5- فلسفههای مضاف متکی بر حکمت اسلامی، 6- فلسفه ولایت و امامت، 7- اخلاق کاربردی و حرفهای اسلامی، 8- سیاستگذاری و مدیریت علم، فناوری و فرهنگ، 9- زبان فارسی در مقام زبان علم.
اولویتهای «ب» نیز عبارتند از: 1- اخلاق اسلامی و مطالعات بینرشتهای آن، 2- الهیات، 3- عرفان اسلامی، 4- فلسفه، 5- غربشناسی انتقادی، 6- کارآفرینی و مهارتافزایی، 7- تاریخ اسلام و ایران و انقلاب اسلامی، 8- مطالعات زنان و خانواده مبتنی بر مبانی اسلامی، 9- تاریخ علم (با رویکرد تاریخ اسلام و ایران) 10- جغرافیای سیاسی.
هر چند در 10 سال گذشته فعالیتهای خوبی در تکتک این موضوعات صورت گرفته است، اما تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله بسیار زیادی داریم. اساساً در برخی از این موضوعات، نه در حوزههای علمیه و نه در دانشگاهها، هیچ اقدام قابل ذکری انجام نشده است؛ معتقدم اهمیت نظارت بر حسن اجرای آییننامهها و اسناد بالادستی در همه حوزهها به ویژه حوزه علم و فناوری، به مراتب بیشتر از اهمیت تدوین و تصویب آنهاست.
بنده نقدهای فراوانی به محتوای علوم انسانی غربی و ناکارآمدی آنها داشته و دارم؛ با تمام وجود معتقدم علوم انسانی غربی نه تنها با مبانی فکری ما و فرهنگ اسلامی ایرانی ما ناسازگارند، نهتنها گرهی از کار ما نمیگشایند بلکه گرههای فراوانی هم در کار ما میاندازند. اساساً دستگاه مفهومی و نظری این علوم با فکر و فرهنگ ما بیگانه است. به همین دلیل، توان توصیف و تفسیر و تبیین و پیشبینی و کنترل کنشهای ایرانی اسلامی ما را ندارند.
در اینجا میخواهم از «نظر کمیت» نیز نقدی بر علوم انسانی رایج داشته باشیم. متأسفانه علوم انسانی موجود و دانشمندان و متخصصان آن نتوانستهاند دست کم به میزان هزینهای که برای آنها میشود، درآمد و اعتباری ملی یا بینالمللی برای کشور ما تولید کنند؛ توضیح آنکه، علیرغم آنکه حدود نیمی از دانشجویان و به همین نسبت حدود نیمی از اعضای هیئت علمی دانشگاههای کشور ما در حوزههای علوم انسانی مشغول به فعالیتاند، علیرغم آنکه هزینههای بسیار هنگفتی در کشور ما برای علوم انسانی صورت گرفته است، علیرغم آنکه علوم انسانی توسط رهبر معظم انقلاب بهعنوان «هوای تنفس نخبگان» و «نرمافزار» فردسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی و «روح سایر دانشها» معرفی شده است و بسیار بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و علیرغم تدوین و تصویب اسناد بالادستی مهم و فراوانی در حوزه علوم انسانی، اما معالاسف موفقیت چندانی نداشتهایم.
بهعنوان مثال، از مجموع ۱۶۰۰ نشریه علمی معتبر از نگاه وزارت علوم (تا ابتدای تابستان ۱۴۰۳) ۹۰۰ نشریه (یعنی بیش از ۵۶ درصد آنها) مربوط به علوم انسانی و اجتماعی است؛ و بقیه مربوط به گروههای «علوم پایه، فنی و مهندسی، دامپزشکی، معماری و هنر، کشاورزی و دامپروری»؛ همچنین از مجموع ۳۹۶ انجمن علمی رسمی و مورد تأیید وزارت علوم، تعداد ۱۴۲ (یعنی حدود ۳۶٪) آنها مربوط به علوم انسانی است و ۶۴٪ آنها مربوط به شش گروه علمی دیگر.
این در حالی است که تقریباً هیچ دانشمند مطرح، پراستناد و شناختهشدهای در حوزه علوم انسانی در سطح جهان نداریم. بهعنوان مثال، در سال ۱۴۰۲ از میان ۹۳۸ دانشمندان پراستناد ایرانی در سطح جهان، فقط هشت نفر از آنان مربوط به علوم اجتماعی بودهاند که آن هم بیشتر در حوزه حسابداری و کتابداری و امثال آن بودهاند و نه فلسفه و حقوق و اقتصاد و روانشناسی و جامعهشناسی و علوم سیاسی و علوم تربیتی و امثال آن، این نشان از یک ضعف مفرط در حوزه علوم انسانی کشور میدهد، یعنی حتی در همین علوم تقلیدی نیز نتوانستهایم در قد و قواره سایر مقلدان رشد کنیم.
حجتالاسلام والمسلمین احمدحسین شریفی، رئیس دانشگاه قم