به گزارش ایکنا، گروه بینالمللی هندیران به مناسبت فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان، ویژهبرنامه «محرم در ادب پارسی» را با حضور ادیبان و هنرمندان کشورهای مختلف ایران، هند، افغانستان، پاکستان، بنگلادش و تاجیکستان برگزار کرد.
در این برنامه مجازی که شامگاه جمعه هفتم مرداد آغاز و تا پاسی از شب به درازا انجامید، از قطعه موسیقیایی محرمی «های» نیز رونمایی شد، شعر این کار از سرودههای علیرضا قزوه است که با اجرای مشترک حاج صادق آهنگران و استاد دولتمند خلف خواننده شهیر تاجیکستان همراه است.
در این محفل عاشورایی شاعران، خوشنویسان، و هنرمندانی همچون علیرضا قزوه، محمودرضا اکرامیفر، رضا اسماعیلی، مصطفی محدثیخراسانی، غلامرضا کافی، عبدالرحیم سعیدیراد، سیدمسعود علوی، علی میرباذل، زیبا فلاحی، سرویش تریپاتی، علیرضا رجبعلیزاده، محمدمهدی میرزایی، سیدحکیم بینش، مسعود ربانی، محمدمهدی عبدالهی، نغمه مستشارنظامی، فاطمه ناظری، علیاصغرالحیدری، مهسا ایمانی، امیر عاملی، مهدی باقرخان، و عزیز آذینفرد شرکت داشتند.
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفريد
خورشيد را ز شعلهی آه تو آفرید
شمسیتر از نگاه تو منظومهای نبود
صد كهكشان ز ابر نگاه تو آفريد
آه ای شهيدهای كه شهادت سپاه توست
جان را خدا شهيد سپاه تو آفريد
هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفريد
ای پشتوانهی دو جهان، عشق را خدا
با جلوه و جلالت و جاه تو آفريد
تقوای محض، عصمت خالص، گل خدا!
آخر چگونه شعر كنم قصه تو را؟
تو آمدی و زن به جمال خدا رسيد
انسان دردمند به درك دعا رسيد
تو آمدی و مهر و وفا آفريده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حيا رسيد
هاجر هر آنچه هروله كرد از پي تو كرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسيد
احمد(ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسيد به حق با شما رسيد
داغ پدر، سكوت علی(ع)، غربت حسن(ع)
شعری شد و به حنجرهی كربلا رسيد
در تل زينبيه غروبت طلوع كرد
با داغ تو قيامت زينب(س) فرا رسيد
با محتشم به ساحل عمان رسيد اشك
داغ تو بود بار امانت به ما رسيد
تسبيح توست رشتهی تعقيب واجبات
قد قامتالصلاتی و حی علیالصلاه
آمدم تا ساکن محراب ابرویت شوم
من هم از آینهداران سر کویت شوم
آمدم پای پیاده از خراسان روز و شب
تا که مشک تشنگان را، رود آمویت شوم
دست بردار از فراق ای ماه شبهای عراق
تا که من هم دست بردارم، دعاگویت شوم
صید بارانخوردهام زخمی بزن بر جان من
تا در این غوغا فدای دست و بازویت شوم
بستهام لب تا که بگشایی گره از کار من
شاید از دلبستگان حلقهی مویت شوم
میوزد از تاروپودت نافهی صحرای جان
بخت اگر یاری کند صیاد آهویت شوم
زائر گلدستهی کوی رضایم روز و شب
کاش خشت کوچکی در برج و بارویت شوم
آمدم از مهربانی سفرهای انداختم
تا که مهمان اقامتگاه گیسویت شوم
آمدم تا کربلا با جان عطشان ای حسین
تا شهیدی از شهیدان بلاجویت شوم
میبینم از دلواپسى هر دم بيابان را
دارم تماشا میکنم خار مغيلان را
بوى شهادت دارد اينجا قتلگاه توست
سر میکشم اندوه اين صحراى سوزان را
مهمانسراى كربلا رسمى دگر دارد!
بنگر بساط سوت و سات نیزهداران را
اى جان زينب، جان مادر سخت میترسم
آرامش اين سرزمين قبل توفان را
با چشم خود بايد ببينم قتلِ صبرت را
بر نيزه حتى بنگرم آيات قرآن را
پايين پا نه دخترى بالاى سر آيد
در خون تماشا میکند خورشيد عطشان را
بايد تماشا كرد آرى از همين حالا
در كربلا، ميقات حج مرد ميدان را
اين مكتب عشق است پس بايد مهيّا شد
يك چند روز ديگر اينجا عيد قربان را
سلام ای کوچههای غرق ماتم
سلام ای چشمهای خفته در غم
سلام ای روضهی عباس و اکبر
سلام ای ماه خونرنگ محرم
علم، شال عزا، چشمی پر از غم
کتیبه، روضه عباس و پرچم
صدای نوحهخوان میآید از دور
رسیده ماه خونین محرم
دوباره تکیههای غم بپا شد
لباس کوچهها شال عزا شد
محرم خیمه زد در جان مردم
خیابان درخیابان کربلا شد
دوباره کاروان اشک نمنم...
دوباره شد حسینیه فراهم
دوباره تکیه و درد و غم عشق
دوباره پرچم سرخ محرم
دوباره ماجرای بیکفنها...
دوباره یادی از خونینبدنها...
دوباره شور جانسوز محرم
دوباره دستهی زنجیرزنها...
تا درک حُنین میتوانی برسی
تا رجعت دین میتوانی برسی
حُر باش و یزید خویشتن را بگذار
وقتی به حسین میتوانی برسی
بیگاری عقل را فراموش کنی
لاجرعه، زلال عشق را نوش کنی
درهرتپشی حسین را میشنوی
آن دم که به حرف دل خود گوش کنی
یک عده غروب، غربت و تنهایی
یک عده فقط شهادت و شیدایی
اما به بیان واقعه زینب گفت
جز حُسن ندیدیم و بهجز زیبایی
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز، چنین به بام باور نرسید
هرچند که عمر نوح را پیدا کرد
تاریخ به سن درک اصغر نرسید
صدبار اگر دوباره آغاز کند
دوراست به فهم تو دری باز کند
تو داغ حسین هستی و تا اوجت
تاریخ،محال است که پرواز کند
مهدی باقر خان، دهلینو، هندوستان
بار دگر تمام جهان را خزان گرفت
از داغ کربلا دل صاحب دلان گرفت
از کوهسار عشق، صدا میچکد هنوز
غوغای یا حسین(ع) زمین و زمان گرفت
آن ظهر ناگزیر، زمین نیز گریه کرد
از غربت همیشهی تو آسمان گرفت
حلقوم حق نوایِ شهیدان، زِ خونِ دل
بر ظلم حمله کرد و سنان و کمان گرفت
ای چاره سازِ درد و بلا! دستمان بگیر
بی تو کجا، جلویِ یزیدان، توان گرفت
قلبم اگرچه رنج و ملامت کشیده است
با ذکر یا حسین تو آرام جان گرفت
میخواستم غزل بسرایم، دلم شکست
رفتم ز سوگ مرثیه گویم، زبان گرفت
جلوهی عشق خدا را تا که پیدا دیدهام
کربلا را با نگاه صبر زیبا دیدهام
چونکه عصر تشنگی تاریخ را سیراب کرد
از عطش بر صفحهی تاریخ امضا دیدهام
تا که سیرابان ظلم از تشنهی حق سر بُرند
دشنهها را تشنه در میدان هیجا دیدهام
یک نفر با عشق کارش تا خدا بالا گرفت
عشق را من در رکاب او تعالی دیدهام
با خدایش بر فراز نیزهها دیدار کرد
اینچنینش هم به گودال معلا دیدهام
گر چه در هجران یاران ناشکیبایی بود
قلب خود را بر رضای حق شکیبا دیدهام
شعلهگون گرمای ظهر کربلا را با حسین
برتر از صد سایهسار سبز طوبی دیدهام
هر بیابان در غمش منزل به منزل طی کنم
تشنهلب در آن بیابان کربلا را دیدهام
صبر در دشت بلا با خون بسی ممزوج شد
در تن صبر و شهادت روح یکتا دیدهام
قطرهی خون چشمهی تفسیر عشق است و جنون
دُرّ عرفان را در آن دریای معنا دیدهام
من دلی دارم که بر کرب و بلایش عاشق است
سینه را در این تلاطم غرق غوغا دیدهام
صبر را بر هر بلا تا یار زیبا دیده است
من بلاها را از او با صبر زیبا دیدهام
از کربلا میگویم از چشم تر زینب (س)
سرها به پیش روی و من پشت سر زینب (س)
بگذار تا ترکیببندم رنگ گل گیرد
اول سلامی میکنم بر مادر زینب(س)
من قصهای پر غصهام از آن تن بیسر
با من بیا شعری بخوان از حنجر زینب (س)
این مسجد شام است و این سرها و این قرآن
جبریل بالا میرود از منبر زینب (س)
چیزی نمانده جز غم از جان من شاعر
چیزی نمانده غیر اشک از پیکر زینب (س)
هر بند شعرم واژههای حضرت سجاد(ع)
هر بند قلبم خطبهی روشنگر زینب(س)
تا نور ایمان میوهی صبر جمیل اوست
دنیا چه زیبا میشود از منظر زینب(س)
زینب (س) زنی از جنس عقل و عشق و بیداری ست
اسطورهی ایثار و ایمان و فداکاری ست
«ای ساربان آهسته ران کآرام جانم میرود»
آتش به جسمم میزند روح و روانم میرود
افتان و خیزان در پی محمل پریشان میروم
لختی بمان ای جانِ جان تابوتوانم میرود
منزل به منزل گشتهام بوی تو را حس کردهام
من حرفها دارم ولی آه از نهانم میرود
گفتی بیا، من آمدم، گفتی بمان، من ماندهام
ساز جدایی میزنی، صبری که جانم میرود
فردا قیامت میشود، این باغ غارت میشود
این بوستان غرق گل سمت خزانم میرود
یک دم کنار من نشین شاید که آرامم کنی
من یاد مادر کردهام اشک روانم میرود
آن ماه نخشب را ببین اندوه زینب(س) را ببین
چون آیۀ حق نام پاکت بر زبانم میرود
هر سو صدای ضجه و ماتم به گوشم میرسد
بر نیزه میچرخی و نی در استخوانم میرود
هم بی پسر گردیدم و هم بیبرادر گشتهام
سمت اسارت کاروان با کودکانم میرود
شد فرش صحرا لالهگون از اکبر و عباس و عون
هم باغ پر گل میرود هم باغبانم میرود
آریایی خون من با عشق گوید - یا حُسین(ع)
داستانِ کربلا صد کرب دارد - یا حُسین(ع)
برهمن هستم قدیمی نسبتم با کربلا
روز میدان خاندانم با تو باشد - یا حُسین(ع)
رایتِ الله یعنی داستانِ کربلا
شهرتت بالاتر است از تابِ اسود - یا حُسین(ع)
آنقدر اخلاص دارم بر امیرالمؤمنین
آب بیند چشمِ من گر در دل آید - یا حُسین(ع)
در جواب دعوتت همگام و همدل گشتهایم
صد صف از هندو به یاری تو آمد یا حسین(ع)
کربلایت را چه میشد گر ببینم کاش کاش
لااقل ما را بخوان روزی به مشهد یا حسین(ع)
هندوی هندم ولی در دل شهادت دادهام
هست ذکرم یا علی و یا محمد یا حسین(ع)
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثهها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجرهی خون
گفتی تو «بَلی»،کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبهی تو، حج تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزهی سرخ! به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
واژهها آه میکشند از جان
دفترم غرق اشک شد این بار
باز پیچیده عطر یا زینب
زیر لب در ردیف هر اشعار
باز هم قسمتم نشد امسال
تا به پابوست آیم آقاجان
از همین دور زائرت هستم
دعوتم کن به نام یک مهمان
شاعرت بیقرار و بیتابست
درد دارد قرار میخواهد
بر نگاهش نشسته اشک انگار
بر غمش غمگسار میخواهد
دست بر سینه با ادب گویم
السلام علیک یا ارباب
شاعرت التیام میخواهد
حال این دلشکسته را دریاب
میرسد این صدا به گوش جهان
شیعیان کل یوم عاشوراست
چیست این نوحه این عزا،ماتم
آه این شعر محتشم غوغاست
گرچه این شعر رو به پایان ست
از قلم باز ناله میخیزد
بغض دارد گلوی من اما
اشک از چشم بیامان ریزد...!
انتهای پیام