علامه سیدمحمدحسین طباطبایی برای نسل جوان جامعه نام ناآشنایی نیست. مفسری بینظیر که تفسیر عظیم «المیزان» را برای جهان پساز خود، به یادگار گذاشت، عارف، سالک و عالم فرزانهای که جهانی از معرفت و اسرار الهی در سینه داشت و از دریای دانش، بینش، آگاهی و مطالعات خویش، شاگردان بسیاری را سیراب کرد که هریک از سرآمدان عرصه علم و اندیشه روزگار ما بودند. آیتالله سیدعلیاکبر مسعودیخمینی، یکی از این شاگردان است که بیش از 30 سال تلمذ، مؤانست و نشست و برخاست در محضر علامه طباطبایی داشت. ماحصل آشنایی دیرینه و رابطه استاد و شاگردی این دو استاد گرانقدر در گفتوگوی خبرنگار ایکنا با آیتالله مسعودیخمینی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آمدهاست که در ادامه میخوانید:
ایکنا - در ابتدا بفرمایید نحوه آشنایی شما با علامه چگونه بود؟
من در سن 15 سالگی برای تحصیل به اراک رفتم و پس از یک سال و نیم به قم بازگشتم. پس از یک سال تحصیل در مدرسه دارالشفا، به مدرسه حجتیه رفتم. یک روز از اتاقم در مدرسه حجتیه به پایین آمدم و هنگام عبور از ورودی مسجد، یک آقایی را در حال مباحثه و گفتمان با جمعی از طلبهها دیدم. از شخصی، جویای نام و بحث ایشان شدم و گفت «این آقا، سیدمحمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی است و هماکنون در حال تدریس فقه هستند». من تا آن زمان امکان و شرایط حضور در کلاسهای سطح بالای فقه ایشان را نداشتم اما شاهد حضور بزرگانی همچون شهید مرتضی مطهری و شهید بهشتی بودم.
پس از گذشت 4 یا 5 سال از این آشنایی و گذراندن کلاسهای در رده سطح پایین و متوسط، میتوانستم در کلاس علامه حضور پیدا کنم. از اینرو پس از آشنایی با آیتالله مصباحیزدی، همراه با ایشان در کلاسهای دروس تفسیر علامه طباطبایی حضور یافتیم. چند روز پس از حضور در کلاس ایشان از آیتالله مصباح شنیدم که درباره علامه گفت: «من تا به امروز استاد به این سطح ندیدم، بسیار فرد عجیب و باهوشی است و علاقهمند به شرکت در کلاسهای درس اسفار ایشان هم هستم»، بههمین منظور با حضور در کلاسهای درس اسفار علامه با ایشان آشنا شدیم.
پس از مدتی، از آیتالله مصباح شنیدم که آیتالله بروجردی با برگزاری کلاسهای درس اسفار و شفاء علامه طباطبایی مخالفت کردند و معتقد بودند این مباحث و معانی در حوزه گمراهکننده است. از اینرو کلاسهای درس اسفار علامه از همان زمان تعطیل شد. پس از تعطیلی چندماهه کلاسهای اسفار، عدهای نزد آیتالله بروجردی رفتند و خواستار بازگشایی آن شدند و به ایشان اطمینان دادند که علامه تاکنون هیچگونه مباحث و مسائل انحرافی را در این کلاسها مطرح نکردهاند. درنهایت رضایت آیتالله بروجردی جلب و کلاسهای درس اسفار علامه آغاز شد.
ایکنا - از نظرشما که از جوانی با علامه طباطبایی آشنا شدید، بارزترین ویژگیاش در دوران جوانی که او را از سایر همسالانش متمایز میکرد، چه بود؟
علامه فیلسوف، عارف، فقیه، سالک و مفسر بزرگی بود. هنگام تدریس تفسیر، به گوشهای از کلاس خیره میشد و مباحث را مطرح میکرد، ما گمان میکردیم این مطالب را در آنجا نوشتهاند و ایشان با نگاه کردن به آن تدریس میکند. پس از گذشت سالها، که دیگر توان جسمانی پایین، امکان تدریس را از ایشان گرفت، در منزل ماندند و به نگارش تفسیر روی آوردند. گاهی اوقات با حضور در منزل علامه، به تماشای ایشان در هنگام نگارش تفسیر مینشستم یعنی مساکته میکردیم. علامه هنگام نگارش تفسیر، از ظرف زمان و مکان خارج میشد و با تماشای ایشان، احوال معنوی پیدا میکردم. علامه از لحاظ عرفانی و سلوکی شخصیت عجیب و غریبی داشت.
ایکنا - یکی از خاطرات علامه طباطبایی که پسازگذشت سالها هنور در ذهن شما ماندگار شده است، بگویید.
روزی از علامه پرسیدم: «دنیا چگونه است؟آیا میتوان دنیا را دید؟»، ایشان پس از اندکی تأمل گفت:«امشب دنیا را میبینی» من آنلحظه، سخن علامه را متوجه نشدم تا اینکه شب و در عالم خواب خودم را در حال شنا کردن در رودخانه مملو از آب قم دیدم. آب رودخانه کدر بود. هنگام شنا در این رودخانه، هزاران ریسمان نازک و ضخیم به بدن من متصل شده است. برای خروج از آب کدر رودخانه، باید تمام این ریسمانهای کوچک و بزرگ از بدن من بریده میشد در غیر اینصورت امکان بیرون آمدن از آب رودخانه وجود نداشت. در تکاپو و تقلای جدا کردن اتصالات بدنم بودم که از خواب پریدم.
صبح وارد کلاس درس علامه شدم. بهمحض دیدن من، علامه فرمود: «آقای مسعودی دیشب دنیا را دیدی؟» گفتم: «من خواب دیدم»، فرمود: «همان خواب، دنیا بود. دنیا همان آب کدر رودخانهای بود که در آن شنا کردی، باید آب تمیز را بجویی و باید ریسمانها را تک به تک از خودت دور کنی تا بتوانی از بند و حصار دنیا رهایی پیدا کنی»، پس از گوش دادن به تعبیر علامه از خوابم، دو بیت از یکی از غزلهای کلیم کاشانی، از شاعران برجسته کاشان از ذهنم عبور کرد که میگفت:
«بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل ز این و آن گذشت»
شیخ علی سعادتپرور از شاگردان علامه طباطبایی بود و در تعبیر این خواب به من گفت: «علامه دنیا را به شما نشان داده، دنیا همین است. یک روز به همسر، فرزندان، خانه و ماشین و کار دلبستگی پیدا میکنی اما روزی فرا میرسد که باید از همه این تعلقات رهایی یابی» و علامه طباطبایی خودش از ریسمانهای دنیایی رها شده بود.
علامه نهتنها دنیا بلکه خودش را هم نمیدید و غیر خدا و راه او هیچچیز در نظر علامه ارزشمند نبود. علامه در آخرین مرتبه از مراتب سلوک بود یعنی خدا را در عالم خویش میدید. کمتر کسی در عالم مانند علامه پیدا میشود و پرسش عرفانی و فلسفی نبود که پاسخگوی آن نباشد.
از شخصی نقل است: «در سفر علامه به حج، پس از قرائت دعای کمیل، علامه از جایش بلند شد و بیرون رفت. همراه ایشان بودم و پس از مسافتی طولانی علامه در جایی توقف کرد و نشست. سر بر روی خاک گذاشت و بیش از نیم ساعت در همان حالت ماند. در همان حالتی که علامه بر خاک افتاده بود این بیت از غزل حافظ را از ایشان شنیدم که گفت: صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را/ که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را. لحظهای متوجه حضور من که پشت سر ایشان بودم، شد بنابراین از جایش برخاست و همان مسیر را برگشت. من نزدیک محلی که علامه بر خاک افتاد رفتم و دیدم که روی خاک و به اندازه مربعی در ابعاد 20 سانت در 20 سانت خیس از اشک است». علامه شخصیت عجیبی داشت، در کلام خلاصه و با گفتن تمام نمیشود.
ایکنا - ارتباط علامه با خانوادهاش چگونه بود؟
اگرچه علامه بیشتر در درس و بحث غرق میشد اما از خانواده هم غافل نبود، درباره همسرش فرمود: «من تاکنون برای خریدن عبا از منزل خارج نشدم و همسری دارم که همه امور خریدن پارچه و دوختن عبا برای من را بدون اطلاع بنده انجام میدهند. بارها از ایشان خواستم تا این کار را برعهده خودم واگذار کنند و این زحمت را از دوش ایشان بردارم اما از این کار امتناع کردند و گفت: شما یک خط تفسیر را بنویسی بهتر از صد کار است که برای ما انجام بدهی»، در جایی دیگر از علامه شنیدم که پس از فوت همسرشان گفت: «زندگی من زیر و رو شد».
شهیدمطهری در یکی از خاطراتشان درباره سفر با علامه به ییلاقات تهران در تابستان گفت: «در کنار جوی آبی نشسته بودیم، من و همراه برخی از همراهان دیگر جلوی جاری شدن آب در جوی را گرفتیم، علامه با تماشای این کار از جا بلند شد، و با پا سنگ را از جلوی آب کنار زد و گفت: آب جاری برای من و شما نیست که جلوی آن را سد کنیم باید روان و جاری باشد».
ایکنا - آیا دستنوشته یا شعری از علامه به یادگار دارید؟
نسخه خطی کتابی از علامه که هیچ عالم و فیلسوفی تاکنون به این موضوع ورود نداشت، دست من است علامه در این کتاب تشریح میکند که «آیا مسائل خدایی از جمله نماز، روزه، زکات و خمس و.. که موظف به انجام آن هستیم، صور و صورت این اعمال همین است یا درحقیقت امر هم موجود است. احکام و اعمال دینی غیر از ظواهری که دراد، باطن دارد». حدود یک سال و نیم نسخه خطی کتاب علامه طباطبایی را برای علامه جوایآملی قرائت میکردم و ایشان به رشته تحریر درآورد و به چاپ رسید.
ایکنا - از دیدگاه شما، تاکنون اشکال یا شبهات جدی و قابل تأمل به تفسیر المیزان وارد شده است؟
تاکنون هیچ اشکال جدی به تفسیر المیزان که شایسته پرداختن داشته باشد، ندیدم. یک شخصی که علامه به خواستگاری او از دخترشان، پاسخ منفی دادهبود، شروع به نگارش چندین صفحه جزوه علیه تفسیر المیزان کرد. زمانی که این جزوه را در اختیار علامه قرار دادند، ایشان گفت: «تفسیر المیزان اشکالات دارد، اما اشکالاتی که در فهم نویسنده این مطلب باشد، ندارد».
علامه درباره تفسیر البیان گفت: «من این تفسیر را نوشتم اما خودم بر این باور هستم که باید کمی عمیقتر بنویسم» اگرچه تفسیر البیان هم ارزنده و ارزشمند است اما قابل مقایسه با تفسیر المیزان نیست.
شهید مطهری درباره علامه فرمود: «صد سال آینده مردم متوجه میشوند که علامه طباطبایی در تفسیر چه گامهایی برداشته است».
ایکنا - برخی از احزاب سیاسی معتقدند، رویکرد سیاسی علامه طباطبایی با امام خمینی(ره) متفاوت بود، اختلافات آنان را چگونه ارزیابی میکنید؟
علامه با امام خمینی(ره) جلسات متعددی داشتند. از آیتالله امینی که از مخلصین علامه بودند، شنیدم که گفت: «یک شب امام و علامه را به منزل دعوت کردم و تلاش کردم تا با مطرح کردن مسائل مختلف تقابل اظهارنظرات این دو عالم را مشاهده کنم. از هریک که سؤال میپرسیدم از پاسخ دادن امتناع میکردند و به طرف مقابل خود برای سخن گفتن اشاره میکردند. تا پایان آن ضیافت هرکدام به احترام دیگری سکوت پیشه کردند» حقیقت ارتباط علامه و امام(ره) اینگونه بود.
علامه خودش را وقف قرآن کرده بود و اگر به افکار دیگری از جمله موضوعات سیاسی میپرداخت، نمیتوانست تفسیر را به پایان برساند. درواقع علامه خودش را از همه متعلقات جدا کرد و تفسیر را به پایان رساند.
گفتوگو از محدثه نعیمیفرد
انتهای پیام