به گزارش ایکنا، هفتمین هماندیشی جایگاه مطالعات قرآنی در اعتلای علوم انسانی، با موضوع «باززایی الهیات در عصر پساکرونا»، ششم اسفندماه، به همت پژوهشکده مطالعات قرآنی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری انجمن مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، به صورت مجازی و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب را میخوانید که با موضوع «نیاز به الهیاتهای جدید در جهان پساکرونا» ایراد شده است؛
سخنان بنده کمتر متمرکز بر اصل نیاز است که ما نیاز به این الهیات داریم یا خیر، بلکه بیشتر معطوف به کیفیت نیاز به الهیات در پساکرونا است. در روزگار قدیم که آکوئیناس الهیات را ملکه علوم میشناخت، هیچ کس فکر نمیکرد که ما یک روز در قرن 21، در مورد اصل نیاز به الهیات در این روزگار حرف بزنیم. وضعیت جامعه شبکهای، دانشمحور و تجربهگرا در روزگار جدید این ادعای قدیمی آکوئیناس را به چالش کشید و این سوال را برجسته کرد که آیا الهیات میتواند همچنان به عنوان بخشی از دنیای آکادمیک و آموزش عالی ما قرار بگیرد؟
یا این پرسش را طرح کرد که آیا الهیات میتواند روابط خود را با جامعه حفظ کند و برای مشکلات جامعه توضیحاتی ارائه دهد و برای حل آنها قدمی بردارد؟ همچنین آیا میتواند با سایر شاخههای علوم گفتوگویی برای کاهش آلام بشر داشته باشد؟ یا الهیات میتواند در میان آشوبهای جهان جدید و در میان بیماریها و ... پیوند خود را با گذشته حفظ کند؟ آیا میتواند پیام خدا را به جهانیان برساند و رسالتی که بر عهدهاش است را انجام دهد و آیا کرونا اجازه میدهد که الهیات به عنوان دستکم بخشی از متغیرهای تأثیرگذار بر فرایندهای اجتماعی، نقش بازی کند و یا این عرصه را بر او تنگ میکند؟
ظاهرا قضیه این است که این پرسشها جنبه کارکردی دارد و بر منطق کارکردگراها استوار است. اما واقعیت این است که این پرسشها همه به یک پرسش محوریتر تأویل برده میشوند و آن اینکه آیا الهیات در روزگار ما میتواند الهیات بماند و آیا در جهان پساکرونا، الهیات میتواند با همان رسالت و مسئولیتی که به لحاظ تاریخی داشت بماند؟ آیا ما نیز به اندازه گذشتگان به الهیات نیاز داریم یا خیر؟ بحث در مورد ماهیت الهیات است. بحران به وجود آمده برای خود الهیات و توانایی الهیات در الهیات ماندن است.
میخواهم بگویم، الهیات میتواند به مثابه یک رشته علمی و یا به مثابه یک فعالیت معرفتی در حوزه اجتماعی حضور داشته باشد و کارش را انجام دهد، اگرچه مطالعات نشان میدهند دانشگاههای الهیات دارند تعطیل میشوند و رشتههای الهیات دارند تعطیل میشوند و نشان میدهند که الهیات به مثابه یک رشته علمی از آن رونق افتاده، اما میتوان ادعا کرد الهیات به مثابه یک رشته علمی و یا فعالیت معرفتی میتواند نقش خود را بازی کند.
برای توضیح این مدعا باید مفاهیمی را توضیح دهم؛ اول اینکه الهیات را نباید یک مفهوم فریز شده دانست. ما نمیتوانیم تصور کنیم که الهیات یک حقیقت ثابتی دارد که ارتباطی هم با واقعیت اجتماعی و یا تاریخیاش ندارد. الهیات مفهوم سیالی است و به همین دلیل دارای تنوع فراوانی است و دلیلی نداریم که الهیات توماس آکوئیناس را الهیات بدانیم و الهیات لایب نیتس را الهیات ندانیم. اینها همه الهیات هستند و همه رسالتی دارند، اما صورتهای مختلفی دارند. الهیات در روزگار ما مانند دستهای پرنده میماند که جهت و ارتفاع آنها واحد نیست. اینها پرنده هستند، اما سوگیری واحدی ندارند و الهیاتها نیز چنین هستند و در جهات مختلف پرواز میکنند، اما همه الهیات است.
دلیل این اختلافها نیز «سِنسِتیو» یا حساس بودن الهیات است که گره عمیقی با ریشههای تاریخیاش خورده است و از بستر نیازمندی جامعه، این الهیات برمیخیزد و این تنوعهای الهیات به این دلیل است که هرکدام از یک اجتماعی برخاستند. الهیات یک مفهوم زنده است و حیات اجتماعی دارد و از یک حساسیت فوقالعاده برخوردار است و تمام واقعیتهای اجتماعی در صورتبندی و شکلگیری و پارداریمهای حاکم بر الهیات، اثرگذرار هستند و اتفاق بیرونی، الهیات را برای ما سامان میدهد. گفته شده هر 500 سال یک شوک بر الهیات مسیحی وارد شده و صورتبندی تازهای از الهیات پدید آمده است.
در روزگار ما نیز چنین است و جنگ جهانی و ... در شکلگیری صورتهای جدید الهیات تأثیر داشتند و این نشان میدهد الهیات یک مفهوم زنده است و نه یک مفهوم فریز شده و بدون حساسیت نسبت به واقعیت نیست. «واگنر» این حساسیت را اینطور توضیح میدهد که گرچه این تحولات ظاهرا بیشتر معطوف به اصلاح ایمان بودند که پروتستانها برای اصلاح ایمان کار میکردند، اما در روزگار جدید، این تحولات در الهیات، بیشتر معطوف به شرایط محیطی و شرایط اجتماعی معطوف به آن است که الهیات نشان داده نسبت به موقعیتهای تاریخی که در آن است بیربط است و این بیربط بودن باعث شده صورتهای جدید از الهیات پدید آید و نقشهای جدیدی را قبول کند.
در این میان، بسیاری از الهیدانان هستند ک به زمینه موروثی الهیات حساساند و تلاش میکنند صورتهای موروثی را تبیین کنند. اما کسان دیگری نیز هستند که به دنبال پاسخهای صادقانهتری در مورد مسائل پیشروی الهیات هستند و یک فروتنی معرفتشناختی دارند که نتیجه آن تعامل و گفتوگو با دیگر علوم برای حل مشکلات است. «جونز» معتقد است بین این دو پدیده نسبتی وجود دارد؛ یکی رشد روزافزون کلیساها و تنوع گیجگننده آنها است که میگویند در برخی از کشورها، در هفته، هفتاد نوع کلیسای جدید تولید میشود. برخی از گروههای مذهبی هر روز انشعابات جدیدی پیدا میکنند و تقسیم سهگانه قدیم خیلی جوابگوی این رشد فزاینده و تنوع نیست. از طرفی شاهد رشد این کلیساهای نوظهور هستیم و از طرف دیگر، شاهد ناتوانی کلیسا و الهیات در مواجهه با چالشها هستیم.
«جونز» میگوید بین این دو پدیده ارتباط وجود دارد. کلیسا یا الهیات، هرچه ناتوانیاش در حل معضلات جامعه بیشتر شود، کلیساهای نوظهور بیشتر میشوند؛ یعنی هرچه الهیات سنتی با خصلتهای موروثی در حل معضلات جامعه ناتوانتر باشد، شاهد رشد الهیاتهای متکثر و جدید خواهیم بود و چالش الهیات با جهان پیرامون خود افزایش آن الهیاتهای جدید را نتیجه میدهد.
پس الهیات، ماهیت حساس دارد و میتواند از قالبهای سنتی خارج شود. در موضوع ما که کرونا است، بیشک شاهد این هستیم که این ویروس، الهیات را وادار میکند تا برای انجام رسالت خودش، در شیوههای تفکری خود یک انقلاب سریع ایجاد کند که مجال انتخاب در آن نیست و الهیات نمیتواند انتخاب کند و گویی الهیات را به یک انعطاف گریزناپذیر میکشاند. این بیماری، مناسک را در جهان تعطیل کرد و در اسلام نیز چنین بود و آیینهای مختلف مانند رمضان و ... تعطیل شدند و معلوم شد بحران واقعی الهیات، در توانایی بر الهیات ماندن است که ببینیم الهیات آیا میتواند در شرایط کنونی هم مناسک را حفظ کند یا خیر و چطور میتواند الهیات بماند، حال آنکه، مناسکی که توضیح میداد، از دستش خارج شده است. کرونا، الهیات را به خلق عبادات دیجیتالی و مناسک دیجیتالی کشاند و نشان داد الهیات برای اینکه الهیات باشد، نیازمند انعطاف بیشتری است. الهیات باید با انعطاف بیشتری خودش را در نظر بگیرد و نقش بازی کند.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام