در حالیکه نگاهش به گلهای نخنمای قالی دوخته شده، گیسوان جو گندمیاش را زیر روسریاش مرتب و گره روسریاش را محکم میکند. رنگ غم را پشت پلک چشمانش و در عمق لبخند تلخش میتوان فهمید گویی دنیا دنیا حرف دارد، گویی به دنبال معجزهای است از جنس امید، گویی دردهای ناگفتنی و شبیخون حجم غمها در دلش تلمبار شده و این غمهای زمانه در پس هیاهوی زندگی چهرهاش را تکیدهتر کرده است و خطوط آسمان پیشانیش را بیشتر. امروز، روز مادر است روزی که مادران چشمانتظار فرزندان هستند.