مناسک جدید ایجاد نکنیم / نکته‌ای درس‌آموز از رفتار محبت‌آمیز امیرالمؤمنین(ع) با یک یهودی
کد خبر: 3971147
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۱
سیدمجتبی حسینی:

مناسک جدید ایجاد نکنیم / نکته‌ای درس‌آموز از رفتار محبت‌آمیز امیرالمؤمنین(ع) با یک یهودی

سیدمجتبی حسینی با اشاره به نکات تفسیری سوره یوسف(ع) بیان کرد: در آیاتی از این سوره، یوسف(ع) تأکید می‌کند که حکم از آن خداست و نباید آنچه صرفاً بین آباء و اجداد ما رواج دارد مورد توجه باشد، همچنین موارد مثبتی که اکنون به ذهن ما می‌رسد هم نباید به نام دین مطرح شود، چراکه رفته‌رفته مناسک جدید تولید می‌شود و به مرور شاهد تحت‌الشعاع قرار گرفتن مناسک اصلی خواهیم بود.

به گزارش ایکنا، هفدهمین جلسه از تفسیر سوره مبارکه «یوسف» شب گذشته، 21 اردیبهشت، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ».

ما در زمینه تبلیغ دین افراط و تفریط زیاد دیده‌ایم. وقتی یوسف(ع) می‌خواهد خدا را با ارباب متفرق مقایسه کند، می‌گوید ارباب متفرق، واحد و قهار نیستند و می‌گوید خدای واحد و قهار، خَیر است. بعد می‌گوید اینهایی که شما عبادت می‌کنید برای خود و پدران شما است؛ مانند ما که برای خود تابوهایی درست کرده‌ایم و می‌ترسیم آنها را به‌هم بزنیم و از قدیم هم بوده است؛ مثلا چون نسل به نسل گفته‌اند روز سیزدهم فروردین نحس است، ما نیز این طور گمان کرده‌ایم. خیلی از حرف‌ها به اسم خدا و معنویت و قدسیت نیز ممکن است باشد، اما خدا در این زمینه حرفی نزده و صرفاً دلیل یک کار این بوده که پدران یک کاری را کرده‌اند و انتساب آن به عالم بالا، اولین مرحله خطا است. یوسف(ع) می‌گوید این اسماء را یا شما و یا پدرانتان داشته‌اید.

می‌گویند یک استادی می‌خواست در کلیسای خودشان درس بدهد و گربه‌ای هم در باغ بود و هرچه سعی کردند، نرفت. استاد گفت به او غذا بدهید تا سروصدا نکند. هر روز این کار را می‌کردند و کم‌کم همه این اساتید و شاگردان از آنجا رفتند و نفرات بعد که آمدند فکر می‌کردند یکی از مناسکی که باید رعایت شود تا بتوانند خوب درس بخوانند این است که غذای خوبی برای گربه بگذارند و بعد چندین جلد کتاب در تحلیل این مسئله نوشته شد و بعد کتب روانشناسی نوشتند که تأثیر آن چطور است و ... . اما این داستان دیگری داشته است. بنابراین خیلی از چیزهایی که ما داریم و انجام می‌دهیم چنین داستانی دارد.

این را یاد بگیریم که قرآن می‌گوید یک موضوعی را یا خدا گفته یا نگفته است. اگر خدا نگفته و اجازه داده با تجربه و ... بسنجید، که مسئله‌ای نیست اما جایی که خدا گفته من می‌گویم، مشخص است و نباید به آن افزود یا کم کرد. در امر به معروف و نهی از منکر، گفته شده امر به واجب، واجب است و برخی می‌گویند امر به مستحب هم مستحب است اما چه کسی این را گفته است؟ اشتباه در این است که مستحب اصلاً امر نیست و چه کسی گفته چیزی که امر نیست اگر امر کنید مستحب است؟ در آیه فرمود حکم فقط از خدا است. بسیاری از مواقع بسیاری از کارها را انجام می‌دهیم تا خدای ناکرده اتفاقی نیفتد که ایرادی هم ندارد، اما نگویید این را خداوند گفته است.

1400 سال قبل امیرالمومنین(ع) فرمود: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ»، اما ما که دم از علی(ع) می‌زنیم، اهل انجامش نبودیم. فرمود هوای نفس‌ها و آرای شخصی موجب فتنه‌ها شد. یکی از عبادات ارزشمند، اعتکاف است که بسیار هم خوب است اما همه ماه‌ها می‌شود اعتکاف را انجام داد و مستحبش نیز ماه رمضان است. اما وقتی در روزهای دیگری این کار شد، اندک‌اندک در کتب دعا و ... نیز وارد می‌شود و بدون اینکه خدا گفته باشد و چون صرفاً پیشنهاد مثبت ما بوده، ثبت خواهد شد؛ مثلاً ممکن است برخی تصمیم بگیرند در شهادت یک امام یا امام‌زاده بگویند باید از فلان خیابان تا آن خیابان با این حالت برویم. این نباید تبدیل به مناسک و یک روال شود؛ چون مناسک اصلی تحت پوشش این همه مناسک از بین می‌رود. شما اگر دوست دارید به فلان امام‌زاده بروید، مسئله‌ای نیست اما این را تبدیل به یک مناسک نکنید.

سپس در آیه دارد که «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ»؛ یعنی امر کرد که چیزی جز او را عبادت نکنید. وقتی می‌گویم امر می‌کنم، فلان کار را نکنید؛ یعنی دو معنا دارد؛ یعنی قرار بوده مثلاً یک کتابی هم بخوانید، والا به امر من عمل نکرده‌اید. امر، یک مأموربه دارد و باید آورده شود. اینکه آن کتاب را نخواندید، هنوز چیزی ایجاد نکرده‌اید و امر برای اثبات و نفی برای از بین بردن است. در نهی، شما باید یک کاری را انجام ندهید اما در امر باید چیزی را ایجاد کنید. اینجا می‌گوید شما بخواهید یا نخواهید دارد عبادت می‌کنید؛ یعنی ای انسان، تو در هیچ شرایطی نمی‌توانی عبادت نکنی.

همه انسان‌ها دارند چیزی را می‌پرستند و می‌گوید دارم ریل پرستش تو را درست می‌کنم و اگر می‌گویم نهی می‌کنم که کتاب را نخوانی، کتاب را می‌بندی، اما وقتی می‌گویم امر می‌کنم این کتاب را نخوان؛ یعنی بخواهی و نخواهی داری این کار را را می‌کنی. هر کسی دارد اطاعت می‌کند و دنبال خداست. سپس یوسف(ع) می‌گوید دین استوار این است که تو که داری عبادت ‌می‌کنی، خدای واحد قهار را اطاعت کن، اما بیشتر مردم نمی‌دانند. این نشان می‌دهد، اگر اکثر مردم دیندار نیستند از روی جهل آنها است و اینکه اگر یک دینی اکثریت را نداشت، نشانه باطل بودنش نیست.

نکته دیگر اینکه، یوسف(ع) می‌دانست یکی از اینها قطعاً تا دو روز دیگر از دنیا می‌رود، اما تلاش می‌کند او موحد از دنیا برود، بنابراین، همین که یک نفر هم کمتر به جهنم برود خوب است و می‌گوید من یوسف(ع) به این صورت یوسف شدم و زیبایی، برای این بُعد از قضیه است. اما آیا ما نیز این طور هستیم؟ خیر. طرف می‌گوید به مشهد رفتم، خیلی خوب و خلوت بود. چون شما لذت بردید خوب بود و دوست نداشتید به جای صدنفر، ده‌هزار نفر باشند. حالا می‌گوییم هوا خوب بود ایرادی ندارد، اما اینکه خوب‌بودن مشهد و کربلای شما به این باشد که بگویید هیچ‌کسی در حرم نبود نشان می‌دهد خودخواه شده‌اید. اما توجه نمی‌کنید که جمعیت بیشتر، ممکن است موجب شود فیضی به شما برسد.

بنابراین کسر شأن یوسف(ع) نبود که بگوید این زندانی‌ها دوستان من هستند و آنها را دوست خطاب می‌کند. افتخار یوسف(ع) این نیست که با عزیز مصر عکس گرفته باشد. وقتی او را دعوت کرد می‌گوید اول به یکسری مسائل جواب بدهد اما به دو زندانی می‌گوید ای دو دوست زندانی من؛ چون مصاحبت داشتند و حق مصاحبت باهم پیدا کرده‌اند.

یکبار یک یهودی با امیرالمؤمنین(ع) صحبت می‌کرد و هم‌قدم شد. سر یک دوراهی رسیدند و مسیر یهودی جدا شد. حضرت امیر(ع) با اینکه مسیرش به سمت دیگری بود، قدری با این یهودی حرکت کرد و گفت می‌دانم مسیرم با تو یکی نیست، اما حبیب خدا و حیبب من به ما گفت با کسی که رفیق شدید، چند قدم با او همراهی کنید. این رفتار علی(ع) است اما علی(ع) من و شما یک کس دیگری است. ما همه می‌خواهیم مشتری‌مدار شویم و چیزی بگوییم که همه خوششان بیاید که در این صورت تکانی نمی‌خوریم. ما اگر سر دو مرجع تقلید اختلاف داشته باشیم، یکدیگر را قبول نداریم اما علی(ع) این طور رفتار می‌کرد که حتی حق مصاحبت با آن یهودی را نیز در نظر داشت.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha