سنگ تمام شاعران براى سردار دل‌ها/ چه جاویدان عمل کردی کلام سبز قرآن را
کد خبر: 4025062
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۳

سنگ تمام شاعران براى سردار دل‌ها/ چه جاویدان عمل کردی کلام سبز قرآن را

محفل ادبى «قاسم هنوز زنده است» بزرگداشت مقام سپهبد شهيد حاج قاسم سليمانى عزيز، با‌ حضور اديبان و استادان و هنرمندان كشورهاى فارسى‌زبان در گروه بين‌المللى هنديران برگزار شد.

سردار دل‌ها

به گزارش ایکنا، در آستانه دومین سالروز شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی و همراهانش، گروهی از ادیبان، شاعران، استادان و هنرمندان فارسی‌زبان کشورهای مختلف در محفل ادبی «قاسم هنوز زنده است» در گروه بین‌المللی هندیران نوسروده‌های خود در بزرگداشت مقام این شهید عزیز را ارائه کردند.

در اين مراسم كه شاعرانى چون غلامعلى حدادعادل، محمدعلى مجاهدى، علیرضا قزوه، محمود اكرامى‌فر، ولى‌الله كلامى‌زنجانى، سعيد حداديان، رضا اسماعيلى، مصطفى محدثى‌خراسانى، على‌محمد مؤدب، محمدحسين انصارى‌نژاد، غلامرضا كافى، ايرج قنبرى، محمدمهدى عبدالهى، قادر طراوت‌پور، عزيز آذين‌فرد، امير عاملى (شاعر و خوشنويس)، سيدمسعود علوى، عليرضا حكمتى، مسعود ربانى (شاعر و خوشنويس)، ميلاد حبيبى، شعبان كرمدخت، حميد حمزه‌نژاد، نغمه مستشارنظامى، فاطمه نانى‌زاد، وحيده افضلى، حميده پارسافر، ايمان طرفه، ليلى ركن‌آبادى، فاطمه طارمى، سمانه رحيمى، الهام نجمى، زهرا ميريان‌كرمى، فاطمه ناظرى و همچنين شاعران خارجى ازجمله پروفسور فاطمه بلقيس حسينى، سيد حكيم بينش، سيد سكندر حسينى، احمد شهريار، محبوب حسين، مهدى باقرخان، كبرى حسينى بلخى، فاطمه (صغرى) حسينى زيدى و ... حضور داشتند، با قرائت اشعار خود به مقام بالاى سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی اداى احترام كردند، که در ادامه بخشی از این اشعار را می‌خوانیم:

 

علیرضا قزوه

چشمه بود و رود بود و شط ...رفت و دریا شد سلیمانی

 با شهادت چون نگینی سرخ...تازه پیدا شد سلیمانی

 حاج قاسم چون سیاوش بود ... تار و پودش آب و آتش بود

بر سر اهریمنان شوم تیغ برا شد سلیمانی

کاوه آهنگر دوران، در کمانش تیر آرش داشت

روز هیجا در صف پیکار پرچم ما شد سلیمانی

تکه‌تکه جان خود را داد ...پای عشق و دین و  ایرانش 

 قاسم ما  شور  اکبر داشت... اربا اربا شد سلیمانی

مالک اشتر تو بودی تو، حافظ کشور تو بودی تو

عده‌ای بارند و خار، اما یار مولا شد سلیمانی

حاج قاسم پرچمش بالاست، حاج قاسم نور چشم ماست

آن که خود «سردار دل‌ها» بود ... روح دل‌ها شد سلیمانی

 

غلامعلی حدادعادل

ماه آسمانی شد قاسم سلیمانی

شد ز پرتو رویش آسمان چراغانی

مرد فاتح میدان در نبرد با شیطان

مرد روز‌های سخت، ورطه‌های طوفانی

دشمن ستمکاران، دوستدار مظلومان

بند بند رفتارش آیه‌های قرآنی

فخر امّت اسلام، پاره تن ایران

اسوه مسلمانی، قهرمان ایرانی

افتخار ملت بود، سرو راست‌قامت بود

کوه استقامت بود، شیرمرد کرمانی

آه از آن لب خندان، آه از آن دل سوزان

ابروان مردانه، چشم‌های بارانی

«زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم

می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی»

ای امید آینده! ای تو تا ابد زنده!

آفتاب تابنده در جهان ظلمانی!

ای تو مالک اشتر، ای سپاهی حیدر!

یاورِ وفادارِ سیّد خراسانی!

گرچه ریخت خون تو، دشمن زبون تو

بهره‌ای نخواهد برد بهتر از پشیمانی

رفت اگر سلیمانی، رفت اگر ابومهدی

از میان نخواهد رفت غیرت مسلمانی

ای حقیقت جاری! ای چراغ بیداری!

تا همیشه در دل‌ها جاودانه می‌مانی

تا زند سحرگاهان سر ز خاوران خورشید

تا کند شبانگاهان ماه پرتو‌افشانی،

موج‌های دریاها، بادهای صحراها

می‌برند نامت را آشکار و پنهانی

می‌کنند همخوانی، در هوای بارانی:

قاسم سلیمانی، قاسم سلیمانی...

 

کلامی زنجانی

گر آن سردارِ کرمانی به دست آرد دل ما را

به چشم خونی اش بخشم هزاران چشم زیبا را

به‌نازم حاج قاسم را،  علمدار مقاوم را

که معنا کرد عشق وعاشقی و اوج تقوا را

هزاران ترک شیرازی فدای آن شهیدی که

دو دستی داد بر مولای خود دست وسر و پا را

نه پایش بلکه کفش‌اش بر سرِ قاتل شرف دارد

نمی سنجیم ما با قطره ای ناچیز، دریا را

بنا دارم به شعر بی‌نظیر حضرت حافظ

بیافزایم دو سه بیتی، کنم مجذوب دل‌ها را

سلیمانی به یک جمله خلاصه می‌شود، آن هم

همین که در وصیت نامه‌اش خواندیم معنا را

به هر کس دل نمی‌داد آن مجاهد بلکه دل می‌برد

مکش ای دل به رخ آوازه مجنون و لیلا را

چنان مست ولایت بود آن دُردی کشِ عاشق

که بی پرده نوشت این جمله وبگذاشت امضا را

امام المسلمین ای مسلمین تنها و مظلوم است

هَلا حامی شوید آن سیدِ مظلوم و تنها را

به یاد آن سپه‌سالار قدسی، ای سپاه قدس

بزن در مسجد الاقصایِ دل،  بانگ فتحنا را

«کلامی» بر یهود غاصب اخطاری است این طوفان

گر اسرار مبین خواهی بخوان آیات اسرا را

 

سيدعلى موسوى گرمارودى

چنین بود که به هر دیده در تو می‌نگرم

تو صعب و سخت و بلندی

چو صحرای سترگ

ستبر و صیقلی و صاف و ساده و نستوه

به زیر شانه گرفته همه جلالت کوه

ستاده بر زیر کوهسار

چنین بود که به هر دیده بر تو می‌نگرم

تویی زلال‌تر از چشمه‌های اندیشه درون دامنه دره نهان خیالم

تویی چو خواب کبوتر به بادگیر غروب٫ هزار مرتبه نازک

هزار بار صمیم

پرنده‌گونه‌تر از پرنیان مهتابی

تو چون آبی

امیر عرصه دل‌های سلیمانی

هم از خیال فراسوتری به نرمی وهم

هم از خروش فراتر به استواری کوه

کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است

درون شهر یکی گفت رستم آمده است

و دیگران همه گفتند آری آمده است

و نیز همره او چند و چند مرد دگر

 زریر و نوذر و گیو و کاوه آهنگر و کاوه‌های دگر

و پور سام و نریمان و همرهان اکنون دوباره زنده شدند

ز جنگ اهرمن آن زمانه فرسودند

به جنگ اهرمن این زمانه آمده‌اند

 سردار دل‌ها

نغمه مستشارنظامی

شهیدان غریبی پشت چشمان تو پنهانند

‎هزار آیینه در پلکت نماز صبح می‌خوانند

شب از شوق نگاهت سینه ریز از کهکشان دارد

‎به یادت اختران در هفت گردون مست و حیرانند

‎نگاه عاشقت از شاعران شهر دل برده

‎تبسم می‌کنی ابیات در تعبیر می‌مانند

‎سکوتت حرف‌ها دارد که در گفتن نمی‌آید

‎غزل‌هایم پر از آرامش اما قبل طوفانند

‎ببار ای ابر رحمت در دلم شوری ببار آور

‎کویرم، چشم‌های تشنه‌ام دلتنگ بارانند

تو سردار هزاران لشکر ملک سلیمانی

‎شهیدان در نگاه تو نماز عشق می‌خوانند

 

ایمان طرفه

در چشم تو بزرگی شیطان قشنگ نیست

شیطان که هست، ملک سلیمان قشنگ نیست

از دین چشم‌های تو خارج شود اگر

آدم چه بی‌خدا، چه مسلمان، قشنگ نیست

خاکی که زادگاه تو باشد منور است

این نقشه بی تلألؤ کرمان قشنگ نیست

زیباست در حماسه و پرواز و اهتزاز؛

در دام شعله پرچم ایران قشنگ نیست

دنیا بدون شوکت ایران، دهن‌کجی است

دنیا بدون غزه و لبنان قشنگ نیست

هرکس که رفته، خسته و دلگیر آمده

روح خدا که نیست، جماران قشنگ نیست

پیش دلی که بسته‌ دنیاست، بی‌گمان

دلبستگی به یار خراسان قشنگ نیست

باغی اگر به پاست به پاس حضور توست

بی‌باغبان بهار و زمستان قشنگ نیست

 

رضا اسماعيلى

در خلوت خویش، گرم خودسازی بود

دنیاطلبی برای او بازی بود

سربار نه، سرباز وطن بود آن مرد

در جان و دلش، هوای جانبازی بود

بر لوح نبرد، «حاج قاسم» بنویس

در دفتر درد، «حاج قاسم» بنویس

برخیز و بخوان حماسه‌ی رستم را

بر سینه‌ مرد، «حاج قاسم» بنویس

وحیده افضلی

ما قلب‌های پیش‌پا افتاده‌ای هستیم

مستانِ بی‌جام و بدون باده‌ای هستیم

دست از سر لیلای قصه برنمی‌داریم

دیوانه‌های تا ابد دلداده‌ای هستیم

ما را شما گرچه شبیه مور می‌بینید

ما پادشاهانِ سلیمان زاده‌ای هستیم

باران چرا در چشمهای ما فراوان است؟

چون بغض‌های در گلو مانده‌ای هستیم

مثل شما اهل ریا و رنگ و رندی؟،...نه!

ما عاشقانِ سخت، اما ساده‌ای هستیم

 سردار دل‌ها

علاوه بر شاعران و استادان ایرانی، جمعی از شاعران و ادیبان فارسی‌زبان از کشورهای هند، افغانستان، ‌اکستان و ... هم اشعار نوسروده خود در بزرگداشت مقام حاج قاسم سلیمانی را به روح بلند این شهید عزیز تقدیم کردند.

 

مهدی باقرخان از هندوستان

خون ِ شهید، نقش ِ حیاتی به جا گذاشت

بر عرصه‌ فضای خموشان، صدا گذاشت

بر غیرت شهید، سلامی بود که او

جایی که دست‌ها نرسیدند پا گذاشت

جرأت، امید، عزت و اوج شرف، وقار

تنهاترین شهید برایم چه‌ها گذاشت

میراث او چه بود همه عشق و مهر و درد

جز عشق و مهر در دل ما چه به جا گذاشت

نازم به آن طبیب که در آتش و عطش

بر دردهای زخمی دنیا دوا گذاشت

درهم شکست هیبت فرعون کفر را

مستضعفان قافله را در عزا گذاشت

این عاشق شهید که بوده؟ که پیر ما

در روز ِدفن در کفن او عبا گذاشت!

 

علی‌اصغر الحیدری از هندوستان

سردار سرفراز! تو هرگز نمرده‌ای

جان را چو دل به حضرت جانان سپرده‌ای

تو ذره ذره جان به ره دوست داده‌ای

تو پله پله تا به خدا راه برده‌ای

خون شما هر آینه هرگز هدر نرفت

سر باختی به راه خداوند و برده‌ای

سرشار عشق بودی و از نام، بی‌نیاز

این کائنات را تو «گمان» می‌شمرده‌ای

آن نخوتی که داشت به سر، دشمن بزرگ

آن سطوتی که داشت، تو درهم فشرده‌ای

آن زخم‌ها که در دل تو بود کم نبود

در کوفه‌ نفاق بسی زخم خورده‌ای

فتح الفتوح توست که  شب را شکسته است

ای سرور شهید تو هرگز نمرده‌ای

 

سیدسکندر حسینی از افغانستان

قلب‌ها آتش گرفته چشم‌ها خون ریخته

ماه در وقت نمازت اشک گلگون ریخته

خون تو تفسیر بیداری‌ است مانند حسین(ع)

رازهای شوم را از پرده بیرون ریخته

در عراق و شام آیینه! تماشا می‌شوی!

نقشی از تو در مثال فاطمیون ریخته

دشت سرخ‌ است از جنون عشق تو در هر قدم

تا ببینی در دل این خاک مجنون ریخته

غیرتت هرگز نمی‌گنجد میان صد کتاب

از سر هر تار مویت نیز مضمون ریخته

عشق تو در رقص آورده است موج و رود را

در خیابان‌ها خروش و خشم کارون ریخته

قدس از خونت شکوفه می‌دهد با اینکه در -

بین آتش شاخه‌های سبز زیتون ریخته

کربلا آغوش واکرده به قاسم باز او

در رگ گل‌ها دوباره چشمه‌ خون ریخته

 

کبری حسینی بلخی از افغانستان

عراق در غم و بازار شام ویران بود

تمام خطۀ خاورمیانه حیران بود

شیوع یک تب وحشی، به شکل باد سیاه

رسیده بود و جهان، هیکل هراسان بود

عرب در آتش این فتنۀ جوان، می‌سوخت

به روی تابه چنان برْه‌های بریان بود

خلیفه بر سر بازار  رقه، فرمان داشت

و در سرش هوس خطه خراسان بود

چه مادران که به تیر خلاص جان دادند

چه کودکان که ز شب تا سپیده گریان بود

فسرده بود به جادو  جهان رعنا را

دوای درد در انگشتر سلیمان بود

به حکم حضرت جان، مُهر فتح در دستش

شکفته بر لب او آیه‌های قرآن بود

 سردار دل‌ها

سیدحکیم بینش از افغانستان

ای زنده‌تر از زنده‌تر از زنده‌تر از ما

لبخند تو عاشق کند آینه‌ها را

سردار سرافرازتر از تو به جهان کو؟

«سرباز ولایت» نفست فاتح دل‌ها...‌

انگشت سلیمانی تو کور نموده است

چشم جمل فتنه‌ این دور و زمان را

هم نقطه‌ پایان به غم و غصه‌ گل خوب

هم سجده‌ شکرت به دل معرکه زیبا

در خط نگاهت همه جا فاطمیون‌اند

سر بند سرشان همه یا زینب کبرا (س)

در آن سحر جمعه که جان همه لرزید

انگشتریت شد خبر اول دنیا

حالا که مسیر گل سرخ است مشخص

باید خود مان را برسانیم به دریا

 

سيدابوالفضل مبارز از افغانستان

کجا در حسرت یک لقمۀ نان گریه می‌کردیم

اگر مانند تو‌ یک عمر پنهان گریه می‌کردیم

اگر مانند تو بر روی خاک سرد تنهایی

به شوق گرمی دست شهیدان گریه می‌کردیم

به خود برگشته بودیم از دروغ زندگی کردن

به خود برگشته و در سوگ انسان گریه می‌کردیم

به خود برگشته بودیم عشق می‌چرخید سرگردان

و ما بیهوده تنها دور میدان گریه می‌کردیم

کدامین جاده شأنش هست هم‌نام شما باشد؟

خیابان در خیابان در خیابان گریه می‌کردیم

کدامین روضه را بر شانه‌های کربلا خواندی

که ما چشم‌انتظاران در خراسان گریه می‌کردیم

عجب انگشتری گم کرده‌ای ای عشق حق داری

که ما از شوق آن، در حسرت آن گریه می‌کردیم

عجب انگشتری گم کرده‌‌ای ما هم اگر بودیم

برای لحظه‌ای جای سلیمان گریه می‌کردیم

کجا رفتی کجا انگشتر ملک سلیمانی

چه می‌شد با شما در سوگ باران گریه می‌کردیم

چه می‌شد فاطمیه با شما یک بار دیگر هم

برای کودکی سر در گریبان گریه می‌کردیم

برایت روضه می‌خوانم همینجا هرچه بادا باد

زنی در کوچه پیش چشم فرزندش زمین افتاد

برایت با دلی خون با صدایی خسته می‌خوانم

برایت از علی از دست‌های بسته می‌خوانم

 غمم را در دل این روضۀ آخر تماشا کن

مرا در بین این جمعیت دلداده پیدا کن

به خاطر می‌سپاری این من افتاده از پا را

من مشغول فریاد و من محو تماشا را

رفیقت نیستم در حق من اما رفاقت کن

مرا در پیشگاه حضرت زهرا شفاعت کن

اگرچه در دل هر واژه از این شعر صد آه است

کسی می‌گفت قطعاً انتقامی سخت در راه است

در حاشيه اين مراسم هم مسعود ربانى، شاعر و خوشنويس ابياتى را در وصف سردار سلیمانی، خوشنويسى کرده و در معرض نمايش قرار داد.

سردار دل‌ها

انتهای پیام
captcha