یکی از تفاوتهای مفهوم رشد قرآنی با رشد روانشناسی آن است که در تعریف دانش روانشناسی، رشد شامل هرگونه تغییری از جمله سقوط، زوال، فساد و انحطاط نیز میشود؛ اما در قرآن و منابع تربیتی و اخلاقی، اطلاق رشد بر تغییراتی که به افول، انحطاط، زوال، فساد و سقوط میانجامد، نادرست است؛ «رشد» هدف اصلی آفرینش انسان و معنای قرآنی آن جهتدهی استعدادهاى تکامل یافته، فزونی انسان، رهایی استعدادها از بنبست و نجات از خسران است؛ این مبحث مطرح شده در یادداشتی بود که پیش از این در ایکنا با عنوان «بررسی پیشینه مفهوم رشد قرآنی» منتشر شد.
در دومین یادداشت یادآور میشود، رشد در دانش روانشناسی، بروز تدریجی و زنجیرهای از تغییرات جسمی، اجتماعی و شخصیتی است. در زبان لاتین مفهوم رشد با مفاهیمی مانند نمو، نضج و رسش، تحول، پرورش و تکامل مشابه است.
نمو، بیانگر افزايش کمی و فيزيکی و رسيدن به توانايی لازم برای انجام برخی الگوهای رفتاری است؛ پرورش، تواناییهایی است که با آموزش و عوامل محيطی ايجاد میشود و با بُعد رفتاری و روانی انسان در ارتباط است.
رشد از منظر دانشمندان علوم طبیعی، ظرفیتها و استعدادهای گسترش یابندهای است که بهتدریج برای فرد مایه سهولت و کارکرد بیشتر و مؤثرتر میشود؛ کودک به موازات رشد جسمی، از نظر عقلی، عاطفی و اجتماعی نیز رشد میکند. رشد فیزیکی به زمان معینی محدود میشود، اما رشد روانی تا پایان زندگی انسان ادامه دارد.
تغييرات منظم و نسبتا مداوم در ساختهای جسمی و عصبشناختی، فرایند تفکر و رفتار در طول زمان»، «تغييرات کمی و کيفی نسبتاً پايدار و فراگير در قابليتها، ساختار و رفتار انسان که بر اثر تعامل با محيط (يادگيری) و نضج در قالب الگويی منظم صورت میگيرد»، برخی تعریفهای رشد در منابع روانشناسی است.
برخی روانشناسان و مکاتب روانشناسی، هدف نهایی رشد انسان را انطباق با محیط، برای تداوم حیات میدانند و طیف وسیعی از نظریهها روانشناسی معتقدند هویت انسان را جامعه میسازد.
زیگموند فروید، هدف غایی رشد را کنترل هیجانات و انگیزهها میدانست. در نگاه شماری از روانشناسان شناختی، مانند ژان پیاژه، هدف رشد،تحول ساختهای شناختی است. براساس این نظریه، هدف رشد و بالاترین سطح رشدیافتگی، دستیابی به توانایی تفکر انتزاعی در مفاهیم، خواهد بود؛ از آنرو که به کنش فعال با محیط و یادگیری بهتر در انطباق بیشتر و کاملتر با محیط زندگی میانجامد.
صاحبنظران تعلیم و تربیت، مانند فروبل، کمنیوس و پستالوزی، رشد کودک را همانند رشد گیاهان، فرایند شکوفایی استعدادهای او میدانند. از نظر فروبل، رشد فرایند شکوفایی استعدادهای فطری انسان است که در شرایط مناسب شکوفا میشود و وظیفه مربی، تنها ایجاد زمینه شکوفایی و زدودن موانع رشد است.
ژان ژاک روسو، هدفِ تعلیم و تربیت را حفظ طبیعت فطرتا نیک و آزاد کودک در برابر فساد محیط اجتماعی میدانست. در دیدگاه روسو، حفظ صفا و پاکی طبیعت کودک و ایجاد شرایط لازم، هدف اساسی تربیت است. متفکرانی چون توماس هابز، انسان را موجودی ذاتا شرور و رشد را فرایند مهار و دگرگونی شرارت ذاتی دانستهاند.
جان دیویی رشد را در وضعیت ناپختگی معنا میکند؛ وضعیتی که فرد بهدلیل وابستگی، میکوشد تا با استفاده از تجربیات پیشینی، ضمن سازگاری خود با موقعیتهای که پیشرو دارد، رفتارهای خود را اصلاح کند. وی رشد را جریان پیوسته بازسازی تجربه و باز ترکیب تجربیات دانسته که با ظرفیت و بالقوگی، ارتباطی تنگاتنگ دارد و تا پایان زندگی تداوم دارد.
دیویی توقف رشد را پایان زندگی و رشد را عین زندگی میدانست. در نگاه او تنها هدف تعلیم و تربیت، رشد است و رسالت آن ایجاد تمایل دائمی رشد در متربی و فراهم آوردن ابزارهای آن است. در تعریف دیویی، رشد، افزون بر تغییرات فیزیکی، شامل رشد اخلاقی و ذهنی نیز میشود. وی رشد را فعلیتبخشی استعدادها به مدد آموزش و مهارت میداند.
مراحل رشد اخلاقی در روانشناسی، براساس محدوده سنی افراد طبقهبندی میشود؛ اما در اسلام، مراحل رشد براساس تحولات روحی، عقلی، عاطفی، صورتبندی شده است؛ در برخی نظریههای روانشناسی، هدف واپسین رشد اخلاقی، دستیابی به زندگی مادی بهتر و روانشناسی رشد نیز در پی توصیف رشد بهنجار و نابهنجار است؛ کلبرگ ششمین مرحله رشد اخلاقی را تبعیت از اصول و قوانین جهانی میدانست که به زندگی بهتر، برای همه، منجر میشود.
در برخی مکاتب روانشناسی، رشد، شامل مفاهیمی مانند: رکود، انحطاط و سکون نیز میشود. اما در آموزههای قرآنی، به مفاهیم یاد شده، رشد، اطلاق نمیشود.
در تعریفهای ارائه شده از رشد در روانشناسی، مؤلفه اصلی رشد، عبارتند از: «تغييرات کمی و کيفی»، «رشد همه ابعاد وجود آدمی»، «اثرپذيری از روند طبيعی رشد»، «الگوی منظم». با تأمل در مؤلفههای یاد شده میتوان دریافت که در دانش روانشناسی، رشد، فاقد مفهوم ارزشی بوده و تنها بیانکننده مراحلی از تغييرات صعودی و نزولی است که ابعاد جسمی، جنسی، شناختی، اجتماعی، عاطفی، هیجانی و عقلی را در برمیگیرد. در این دانش، بسط ظرفیت روحی و بعد الهی و معنوی انسان نادیده گرفته میشود. روانشناسی، رشد معنوی را از مسائل فراروانشناسی و شبه علم میپندارند که نمیتوان با معیارهای علمی آن را اثبات کرد.
روانشناسان با بدیهی انگاشتن نقش اجتنابناپذیر عوامل زیستی و محیطی در سرنوشت انسان، از میزان نقش هریک از عوامل زیستی و محیطی سخن گفتهاند. برخی، اساسا انسان را موجودی منفعل دانسته و برخی نیز سطحی از آزادی را میپذیرند. از منظر رفتارگرایانی چون واتسون، انسان مقهور عوامل محیطی است. نضجگرايانی مانند گزل، عوامل زیستی را تنها عوامل تأثیرگذار، در مراحل رشد میدانند.
تعامل وراثت و محیط، نظریهای پذیرفته، از سوی بسیاری از روانشناسان است. آلپورت، وراثت را تعیینکننده ويژگیهای بالقوه فرد، و عوامل محيطی را عامل شکوفایی و رشد این ویژگیها دانسته است.
از منظر روانشناسان، رشد، دگرگونی مبتنی بر ویژگیها و استعدادهای ذاتی موجود زنده، با تأثیرپذیری از عوامل خارجی است؛ بدون اینکه فرد، نقش چندانی در این دگرگونی داشته باشد.
فرویل، رشد در مورد انسان، حیوانات و گیاهان را دارای معنایی یکسان میداند؛ از منظر جان دیوئی رشد تابع بازسازی تجربههاست. اما براساس مبانی انسانشناختی قرآنی، انسان موجودی آزاد است. برخی فيلسوفان و متكلمان، آزادی انسان را امری بديهی و بینياز از برهان و استدلال دانستهاند.(خواجه طوسی، ص 308)؛ برای تبیین آزادی تکوینی انسان شواهد قرآنی فراوانی ارائه میدهد؛ خواجه طوسی مستندات قرآنی، درباره آزادی را به 10 دسته تقسيم میكند.(سعیدی مهر، ص 308-313)
براساس انسانشناختی قرآنی، تلاش فردی بیشترین سهم را در تعیین سرنوشت انسان دارد. با توجه به برخی آیات قرآن، گویی هیچ عاملی جز تلاش فردی، نقشی در رشد و سعادت انسان نخواهد داشت. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»(نجم/53: 39)؛ در آموزههای قرآنی، یادآور شده است که انسان از عوامل پرشماری تأثیر میپذیرد؛ اما هرگز محکوم و مقهور آن عوامل نیست.
در شماری از آیات قرآن خداوند متعال به نکوهش گروهی پرداخته است که شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نیز حاکمیت مستکبران را عامل اصلی گناهان خود میدانند. (بقره، 97/ سبأ، 33)؛ نکوهش خداوند به این معناست که عذر آنان پذیرفته نیست. خداوند براساس استعدادهایی که با انسان عطا کرده است از او انتظاراتی فراتر از شرایط و آثار اقلیمی، جغرافیایی و یا وراثتی دارد.
در آیه دوم سوره بقره آمده است که «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا: خدا هیچ کس را جز به اندازه تواناییاش تکلیف نمیکند» براساس بعد اثباتی این آیه و آیات مانند آن، بر هر انسانی لازم است برای رشد و تعالی تمام استعدادها و تواناییهای خود را بهکار گیرد و زمینههای مناسب را برای رهایی از زندانهای وراثت، جغرافیا، فرهنگ، تاریخ فراهم آورد. در برخی آیات قرآن بر این نکته تأکید شده است که در صورتی که با تمام توان خویش تلاش کنیم خدا نیز ما را یاری خواهد کرد و به بالاترین مرحله رشد، تعالی و سعادت دست مییابیم.
قرآن، ضمن پذیرش تأثیر وارثت، جامعه و محیط تأکید میکند که انتخاب آگاهانه و آزادانه، تنها عنصر سرنوشتساز زندگی انسان است. قرآن، یکی از وظایف اساسی فرستادگان الهی را برداشتن بارهای سنگین و دشوار و برداشتن بندها و زنجیرها از دوش انسان میداند، بارهای سنگین و زنجیرها شامل تقلید عاری از تعقل، از پیشینیان، تأثیرات محیط، شرایط تاریخی و اجتماعی و وراثت است.
یادداشت از سیدعلیاکبر حسینی، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن
انتهای پیام