به گزارش ایکنا، نهمین درسگفتار چهار فصل قرآنی در فصل زمستان با موضوع «تدبر در قرآن» از نشانی اینترنتی isqa.ir پخش شد. این سلسله درسگفتارها از سوی دبیرخانه این رویداد فرهنگی ـ هنری، که در سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور مستقر است، برگزار میشود.
در این درسگفتار انسیه برومند، مدرس و پژوهشگر حوزه و دانشگاه، دانشآموخته رشته تفسیر تطبیقی قرآن کریم و عضو مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت، به موضوع شادابی و نشاط، گمشده دوران بزرگسالی، پرداخت که در ادامه میخوانید.
«بسم الله الرحمن الرحیم
برای همه ما شادابی و نشاط از اهداف اصلی زندگی است و طی تلاشهایمان در جستوجوی شادابی و نشاط هستیم. کارهای زیادی میکنیم و با کسانی ارتباط میگیریم تا شادابی و نشاط برای ما حاصل شود. از بسیاری از شرایط، کارها، موقعیتها، افراد، رفتارها و .... در سطوح مختلف جزئی، کلی، فردی و اجتماعی گلهمند هستیم و فاصله میگیریم، زیرا آنها را عامل عدم شادابی و نشاط خودمان میدانیم و از آنها وحشت داریم و بدمان میآید.
خلاصه ما هستیم و جستوجوی شادی و نشاط و عالم و آدم هستند که در تمامی لحظاتی که ما به گمشده خودمان نمیرسیم مقصر هستند. گویا هرقدر بیشتر میگردیم کمتر پیدا میکنیم. شادی متاع گرانبهایی شده که در جستوجوی آن هستیم. اگر این گمشده را پیدا کنیم، تنها برای مدتی از آن بهرهمند هستیم، در حالی که دوست داریم همنشین همیشگی ما باشد. گویا به دنبال چیزی هستیم که نیست و با آدرس اشتباهی به دنبال کسی میگردیم.
میخواهیم به خودمان برگردیم. نگاه دوبارهای بهاین دوستداشتنی مطلوب بیندازیم. گویا باید جای دیگری به دنبال آن بگردیم و غیر از بیرون خودمان در جستوجوی آن باشیم
شاید شادابی جایی در درون خود ماست ولی ما به اشتباه در بیرون از خودمان به دنبال آن میگردیم. فکر میکنیم اگر فلانی بود، اگر فلان کار را انجام میدادم، اگر فلان اتفاق میافتاد و اگر فلان چیز را داشتم، حتماً حالم خوب بود، در حالی که فلانیها میآیند، فلان چیز را دارا میشویم، فلان جا را میرویم، فلان اتفاق میافتد، ولی باز هم آن حال خوب در ما ایجاد نمیشود و به زبان ساده حالمان خوب نمیشود یا اگر میشود موقتی، زودگر و عمرش کوتاه است یا اگر موقتی نیست بعد از مدتی که میگذرد متوجه میشویم که فریبی بیش نبوده است. به هر حال همراه همیشگی ما نمیشود.
شادابی و نشاط همراه همزاد ماست. با ما به دنیا آمده است و با آن زندگی کردهایم. هرقدر به کودکیمان برگردیم، تصاویر شفافتری را از چیزی که در بزرگسالی گمشده ماست میبینیم. پس گویا جایی و در مسیر بزرگسالی این همراه دوستداشتنی از ما جدا شده و آن را گم کردهایم. نشان به آن نشان که هرچقدر بزرگتر شدهایم ناآرامتر شدهایم و به دنبال داشتههایی رفتیم که فکر میکردیم ما را به آرامش میرسانند، در حالی که وقتی کوچکتر بودیم با اندک چیزی شاد بودیم.
به کودکان که توجه میکنیم میفهمیم که شادی آنها درونی است؛ در هر شرایطی که باشند سعی میکنند نهایت بهره را ببرند و شادابی و نشاط در وجودشان است. کودکی چه چیزی دارد که در بزرگی پیدا نمیشود؟ در کودکی چه چیزی بوده که در مسیر بزرگسالی گم شده است، اگر چشممان را به جهان بیرون، شلوغیها، سروصداها، تزاحمها و هجمههایش ببندیم و به درون خودمان باز کنیم و چشممان را از محیط اطرافمان برگردانیم و به خودمان نگاه کنیم متوجه میشویم چیزی در کودکی ما جا مانده است که همان مایه شادابی و نشاط ما بوده و آن داشته دوست داشتنی که شادابی و نشاط را برای ما به ارمغان میآورده و باعث میشده که همراه هر چیزی باشیم از آن لذت ببریم کرامت بوده است.
کرامت چیزی نیست جز ارزشهای ذاتی، همان ارزش ذاتی که بر آن آفریده شدیم و ارزش ذاتی، یعنی چیزی که از خود من است و چیزی که حقیقت وجودی من است و حقیقت وجودی من به عنوان انسان ذاتی زیباپسند، طالب حقیقت، بینهایتپذیر که در جستوجوی خوبیهاست، اهل محبت است و معلوم است که ارزش حقیقی خود را در پروراندن همین ارزشها میداند، اگر دنبال همین زیباییها باشد به ارزش ذاتی خودش دست پیدا میکند و بدیهی است که اگر چیزی بر پایه ارزشهای ذاتی خودش باشد مایه شادابی و نشاط میشود.
اما در سیر بزرگسالی، آن جاهایی که ما به سمت بزرگ شدن حرکت کردیم و پا را از کودکی فراتر گذاشتیم و در مسیر حذف شدن در مسیر قراردادی اجتماعی آن جایی که در گیر و دار صحنههای اجتماعی قرار گرفتیم، مجال پرورش این ارزشها از ما گرفته شده است، مدلی که زندگی میکنیم با چیزی که حقیقت وجودی ما را بروز دهد و به ما این مجال را بدهد و برای ما این زمینه را فراهم کند تا چنین رشدی برای ما فراهم شود از هم فاصله دارد، فرصت را برای اینکه این ارزشهای ذاتی در ما زنده شود یا از ما سلب میکند یا حداقل آن را با دشواری مواجه میکند و بدتر از آن اینکه ارزشهای دیگری را جایگزین ارزشهایی میکند که هماهنگ با حقیقت وجودی ماست، طبیعتاً همین کافی است که باعث شود ما در جستوجوی ارزشهایی باشیم که با ارزشهای ذاتی ما همخوانی و سازگاری ندارد و با آنها همسنخ نیست و همین باعث میشود شادابی و نشاط ما که نتیجه آن ارزشهاست دستخوش اضمحلال شود.
بنابراین میتوانیم با زبان ساده بگوییم که ریشهایترین چیزی که شادابی و نشاط را به ما بر میگرداند بازگشت به این ارزشهاست، تلاش برای قرار گرفتن در این مسیر هست که دوباره آن ارزشها را در درون خودمان زنده کنیم، بازگشت به این ارزشها باعث میشود ارزشمند شویم و ارزشمند شدن باعث می شود از خود تحقیری نجات پیدا کنیم و وقتی از خود تحقیری نجات پیدا کنیم دیگر بودن یا نبودن کسی یا چیزی و داشتن یا نداشتن نمیتواند ما را تحقیر کند، بترساند، غمگین کند و مایه عصبانیت ما شود و اینجاست که از دورن با شادابی و نشاط ملاقات میکنیم، معلوم است که چنین فردی در هر صحنهای باشد و در هر شرایطی قرار بگیرد، با هر کسی برخورد کند با هر سختی و دشواری مواجه شود شادابی و نشاطش را از دست نمیدهد.
چیزی که دربارهاش گفتوگو میکنیم موضوع بسیار ساده و بدیهی است که موضوع نزول آیاتی از آیات قرآن قرار گرفته است، درباره سوره مبارکه همزه با هم صحبت میکنیم، خداوند در این سوره درباره شخصیتی صحبت میکند که ارزشمندی خودش را در تحقیر دیگران میبیند، فکر میکند که اگر دیگران را تحقیر کند و آنها را برنجاند باعث میشود فاصله خودش را از آنها بیشتر کند و با ازدیاد فاصلهاش از آنها، بالا بردن خودش و پایین آوردن دیگران، ارزشهای خودش را بیشتر بروز میدهد، چنین طرز تفکری دارد به خاطر اینکه فکر میکند چیزی عامل ارزشمندی اوست که در بیرون از او قرار دارد، اگر داشتهها و داراییهای زیادی داشته باشد و این داشتهها و داراییها را جمع و حساب و کتاب کند، بشمرد و کنار هم قرار دهد و در جایی خرج کند که عامل افزایش فاصله آن از بقیه شود خودش دائم بالا و بالا و بالاتر رود و دیگران پایین و پایین و پایینتر قرار بگیرند آدم ارزشمندی خواهد بود، فکر میکند با این نحو از ارزشمندی در مسیر جاودانگی قرار میگیرد.
همه ما طالب جاودانگی هستیم؛ چرا که بینهایتطلب آفریده شدهایم، اشتباه این شخصیت در این سوره در این است که فکر میکند جاودانگیاش با جمع داراییهایش است و چیزی که به او ارزش میدهد این داراییهاست و هر چقدر که این داراییها را بیشتر داشته باشد جایگاه ارزشی او فراتر از بقیه میرود و هر چقدر این جایگاه ارزشی فراتر برود نصیب او از جاودانگی بیشتر میشود، چگونه به چنین طرز تفکری رسیده بماند، این کمترین چیزی است که در نتیجه گم کردن ارزشهای حقیقی نصیب انسان میشود، خطای تشخیصی، خطا در اینکه من فکر کنم چیزی که خودش جاودانه نیست، موقت است و تاریخ مصرف دارد و از جنس دنیاست و قدرت باقی ماندن ندارد میتواند عامل بقای من شود و همین باعث شود که بیشتر و بیشتر و بیشتر داشتنش را طلب کنم با این تفکر غلط که فکر میکنم مایه باقی ماندن، شادابی و حیات روزافزون من میشود و همین را دستخوش تحقیر دیگران کنم، بدیهی است، چون بعد از مدتی به این نتیجه میرسم که هر چقدر بخواهم آن چیزی که مایه ارزشمندی من هست و در بیرون از من است بیشتر داشته باشم، آن چیزی که در بیرون از من است محدود است و در آن تزاحم منافع به وجود میآید، پس اگر آن چیزی که مایه ارزشمندی من است، اگر یک موقعیت علمی، سیاسی، اقتصادی، ارتباطات با آدمها، شأنیتی که دارم و اگر داراییهای مادی است، بر سر این داراییها به خاطر محدودیتشان تزاحم وجود دارد و اگر قرار است آن چیزی مایه حفظ ارزش من شود و برای من شادابی و نشاط بیاورد باید بر سرش بجنگم و برای اینکه بر سرش بجنگم یکی از بهترین مسیرهایش این است که جایگاه ارزشی خودم را طوری قرار دهم و فاصله خودم را از بقیه به حدی زیاد کنم که بتوانم بیشتر و بهتر از آن بهرهمند شوم و همین چیزی را به اسم تحقیر میسازد. به واسطه تحقیر کردن دیگران آنها را پایین قرار میدهم فاصله خودم را از آنها بیشتر میکنم و همین باعث میشود که از آن چیزی که سرش جنگ و دعواست و مایه باقی ماندن من است و در این فکر هستم که مایه شادابی و نشاط من میشود از آن بیشتر داشته باشم، این همان چیزی است که در سوره مبارکه همزه مورد مذمت قرار گرفته است.
انسانی که در این سوره فکر میکند با تحقیر دیگران میتواند خودش را در مسیر بقا قرار دهد و به این وسیله شادابی و نشاط خودش را تأمین کند مورد مذمت قرار گرفته، تفکر اشتباه او به چالش کشیده شده، پایان اندوهبار چنین تفکری به او نشان داده شده و از آن طرف به کسی که تحقیر میشود و زیر فشار چنین طرز تفکری له میشود و آسیب میبیند، چنین چیزی گفته شده که ریشه چنین طرز تفکری چیست، بنا بر این اگر کسی متوجه شود که آن چیزی که مایه بقا و جاودانگی ماست، حالا چرا به دنبال بقا و جاودانگی هستیم، چون بینهایتطلب آفریده شدهایم و موقعی که این بینهایتطلبی در ما پاسخ بگیرد، شادابی و نشاط برای ما فراهم میشود.
اینکه بینهایتطلبی را در چه چیزی ببینیم در چیزی بیرون از خودمان جستوجوکنیم یا در چیزی درون خودمان جستوجو کنیم ما را به دو گروه متفاوت تقسیم میکند اگر این میل به بینهایت طلبی را که حقیقت شادابی و نشاط ماست را در چیزی بیرون از خودمان ببینیم تبدیل به همین شخصیتی میشویم که در سوره مبارکه همزه سبک زندگی و طرز تفکرش و نحوه رفتارش با دیگران و عملکردش و مسیری که برای خودش ترسیم کرده است به چالش کشیده شده و اگر متوجه شویم که چیزی که به من ارزش میدهد باید چیزی در درون من باشد بینهایتطلبی ویژگیای از ویژگیهای من است و چیزی که در بیرون من هست بینهایت نیست، چون من در بیرون خودم با جهان مادی مواجه هستم، من در جایی غیر از این جهان مادی باید به دنبال این حس بینهایتطلبی که در درون من قرار داده شده بگردم، من هستم و جهان پهناور، پس این چیزی که به من توان و قدرت میدهد که بینهایتطلبی را تأمین کنم و در پس آن به شادابی و نشاط حقیقی که همراه همزاد من است و همیشه با من است برسم چیزی در درون من است.
وقتی در درون خودم جستوجو کنم ارزشهای ذاتی خودم را پیدا میکنم و کسی که متوجه آن ارزشهای ذاتی شود و سعی کند آنها را بروز دهد، پرورش دهد، از مجموعه تعاملاتش و از مجموعه برخوردها و موقعیتهایی که در آن قرار میگیرد و از شرایطی که برایش مهیا میشود بهره ببرد تا چیزی در درون خودش زنده کند، همه دنیا در پیش روی او آیینهای شوند خودش را به او نشان دهند و حقیقتی را در درونش زنده کنند، انگشت به سمت خودش باشد نه به سمت دیگران، چنین فردی بدیهی است که سبک زندگی متفاوتی از شخصیتی که در سوره همزه به تصویر کشیده شده پیدا و قطعاً مسیر حرکت متفاوتی را طی میکند چون به دنبال مسیر حرکت وجودی خودش میرود و متوجه میشود اگر بخواهد در مسیر بقا و جاودانگی قرار بگیرد باید اندوخته درونی خودش را زنده کند، استعدادهای خودش را پرورش دهد و بزرگترین استعدادی که یک انسان دارد، استعداد انسانیت، دوست داشتن، محبت کردن، خطاپذیری، بخشش، بروز جلوههای انسانیت و مبارزه با محرومیتهاست، معلوم است کسی که در چنین مسیری قرار بگیرد ارزشهای ذاتی خود را زنده میکند و به واسطه رشد و پرورش خود در مسیر شادابی و نشاط قرار میگیرد و این شادابی و نشاط همراه همزاد او میشود همان چیزی که در کودکی همراه داشته و جایی در مسیر بزرگسالی آن را گم کرده است.
انشاءالله این فرصت در همراهی با این سوره مبارکه و تصویری که از این شخصیت با صفت «همز» و «لمز» تصویر شده برای ما فراهم شود و طرز تفکری که دارد رفتاری که از خود نشان میدهد و عاقبتی که برای او تصویر شده متوجه این خطای تشخیصی شویم و راه جدیدی را به واسطه حرکت در خلاف جهت آن چیزی که آن شخصیت برای خودش ترسیم کرده است، به روی خودمان باز کنیم، بدیهی است با فاصله گرفتن از چنین ویژگیای و از این طرز تفکر اشتباه که هر چقدر من داراییهای بیشتری داشته باشم، آن را بیشتر جمع کنم و بدانم در کجا بیشتر خرج کنم که مایه ازدیاد فاصله من از بقیه شود و به هر وجهی به واسطه تحقیر کردن دیگران در مسیر بقا و جاودانگی قرار نگیرم طبعاً راه را برای رشد حقیقی خودم باز کردهام.
انشاء الله که بفهمیم و متوجه شویم که رشد حقیقی ما در رشد درونیات و ارزشهای ذاتی ماست، با تحقیر کردن دیگران و با اندوختن داشتههای زیاد با جمع کردن و حساب و کتاب کردن آن به جایی نمیرسم، به سرمنزل و مقصود نمیرسیم، خدا ما را همراهی کند تا بتوانیم آنچه که در قلب کلام او نهفته است و مطلوبش این است که ما را به بهترین جایگاهمان برساند مورد توجه قرار دهیم و از آن بهرهمند شویم و بتوانیم با آن یک زندگی متفاوت درست کنیم و با آن چیزی که پیش روی چشم بشریت قرار میدهیم ارزشهای حقیقی را در چشم او ارزشمند کنیم و جامعه متعالی و شکوفا داشته باشیم.
یادآور میشود، موضوع فصل زمستان این رویداد، شادی و نشاط در قرآن کریم بود و در مجموع 8 نشست با موضوع هویت زن از منظر الگوهای قرآنی و 3 نشست تدبر در قرآن کریم با موضوع شادی و نشاط برگزار شد.
انتهای پیام