همه منتظر بهارند. سلول به سلول انسانها. شهر به شهر ایران. محله به محله زندگی. در تمامی خانهها. بچهها همچون ماهیهای بازیگوش در تنگ حیاط خانه، بوستانها و یا درون اتاق و همه نوع زندگی مشغول بازی هستند. هر چند گاهی بعضی با هدف سرگرمی و گاهی کمککار برای تهیه غذا و.. به وجود آمدند که گاهی با دوچرخهبازی گاهی با دنبال بازی و گاهی هم شبیه دیگر ماهیهای کوچک یک گوشه و با چشمانی گشوده و مانند «حوت» خیره به همه نگاه میکنند. حوت که در قرآن کریم پنجبار به آن اشاره شده است.
اعضای خانواده مثل خوشههای گندم یا «حنطه» در گندمزار خویش کنار یکدیگر جمعند و نگاهشان در راه امید به زندگی مثل سبزه یا «اَبّ» است و بزرگترها هر روز با خوشرویی و انجام نیکی، صدقات و مبرات میدهند. خوشرویی و نیکی که مثل دانههای خوش عطر برنج است و گاهی لازم است گونیهای برنج را بین تک تک انسانهایی که از خانواده موثر برخوردار نیستند توزیع کرد؛ چون بهار نزدیک است.
فصل بهار در راه است. سفره قلبمان، وجودمان و ذهنمان مثل یک کشتی پهن است. اکنون آینه میخواهیم. آینهای به بلندای تعمق یک نگاه وسیع و یک روح قدسی، تا قد و بالای زندگی خود را ببینیم و حتی تصاویر دوستانمان را در آن انعکاسوار تشخیص دهیم. بیندیشیم چه هستیم، کیستیم و چیستیم و حتی نعمات الهی را در آن تماشا کنیم.
گلبرگهای نوباوه طبیعت بسیار لطیف در حال تلاوت کلام الهی هستند. بهار شبنموار روی هر تلاوت آذین بسته است. ما نیز قرآن میخوانیم. کتابی قرآنی که از صمیم قلب آن را با گوش دل تلاوت میکنیم و دل به آن میدهیم و درون ذهن و اندیشه خواهد بود.
حبابهای نسیم بهار در فضا روان و پراکنده هستند. مثل عطر نارنجهای درون آب افتاده بر سر سفره هفتسین که از سمتی به سمتی و در میان حباب زلال آب غلت میخورند و خوشحالند. مثل گونههای پر از لبخند و آرامش معنوی انسان. هماکنون انسان با تمام روزمرگیها، تفکرات، رفتارها و کردارهای افراد متصلب هنوز دستش را از دست خورشید حیاتبخش الهی جدا نساخته و منتظر بهار است.
صبرهای غوره ما هم در این هیاهو بسیار خرسندند. مسرور و مست و سرکهوار از اینکه یک سال دیگر را با تلاش و استقامت، ماندگار بودند و نه تنها کمتجربگیها بلکه پرتجربگیهای بزرگترهایشان هم همه مثل یک کیمیاگر، راه حل تمامی مشکلات و دغدغههایشان شده است.
همه سلامتند مثل میوه سیب. در سایه حضرت مستدام و صاحب عطر سیب. همه زندهاند با هر وضعیت. سرشار از سیر در آرزوهای آسمانی و دریایی و زمینی. قرار است با محبت و انسجامی سنجدوار، همچون شمع، پیکره منظومه خانواده جهانی انسانیت را روشن نگه داریم، با هر توان با هر رنگ و با هر شکل و قیافه. قرار است با بردباری منتظر طلوع باشیم. طلوعی به رنگ دانههای سرخ سماق در کنار سمبل، در کنار مرور آیات اندیشه برتر آفرینش. در کنار صدای سکههای فرصت. در کنار تمامی رفتنها. در کنار تغییر و تحولهای این سقف کبود و این سرزمین اساطیری و آریایی و معنوی، در نهایت انسانیت، با دعای «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ و دعای اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، ، وَاكْحُلْ ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ،..» به استقبال بهار میرویم.
یادداشت از خبرنگار ایکنا هدی سادات چاوشی
انتهای پیام